دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

بحران اتحادیه­ها

 و راه­های برون­رفت از آن

بیدار

طرح مساله: اکنون مدتی است در امریکا، کانادا، ژاپن، کشورهای اروپایی به استثنای بلژیک عضویت در اتحادیه­ها و اعتراضات کارگری به شدت کاهش یافته است. هر چند در فرانسه اعتراضات کارگری افت کم­تری را نشان می­دهد، در کشورهای اسکاندیناوی و بلژیک عضویت در اتحادیه­ها و مبارزات کارگری یا ثابت مانده و یا اندکی کاهش یافته است؛ و فقط در فنلاند عضویت در اتحادیه افزایش مختصری را نشان می­دهد. دلیل این افت چشم­گیر و غیر قابل انکار را در کجا باید سراغ گرفت؟ چگونه می­توان افت و بحران جنبش کارگری را تبیین کرد؟

از اوایل سال­های هفتاد قرن بیست تاکنون، بحث­های فراوانی در زمینه­ی­ تعلیل این وضعیت صورت گرفته است. ما در این جا تلاش می­کنیم که نگاه و روی­کرد برخی از پژوهش­گران و فعالان چپ را در قبال این مساله معرفی کنیم. در این میان جان کلی، پتر واترمن و کیم مودی، تبیین­های قابل تامل، و راه­حل­های معینی ارائه داده­اند. آن­ها دقیقا بر افت و بحران جنبش کارگری متمرکز شده­اند؛ و هریک از زاویه­ی معینی به تبیین مساله دست زده­اند و تلاش کرده­اند راه­حل­هایی را برای برون رفت از این بحران پیشنهاد کنند.

پس بگذارید تک تک این رویکردها را به اختصار بیان کنیم و آرای آن­ها را از نزدیک معرفی کنیم. در ابتدا از جان کلی شروع می­کنیم.

 

بحران اتحادیه از منظر جان کلی و بدیل او

 

بسیج کارگران در فراز و فرود موج­های بلند:

جان کلی در تبیین مساله - افت جنبش کارگری به طور عام و کاهش عضویت در اتحادیه­ها به طور خاص- از یک طرف از نظریه بسیج چارلز تیلی و از طرف دیگر از نظریه موج بلند کندراتیف استفاده کرده است. او تحلیل خود از موقعیت جنبش کارگری را بر پایه­ی ترکیب دو نظریه­ی یاد شده انجام داده است

در جامعه­شناسی جنبش کارگری با نظریه­های "جامعه­شناسی صنعتی" و "روابط صنعتی" آشنا هستیم. این نظریه­ها بیش­تر بر آمار تکیه داشتند و کاملا از خصلت پوزیتویستی برخوردار بودند؛ و برای توضیح مساله به جمع­آوری داده­ها، ارقام و آمار اکتفا می­کردند. و کمیت اعتصاب­ها، تعداد اعتراضات، شاخص خوبی برای میزان شکست­ها و یا پیروزی­ها جنبش کارگری بود. کاستی اصلی این رهیافت­ها فقدان نظریه است و نقطه قوت آن­ها این است که بر اطلاعات آماری تکیه می­زنند. به علاوه آن­جا که به نظریه­پردازی دست می­زنند شدیدا تحت تاثیر "نهادگرایی"، یا نظریه "انتخاب عقلاني" اند. پیش­فرض این رویکردها پذیرش جامعه سرمایه­داری هم­چون امری مسلم است. ویژگی­ و فلسفه وجودی این رویکردها، بر حٌسن کارکرد واحد صنعتی به مثابه­ی یک جمع ارگانیک استوار است. دغدغه­ی آن­ها دست­یابی بر حداکثر بهره­وری است. این دیدگاه­ها تضاد طبقاتی، برخورد منافع و چالش در واحد صنعتی را یک­سره نادیده می­گیرند. از همین روست که به سمت سازش طبقاتی جهت­گیری می­کنند و اخیرا تحت عنوان­های "هم­کاری اجتماعی"، "مدیریت منابع انسانی" صورت­بندی ­شده و شناخته می­شوند.

در نقد این نوع از نظریه­ها، جان کلی از "تئوری بسیج" استفاده می­کند. این نظریه برای اولین بار در امریکا در اواخر سال­های هفتاد و اوایل سال­های هشتاد مطرح شد. چارلز تیلی، مک­آدام و گیمسون پایه­گذاران اصلی این نظریه به شمار می­روند. شالوده­ی اصلی این نظریه بر تضاد منافع کار- سرمایه بنا شده است. این نظریه اولین بار در قلمرو تبیین انقلابات اجتماعی به کار گرفته شده است. این نظریه در پی این مساله است که کنش و عمل جمعی چگونه رخ می­دهد و از لحظه تکوین تا کنش جمعی از چه مراحلی عبور می­کند.

مدافعان این نظریه، کنش جمعی را به چند مرحله تقسیم کرده، و مشخصه­های هر یک را بر شمرده­اند تا امکان مطالعه، مقایسه و بررسی عمل جمعی فراهم شود. آن­ها عمل جمعی (1) را به پنج مرحله تقسیم می­کنند:

الف- منافع جمعی: در این مرحله ما با تکوین و فعال شدن هویت، منفعت و آگاهی فرد در پیوند با افراد دیگر رو به رو هستیم. در این مرحله است که افراد بی عدالتی را حس می­کنند. تکوین این احساس البته در خلاء روی نمی­دهد، بلکه با مختصات جامعه، کیفیت ارزش­های حاکم بر جامعه، وفاق همگانی و ایدئولوژی­های موجود پیوند ناگسستنی دارد. به علاوه این امر اهمیت دارد که این احساس را به چه عواملی نسبت می­دهند. به عنوان نمونه ورشکستگی یک واحد تولیدی از نقطه نظر کارگران آن چگونه تبیین می­شود. آیا به خاطر عدم قدرت رقابت با شرکت­های دیگر است یا از کارکردهای سرمایه­دارانه دیگر ناشی می­شود؟ از این رو تکوین احساس ستم­دیدگی در میان کارگران و فهم منشا آن می­تواند جهت­گیری و نوع کنش را تعیین کند. 

ب-سازمان­یابی: در این مرحله ما شاهد برپایی رابطه و شبکه­­ بین افراد دارای هویت و منفعت مشترک هستیم. تيلي در تعريف از تشکیلات، بر دو محور عمده اشاره مي­کند: ميزان هويت مشترک و ساختار وحدت بخش. او براي توضيح اين دو مفهوم، از بحث روابط دسته­اي و روابط شبکه­اي بهره مي­گيرد. روابط دسته­اي، روابط ميان افراد حول ويژگي­هاي مشترک است، همانند هويت جنسيتي، نژادي، ملي، سني، مذهبي؛ و روابط شبکه­اي به ارتباط و پيوندهاي مستقيم و غير مستقيم به واسطه نوع خاصي از علقه­هاي بين­ اشخاص اشاره دارد. ترکيب روابط دسته­اي و شبکه­اي منجر به پيدايش گروه مي­شود. از این رو، به اعتقاد تيلي، "هر قدر که يک گروه از هويت مشترک و شبکه­هاي داخلي وسيع­تري برخوردار باشد، سازمان­يافته­تر است". به بيان ديگر، سازمان برآيند روابط دسته­اي و شبکه­اي مداوم در درون يک جمعيت معین است.

 از نظر جان کلی اما در مرحله سازمان­یابی، عنصر رهبری نقش تعیین کننده­ای ایفا می­کند. او مطالعات خود را بر تجربه­ی اتحادیه­های انگلیس استوار ساخته است که در آن نقش فعالان کمونیست، تروتسکیست... در بسیج اتحادیه­ها عنصری دارای اهمیت غیر قابل چشم­پوشی است.

ج- بسیج: در این مرحله آگاهی و کنترل بر منابع جمعی لازم، نظیر توقف تولید برای کنش جمعی مورد تاکید قرار می­گیرد. تيلي معتقد است که واژه بسيج به شکل متعارف معرفي­کننده فرايندي است که به واسطه­ی آن گروهي، از حالت مجموعه منفعلي از افراد به مشارکت­کننده فعال در زندگي عمومي تبديل مي­شود. به بيان ديگر، بسيج يعني گردآوري منابع (انساني و مادي) براي استفاده و عمل جمعي. تيلي از سه شکل بسيج نام مي برد: يکم، بسيج تدافعي؛ دوم، بسيج تهاجمي؛ و سوم، بسيج تدارکاتي. در بسيج تدافعي، تهديدي از خارج، اعضای يک گروه را وا مي­دارد که منابع خود را براي جنگ با دشمن گرد هم آورند. در بسيج تهاجمي، يک گروه در واکنش نسبت به "فرصت"هاي فراهم آمده براي تحقق منافع خود، به گردآوردن منابع مي­پردازد. و در بسيج تدارکاتي، گروه با پيش­بيني فرصت­ها و تهديدهاي آينده، به انباشت و ذخيره­سازي منابع مي­پردازد. هر قدر از بسيج تدافعي به سمت تهاجمي و تدارکاتي حرکت مي­شود، بر ميزان دورانديشي و نگاه استراتژيک سازماني افزوده مي­شود.

د-فرصت­های سیاسی: در این مرحله، ارزیابی از شرایط برای عمل جمعی صورت می­گیرد. در این مرحله است که بررسی توازن قوا اهمیت می­یابد. آیا مبارزه در مرحله تدافعی صورت می­گیرد یا در مرحله تعرضی. اردوی خودی در چه شرایطی به سر می­برد و اردوی دشمن در چه موقعیتی. به علاوه شرایط عمومی جامعه از چه مختصاتی برخوردار است. سود- زیان اقدام­های نیروهای حاکم کدام است و برای نیروهای چالش­گر چه عواقبی در بر دارد. از نظر تيلي، عناصر شکل­دهنده فرصت را مي­توان به سه بخش تقسيم کرد: الف. فرصت- تهديد (رابطه منابع و منافع با وضعيت محيطي)، ب. سرکوب- تسهيل (هزينه و منابع مصرفي عمل جمعي)، و ج. قدرت (بازده عمل جمعي).

ذ-کنش جمعی: در این مرحله بر اساس برآیند عوامل بالا عمل جمعی رخ می­دهد. در این مرحله شکل­های مختلف اقدام­های کارگری نظیر اعتصاب، تحصن، گروگان­گیری، راهپیمایی... در دستور قرار می­گیرند.

بدین­سان چارلز تیلی با تدوین نظریه کنش جمعی و با تقسیم آن به مراحل مشخص، این امکان را فراهم می­کند که بتوان هر جنبش کارگری را در پرتو آن مورد بررسی قرار داد. به علاوه این نظریه کمک می­کند تا جنبش کارگری کشورهای مختلف را از جهات گوناگون با هم بهتر مقایسه کرد.

جان کلی نظریه­ی دیگری را مورد استفاده قرار می­دهد که به نظریه موج بلند معروف است. این نظریه در سال 1920 توسط کندراتیف مطرح شد. او مشاهده کرد علاوه بر دوره­های 10-7 ساله اقتصادی رونق، رکود، بحران، تغییرات قیمت، تکنیک و سود از نوسانات بلند مدت­تر پنجاه ساله نیز تبعیت می­کنند که شامل یک مرحله صعودی و یک مرحله نزولی اند. سیکل­های ادواری در متن همین مرحله­های صعودی یا نزولی اتفاق می­افتند. بین دو موج بلند و در متن هر موج­ بلند دوره­های گذار معینی نیز وجود دارد که ما از بررسی آن در این جا صرف­نظر می­کنیم. طبق این نظر، در سرمایه­داری غرب از 1840 تا 2000 سه موج بلند مشاهده می­شود.

1- موج اول از1840 شروع می­شود و در 1890 پایان می­یابد. هر موجی یک فاز صعودی دارد و یک فاز نزولی. فاز صعودی دوره­ی اول از 1840 شروع و تا 1870 ادامه دارد. فاز نزولی موج اول از 1870 شروع و در سال 1890 پایان می­یابد.

2- موج دوم از اوایل 1890 شروع می­شود تا آخر جنگ جهانی دوم ادامه می­یابد. فاز صعودی این موج از 1890 شروع و تا جنگ جهانی اول ادامه پیدا می­کند. فاز نزولی از جنگ جهانی اول شروع و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه می­یابد.

3-      موج سوم از جنگ جهانی دوم شروع شده و تا دهه­ی 90 قرن بیست ادامه داشت. فاز صعودی این موج از جنگ جهانی دوم تا دهه­ی 70 ادامه یافت و فاز نزولی آن از دهه 70 شروع و تا اواخر دهه­ی 90 یا 2000 ادامه یافته است.

یک محقق ایتالیایی به نام اسکرپانتی تلاش کرده است تا در درون این موج­های 50 ساله، منحنی رشد اتحادیه­ها و اعتصاب­ها را مورد مطالعه قرار دهد. هدف او این بوده که دریابد در این موج­های 50 ساله، چه زمانی اعتصاب­ها رو به رشد می­گذارند و در چه مقطعی رو به کاهش. او دریافت که در انتهای هر فاز صعودی، ما با موج وسیعی از اعتصاب­های کارگری و با رشد اتحادیه­ها رو به رو هستیم. او این دوره را "گسست مرحله صعودی یا موج بزرگ اعتصاب­ها" نامید. به علاوه او مشاهده کرد در آخر دوره­ی نزولی نیز با رشد حرکت­های کارگری مواجه­ایم که البته به اندازه­ی فاز صعودی نیست و آن­ها را با ترم"موج کوچک اعتصاب­ها" مشخص کرد. این مطالعه در در آغاز در 5 کشور شروع شد و سپس به 14 کشور صنعتی گسترش یافت. در این مطالعه استثناهایی دیده می­شود اما گرایش عمومی درستی این دریافت را تایید می­کند. اولین موج بزرگ اعتصاب­ها در موج بلند اول از 1869 شروع و تا سال1875 ادامه دارد. در این دوره رشد فعالیت­های کارگری با رشد اتحادیه­ها متناظر است. در این دوره عضویت در اتحادیه گسترش می­یابد و حرکت­های اعتصابی چشم­گیر است. دومین موج بزرگ اعتصاب­ها از 1910 شروع و تا 1920 ادامه دارد. و سومین موج بزرگ و معروف اعتصاب­ها از 1968 شروع می­شود تا 1974  ادامه می­یابد.

چنان که در بالا اشاره شد در فازهای نزولی نیز با با "موج کوچکی از اعتصاب­ها" روبه­رو هستیم. این اعتصاب­ها به ترتیب در موج اول در 1889 شروع و در سال 1893 به پایان می­رسد. موج دوم این اعتصاب­ها از 1935 شروع و تا 1948 ادامه دارد؛ این اعتصاب­ها در انتهای فاز نزولی دوره دوم اتفاق می­افتد. اسکرپانتی موج کوچک اعتصاب­ها را در موج بلند سوم مشخص نکرده است. از نقطه نظر زمانی این موج کوچک می­بایست در دهه­ی 90 اتفاق می­افتد اما متاسفانه رکود جنبش کارگری کماکان ادامه دارد.

جان کلی با استفاده از نظریه بسیج تلاش می­کند گسترش اعتصاب­ها را در هر فاز از موج­های بلند تشریح کند. او بر این باور است که در هر فاز از رونق اقتصادی، ما با رشد شاخص­های اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش بیکاری مواجه هستیم. در این دوران اما نرخ سود نه تنها افزایش نمی­یابد بلکه رو به تنزل می­گذارد. از همین رو سرمایه­داران تلاش می­کنند که این روند را متوقف کنند و جلوی گرایش رو به نزول سود را مهار کنند. آن­ها برای دست­یابی به این هدف، راهی جز اعمال فشار بیش­تر بر طبقه کارگر ندارند. از این رو تلاش می­ورزند که تدابیر متعددی را به کار بندند از جمله دست­مزدها را کاهش دهند، دست به اخراج کارگران بزنند، و در عوض از طریق افزایش شدت کار  بر روی بخش شاغل این کمبود را جبران ­کنند. به علاوه در این دوره برای افزایش نرخ سود، قیمت کالاها را افزایش می­دهند. همه این اقدام­ها اثرات مخربی بر وضعیت عمومی کارگران بر جا می­گذارد؛ در عین حال اما احساس بی عدالتی را در بین کارگران افزایش می­دهد. این احساس بی­عدالتی  و روحیه رزمندگی، درست در شرایط مساعد رشد می­کند. چرا که اشتعال بالاست و به طور کلی بیکاری گسترده نیست؛ در مجموع می­توان گفت در این دوره توازن قوا به نفع کارگران است. در نتیجه نظر جان کلی را می­توان چنین خلاصه کرد: در فاز رونقِ موج بلند ما از یک طرف با شرایط مساعد به نفع اردوی کار مواجه ایم که به دنبال خود تنزل نرخ سود را به همراه دارد. این امر به نوبه­ی خود واکنش اردوی سرمایه را به دنبال می­آورد و باعت ضد حمله او می­شود. حمله به سطح زندگی کارگران باعث موجی از اعتراض­ها و اعتصاب­ها می­شود. جان کلی البته در تبیین علت وقوع این موج اعتصابی، تنها این عامل را دخیل نمی­داند بلکه به یک رشته عوامل دیگر نظیر تغییرات نسلی کارگران، تجربه کارگران... هم اشاره می­کند.

 اکنون پرسش این است که جان کلی موج کوچک اعتصاب در فاز رکود را چگونه توضیح می­دهد؟ او بر این باور است که نظریه بسیج نمی­تواند این فاز را به خوبی تبیین کند. به نظر او در پایان هر دوره­ی رکود، بیکاری افزایش می­یابد، و فشار بر سطح دستمزدها بیش­تر می­شود. فضای عمومی نشان از رکود دارد. در بطن این شرایط کارگران به یک رشته عملیات تدافعی دست می­زنند. او موج دوم و کوچک اعتصاب را با خصلت تدافعی مشخص می­کند. این حرکت­ها ابتکاری نیستند بلکه واکنشی هستند در برابر شرایط بس نامطلوبی که کارگران در آن به سر می­برند.

 حالا با توجه به ابزارهای تحلیلی جان کلی پرسش این است که او علت افت فعالیت­های اتحادیه­ای را در شرایط کنونی چگونه توضیح می­دهد؟

جان کلی بر این باور است که ما سومین موج بزرگ اعتصاب­ها یعنی سال­های 68 تا 74 را پشت سر گذاشته­ایم و در فاز رکود این موج بلند به سر می­بریم. جان کلی می­گوید در انتهای فاز صعودی این موج بلند، اردوی سرمایه به یک "ضدبسیج" دست زده است. او به نئولیبرالیسم اشاره نمی­کند اما حالا دیگر روشن است که این حمله چیزی جز فشار نئولیبرالیسم بر سطح معیشت توده کارگر نیست. تعرض اردوی سرمایه و سازمان­دهی این "ضد بسیج"درست مصادف است با فروپاشی اردوی شوروی که به سهم خود دامنه­ی تعرض آن­ها را هردم افزایش می­دهد. حالا همه می­دانند، ابعاد و عوارض مخرب فروپاشی شوروی به کشورهای مزبور محدود نمانده است و دامنه­ی بحران، احزاب کمونیست و نیروهای مخالف نظام را هم در بر گرفته است. ما در این دوران شاهد برآمد گرایش­هایی در درون جنبش کارگری هستیم که سازش طبقاتی را نمایندگی می­کنند. در داخل اتحادیه­های کارگری، احزابی نظیر حزب کارگر انگلیس و حزب سوسیال دموکرات آلمان و کمابیش تمام احزاب سوسیال دموکرات، پلاتفرم همکاری طبقاتی را که از مدت­ها قبل تدارک دیده بودند به طور شتابان خصلت عملی بخشیدند. در این دوره نظریه­های مبنی بر "تامین منافع مشترک" غلبه پیدا کرده است. به علاوه در این دوره نه تنها اتحادیه­گرایی بلکه برعکس فقدان اتحادیه­گرایی مشاهده می­شود. در این دوره به امر عضوگیری جدید کاملا بی اعتنایی صورت می­گیرد؛ که خود این رویکرد نتیجه­ی سازش طبقاتی است. در شرایطی که رهیافت این احزاب بر همکاری طبقاتی استوار است بسیج پایه­های کارگری چه مصرفی می­تواند در بر داشته باشد. و بالاخره نکته­ای دیگری که جان کلی در این دوره بر روی آن انگشت می­گذارد فقدان عنصر رهبری رزمنده است که هم در خدمت بسیج و هم در راستایی مبارزه­جویانه فعالیت کند.

جان کلی پس از تبیین علت رکود فعالیت اتحادیه­ای بر راه­های برون رفت از این شرایط متمرکز می­شود. او برای مقابله با این وضعیت قبل از هر چیز بر پلاتفرم مبارزه طبقاتی به جای سازش طبقاتی تاکید می­کند. اتحادیه­هایی که او پیش­نهاد می­کند بر مدار تضاد کار با سرمایه پا می­گیرند. او در این باره در یک جدول تفاوت و تمایز این دو نوع اتحایه را چنین ترسیم می­کند:

 

اجزاء

مبارزه جویی

اعتدال

اهداف

خواست­هایی بلندپروازانه با دادن امتیاز کم

خواست­های معتدل با دادن امتیاز بیش­تر(سازش)

منابع بسیج

اتکای قوی به بسیج اعضای اتحادیه

اتکا به کارفرما، طرف سوم یا قانون (پراکندگی)

منابع نهادی

 

تکیه بر چانه­زنی جمعی

گرایش به جلب حمایت نهادهای خارج از چانه زنی(تابعیت)

روش

تهدید پی در پی یا استفاده از عمل اعتراضی

عدم استفاده از تهدید یا عمل صنعتی

ایدئولوژی

 

ایدئولوژی ستیز منافع

ایدئولوژی هم­کاری (ادغام)

جدول(1) اجزای مبارزه­جویی و اعتدال در اتحادیه (جان کلی1988 ص 61)

جان کلی برای احیا و نوسازی اتحادیه­ها طرح پلاتفرم را لازم می­داند اما آن را کافی نمی­داند. او معتقد است مبارزه برای مناسبات دموکراتیک، بدون مبارزه با بوروکراسی اتحادیه ناممکن است و مبارزه علیه بوروکراسی بدون فعال شدن پایه­های اتحادیه میسر نیست. به علاوه او معتقد است مبارزه برای یک اتحادیه دموکراتیک نمی­تواند در محدوده ملی درجا زند­، این امر بدون پیوند با سایر اتحادیه­ها در مقیاس بین­المللی از کارآیی موثری برخوردار نیست. از نظر جان کلی همبستگی بین­المللی نه یک توصیه­ی اخلاقی بلکه یک ضرورت عینی روزمره در مبارزه طبقه کارگر به شمار می­رود.

جان کلی به طور حاشیه­ای به اتحادیه­های جنبش اجتماعی اشاره می­کند. حتی می­توان گفت تا حد معینی این نوع اتحادیه­ها را مثبت ارزیابی می­کند؛ معهذا این مدل جدید از اتحادیه در نظام فکری او نقش برجسته­ای بازی نمی­کند.

 

بحران اتحادیه از منظر پیتر واترمن و بدیل او

 

جنبش کارگری و پسامدنیسم:

تحلیل اجتماعی پیتر واترمن از اوضاع کنونی تحت تاثیر دیدگاه­های پسا- مدرنیستی و نظریه­ی جنبش­های جدید اجتماعی است. طبق این نظر جامعه کنونی وارد مرحله­ی پساصنعتی شده است و روند کار نیز از لحاظ کیفی دچار تحولاتی شده که غالبا تحت عنوان پسافوردیسم از آن نام برده می­شود. البته پیتر واترمن علاوه بر این تغییرات اقتصادی، در سطح سیاسی نیز به ظهور و فعال شدن جنبش­های جدید اجتماعی تاکید می­ورزد.

 طبق نظر دانیل بل، یکی از برجسته­ترین نظریه­پرداز جامعه پساصنعتی، جامعه به سه دوره­ی سنتی، صنعتی و پساصنعتی تقسیم می­شود. دوره­ی سنتی به جوامع کشاورزی اطلاق می­شود. دوره صنعتی با کاربرد صنعت جدید در تولید متناظر است. و در دوره پساصنعتی اهمیت صنعت رو به کاهش می­گذارد و خدمات به بخش غالب تبدیل می­شود.

دومین مشخصه­، اهمیت یافتن دانش نه تنها در حوزه­ی تولید بلکه در سطح کل جامعه است. اگر در جوامع قبلی، کار دستی یا ماشین از چنین نقشی برخوردار بود حالا این دانش است که چنین نقش فائقه­ای را ایفا می­کند. از این رو نه صاحبان سرمایه­ و مالکان ثروت­های اجتماعی، بلکه گروهی از نخبگان و متخصصان اند که در راس جامعه قرار می­گیرند. در این نوع جوامع پروفسورها، دانشمندان و متخصصان، جامعه را هدایت می­کنند. این امر محصول جدایی مالکیت از کنترل، و برآمد نقش مدیران در حیطه کنترل بر تولید است. در این جوامع، این مدیران هستند که اداره و کنترل واحدهای اقتصادی را در دست دارند. از این امر تحت عنوان "انقلاب مدیریت" نیز یاد شده است. در جوامع صنعتی طبقات، مبارزه طبقاتی، هویت و تمایزهای طبقاتی از اهمیت برخوردارند، اما حالا این تمایزات اهمیت­شان را از دست داده­اند. و جوامع به گروه­های کوچک با منافع خاص تبدیل شد­ه­اند.

 سومین مشخصه­ی تغییرات جدید تکنیکی است که عبارت اند از:

 الف- اتوماسیون، ماشین­های خودفرمان و خودکار (روبات­ها)

ب- تکنیک و دانش اطلاعاتی (رایانه­ها)

طرف­داران جامعه پساصنعتی معتقدند پیشرفت فنی جدید نیز به سهم خود سیما و چهره­ی جامعه را دگرگون کرده است. تغییرات در اتوماسیون، سبب رواج ماشین­های خودکار شده که بخش قابل توجهی از وجود نیروی کار را زایل ساخته و وزن طبقه­ی کارگر را کاهش داده است. به علاوه دانش و تکنیک اطلاعاتی نقش دانش را نسبت به کار بدنی به مراتب افزایش داده است. هم اکنون کامپیوترها در اداره و هدایت تولید، نقش موثری ایفا می­کنند. این دو پدیده توامان جامعه­ای را ساخته­اند که به طور کیفی با جامعه صنعتی تفاوت دارد.

عامل دیگر، تغییرات در فرآیند کار است که اصطلاحا پسافوردیسم نامیده می­شود. مرحله فوردیسم عبارت بود از تجزیه روند کار در یک کارخانه به ساده­ترین اجزاء یا وظایف ممکن، و انتقال این وظایف ساده و پیاپی بر روی نوار نقاله، و سپس واگذاری هر وظیفه­ی ساده به یک کارگر. بدین طریق آهنگ و سرعت روند کار به وسیله سرعت نوار نقاله قابل تنظیم و کنترل بود. هم چنین در روند تولید انبوه کالا از کارگران مهارت­زدایی می­شد (بریورمن 1974). در دوره پسافوردیسم (تولید لاغر یا تویوتیسم) تولید نه در سطح انبوه، بلکه بر مبنای سفارش معینی انجام می­گیرد. و وجود رایانه­ها نیز این امر را عملی­تر کرده است. (2) کار به شکل تیمی انجام می­شود. در هر تیم کارگران چند مهارتی هستند(3) و تیم کار مسئول است که سفارش­های معین را در زمان تعیین شده تحویل دهد. در هر کارخانه روند کار به انجام قسمت اصلی تولید محدود می­شود و قسمت­های فرعی و پیرامونی به کارگاه­های کوچک و مولدان کوچک مستقل واگذار می­شود. (4) گاه این انتقال خارج از مرزهای ملی و به کشورهایی است که سطح دستمزد پایین­تر است. نتیجه­ای که این تغییرات در بر دارد کاهش وزن تولید صنعتی، کارگران صنعتی، جنبش کارگری و در نهایت مبارزه طبقاتی است(5)

پیتر واترمن تحلیل خود را به تغییرات فرآیند تولید منحصر نمی­کند بلکه به عامل مهم دیگری اشاره می­کند و آن تکوین جنبش­های جدید اجتماعی است نظیر جنبش­ زنان، محیط زیست، صلح، سبک زندگی... است. از دهه­ی 70 جنبش­های جدید اجتماعی در صحنه سیاسی نقش فعال­تری یافته­ا­ند(6) و این درست در شرایطی است که وزن جنبش کارگری، مبارزه طبقاتی و هویت طبقاتی رو به کاهش گذاشته است. در این دوره ما شاهد برآمد هویت­های جدید و مرزبندی­های جدید هستیم که صرفا از جایگاه این نیروها در شیوه­ی تولید بر نخاسته است؛  خاستگاه برخی از آن­ها دقیقا خارج از شیوه­ی تولید است. هم اکنون این هویت­های فراطبقاتی نظیر جنسی، نژادی و ملی... هستند که هویت­های داغ در صحنه مبارزه اند و این هویت­ها را نمی­توان به تضاد طبقاتی فرو کاست. به قول آلن تورن فردی که جزء اولین کسانی بوده است که این جنبش­ها را صورت­بندی کرده"جنبش­های اجتماعی، مخالفان حاشیه­ای نظم موجود نیستند بلکه نیروهای محوری هستند ک برای کنترل تولید جامعه و کنترل اقدامات طبقات برای شکل­دهی به تاریخ­مندی با یک دیگر در حال مبارزه­اند"(7)

 با توجه به توضیح بالا از منظر واترمن، بحران اتحادیه­ها را، باید در تغییرات ساختاری، فرآیند کار و تحولات سیاسی جامعه سراغ گرفت.

پیتر واترمن پس از تبیین بحران، تلاش می­کند متناسب با آن، بدیل خود را ارائه دهد. او در ابتدا از اتحادیه جنبش اجتماعی سخن می­گوید. بعدها این اصطلاح را کنار گذاشته و اصطلاح اتحادیه جدید اجتماعی را به کار می­گیرد. آن چه که پیتر واترمن از این اصطلاح افاده می­کند پیوند بین جنبش­های اجتماعی مختلف است. در بین این جنبش­ها آیا نیرویی از مرکزیت یا رسالت خاصی برخوردار است؟ پاسخ واترمن به این پرسش منفی است. در نگاه واترمن این جنبش­ها هم­تراز و برابراند و باید در هم­کاری از حقوق برابر برخوردار باشند.

نکته­ی دیگری که در راه­حل واترمن دیده می­شود نقد و نفی بوروکراسی در اتحادیه­هاست. او بر فعال شدن پایه­ها در برابر رهبران فاسد اتحادیه­ها تاکید می­کند تا روح جدیدی در آن­ها دمیده شود.

 در آخر واترمن نیز بر بین­المللی شدن اتحادیه تاکید ویژه دارد. او در این باره بر تکوین نهادهای انترناسیونالیستی با توجه با جهانی شدن سرمایه­داری و انباشت در مقیاس بین­المللی تاکید می­کند و آن را یک اقدام ضروری و حیاتی در برابر تعرض سرمایه می­داند. 

 

بحران اتحادیه از منظر کیم مودی و بدیل او

 

دگرگونی مناسبات کار و سرمایه، جهانی شدن و بحران جنبش کارگری:

حوزه­ی پژوهش کیم مودی جنبش کارگری امریکا است. اما بحث­های او جنبه­ها­ی عام نیز دارند. کیم مودی در بحث آسیب­شناسی جنبش کارگری بحران آن را محصول تغییراتی در مناسبات سرمایه­داری می­داند که عبارت­اند از:

1- تغییرات در فرآیند کار (افزایش بارآوری کار، افزایش زمان کار، افزایش شدت کار)

2- تغییر در ترکیب طبقه کارگر

3- تسریع ادغام سرمایه  در عرصه جهانی

بگذارید هر یک از این تغییرات را از نزدیک مورد ملاحظه قرار دهیم:

تغییرات در فرآیند کار: اول، بارآوری نیروی کار به علت رشد سرمایه­گذاری و به کارگیری ماشین­آلات جدید افزایش یافته است. بارآوری صنعتی از 1990 تا 2000 سالانه به طور متوسط در امریکا 5/4% بالا رفته است در نتیجه در بخش صنعت علی­رغم کاهش سه میلیون نفری در تعداد کارگران میزان تولید افزایش نیز یافته است.

دوم، ازدیاد ساعات کار در بخش صنعت در امریکا میزان کار سالانه از سال 1982 تا سال 2000 از 1898 ساعت در سال به 1977 ساعت در سال افزایش یافته است.

فرآیند ازدیاد ساعات کار از امریکا و انگلیس شروع شد و بعدا به سایر کشورهای سرمایه­داری نیز سرایت کرد. باید گفت ما در این دوره شاهد افزایش کسب ارزش اضافی مطلق بوده­ایم.

 سوم، افزایش شدت کار: مبلغان تولید لاغر از این شیوه سازمان­دهی کار به عنوان ارتقاء استقلال کارگران و نفی از خودبیگانگی یاد می­کردند. کیم مودی برعکس معتقد است کاربست تولید لاغر نه تنها باعت افزایش شدت و فشار کار شده است بلکه ازخودبیگانگی، اضطراب و ناراحتی­های روانی طبقه کارگر را هر دم افزایش نیز داده است. به عنوان نمونه در جنرال موتورز در سال 1980 شدت کار در یک دقیقه 45 ثانیه بود. اما در سال 2002 با تغییراتی که در فرآیند کار تحت عنوان تویوتایسم، یا تولید لاغر انجام گرفت، شدت کار به 57 ثانیه رسید (دفتر آمار امریکا، 2002).

ب- تغییر ترکیب طبقه کارگر: از اواسط دهه­ی هفتاد، طبقه کارگر به لحاظ جنسی، ملی، نژادی... تغییرات معینی را پست سر گذاشته که با سیمای دوره قبل که چهره کارگر، مرد سفیدپوست را تداعی می­کرد فاصله گرفته است. ورود زنان، لاتینی­ها،آسیایی­ها و رنگین­پوستان سیمای طبقه کارگر را عوض کرده است. این روند البته به امریکا محدود نمی­شود بلکه سایر کشورهای سرمایه­داری را به میزان­های متفاوت در بر می­گیرد.

نکته دیگر ازدیاد کارگران پاره وقت است قبلا بخش اعظم طبقه کارگر کارگران تمام وقت بودند؛ الان مدتی است که سرمایه­داران به استخدام کارگران پاره وقت متوسل می­شوند. حالا در ترکیب طبقه، افزایش وزن این نوع از کارگران درصد بالایی را نشان می­دهد. طبق آمار موسسه سیاست اقتصادی(EPI) در سال 2000، 34% از زنان و 25% از مردان به طور پاره وقت کار می­کردند.

ج- تسریع ادغام سرمایه  در عرصه جهانی: این روند که از دهه هفتاد شتاب بیش­تری پیدا کرده است سبب شده سرمایه­داران بخش قابل ملاحظه­ای از سرمایه خود را به کشورهای جهان سوم انتقال دهند و فرآیندهای تولید صنعتی را در آن­جا تعقیب کنند. رشد کمی طبقه کارگر در کشورهای مرکزی کاهش پیدا کرده ولی در مقابل در کشورهای پیرامونی و جهان سوم افزایش نشان می­دهد. او در این باره می­گوید:"یکی از این موانع جهانی­سازی است که باعث نابودی و جا به جا کردن مشاغل است، که با آن­ها اهرم قدرت اتحادیه هم سقوط می­کند". کیم مودی بر یک نکته­ی خاص دیگر هم در پیوند با این مساله اشاره می­کند که ویژگی جنبش کارگری امریکا را نشان می­دهد که همانا انتقال سرمایه از شمال صنعتی به جنوب کشاورزی است. ما در این دوره با یک مهاجرت جغرافیایی سرمایه چه در سطح جهانی و چه در سطح ملی روبه­رو هستیم.

کیم مودی پس از برشماری این عناصر نتیجه می­گیرد که تغییرات در فرآیند کار، رشدبارآوری، افزایش شدت کار، تغییر در ترکیب نیروی کار و انتقال سرمایه اثراتی مخربی بر موقعیت عمومی جنبش کارگری داشته است. این عوامل قدرت چانه­زنی نیروی کار را به شدت تضعیف می­کنند. به علاوه ما در این دوره با ورود نیروهای جدیدی در روابط سرمایه_داری روبه رو هستیم که بی تجربه و سازمان­نیافته اند. علاوه بر این عوامل با روند جهانی شدن و انتقال سرمایه موقعیت اتحادیه­های کارگری هر دم شکننده­تر و بحرانی­تر می­شود. در تکوین این وضعیت البته رهبران اتحادیه­ها هم نقش داشته­اند و با پیروی از سیاست سازش طبقاتی تلاشی برای سازمان­دهی این نیروهای جدید از خود نشان نداده­اند.

کیم مودی برای مقابله با بحران اتحادیه­ها سرراست از مفهوم اتحادیه جنبش اجتماعی استفاده می­کند. او بر خلاف پیتر واترمن بر نقش مرکزی طبقه کارگر تاکید دارد و بر این باور است که طبقه کارگر در تقابل با نظام تولیدی مسلط قرار دارد و از این ظرفیت برخوردار است که آن را مورد چالش قرار ­دهد، در حالی که جنبش­های اجتماعی دیگر با جنبه­هایی از نظام سرمایه­داری درگیرند. از این رو مبارزه طبقه کارگر جنبه­ی اساسی و مرکزی پیدا می­کند.

 به نظر او توجه به حوزه­های پیرامونی تولید نباید تحت هیچ شرایطی نقش مرکزی قلمروی تولید را وا نهد بلکه درست با ملاحظه­ی این جنبه، باید به سایر حوزه­ها نظر افکند. او معتقد است فراتر از تولید آری، اما همواره باید قدرت طبقه در تولید مد نظر قرار گیرد. او با در نظر گرفتن این عناصر، طرح اتحادیه جنبش اجتماعی خود را بنا می­کند. اتحادیه­های که از یک سو در درون طبقه ریشه دارند و از سوی دیگر محل زندگی کارگران و سایر بخش­های طبقه را مورد توجه قرار می­دهند و هم­کاری با سایر جنبش­های اجتماعی را نیز در مد نظر دارند.

کیم مودی متناسب با آسیب­شناسی خود از بحران اتحادیه به ارائه راه حل می­پردازد. او معتقد است که نوسازی و بازسازی اتحادیه­ها نمی­تواند موفق شود مگر این که ورود نیروهای کار جدید نظیر زنان، ملیت­های مختلف، بیکاران، جوانان، مهاجران.. که در حول و حوش تولید قرار دارند به اتحادیه تسهیل شود.

 اتحادیه­ها باید با ابتکار شرایطی را فراهم کنند که ورود کارگران پاره وقت به آن­ها را تسهیل کند. از نظر وی حتی جوانانی که الان در تولید نقشی ندارند اما در آینده به نیروی کار تبدیل می­شوند باید و می­توانند به عضویت اتحادیه در آیند. او حتی آینده­ی قدرت اتحادیه کارگری را در "سازمان­یابی کارگران سازمان­نیافته" می­داند.

نکته­ی برجسته دیگر در طرح کیم مودی عطف توجه به محله­های کارگری است او معتقد است خانواده­های کارگری نیز بخشی از اردوی کار و زحمت تلقی می­شوند  که در امر مبارزه می­توانند نقش بسیار موثری ایفا کنند. او در پیوند با این موضوع به مراکز کارگری در امریکا اشاره می­کند که  محل تلاقی­ کار و زیست کارگران مهاجر در حول و حوش مراکز صنعتی جنوب امریکا به شمار می­روند. یعنی جایی که کار و محل زندگی در یک منطقه جغرافیایی معین به هم گره خورده است. او می­گوید در سال­های اخیر، همین مراکز کارگری بودند که مرکز جوش و خروش جنبش کارگری امریکا به شمار می­رفتند. بنابراین پیوند بین محل تولید و محل زندگی از طریق ترکیب خواست­های این دو بخش و حرکات مبارزاتی مشترک یکی از راه­هایی است که او برای فایق آمدن بر بحران اتحادیه­ها پیش­نهاد می­کند.(9)

کیم مودی هم­چون جان کلی معتقد است غالب اتحادیه­های موجود اتحادیه­های سازش طبقاتی اند که از طریق رهبران خود با دولت و کارفرما به همکاری طبقاتی می­پردازند. او در عوض پیشنهاد می­کند که اتحادیه باید بر تمایز کار از سرمایه بنا شود و اهرمی در پیکار طبقاتی باشد. او برای دستیابی به این هدف فعال شدن پایه­های اتحادیه را مطرح میکند و می­گوید پایه­های اتحادیه باید با فعالیت مستقل وارد میدان نبرد شوند و راسا برای خواست­های خود به مبارزه دست بزنند. اتحادیه­های موجود اتحادیه­های خدمت­دهنده هستند باید آن­ها را به اتحادیه­های سازمان­دهنده و جنبشی را بدل کرد.

در دیدگاه او مبارزه با بوروکراسی اتحادیه­ها از جایگاه ویژه­ای برخوردار است. این مهم، نه تنها از طریق وضع موازین دموکراتیک بلکه با مداخله­ی فعال توده­های پایه به دست می­آید. او در این باره به مطالعه و تحقیق مشخصی در امریکا اشاره می­کند که در آن نشان داده شده که جایگزینی کارگران با تجربه به جای کارگزاران و متخصصان کارآیی اتحادیه را بیش­تر می­کند.

کیم مودی مبارزه در سطح ملی را لازم می­داند، اما با توجه به تحلیل او از جهانی شدن سرمایه آن را کافی نمی­داند. از این رو مبارزه در سطح بین­المللی به امری با فعلیت و ضرورت روزمره تبدیل شده است و برای نوسازی اتحادیه­ها هم­چون امری حیاتی به شمار می­رود.

بیدار

در تهیه این نوشته از منابع زیر استفاده شده است.

 چارلز تيلي، از بسیج تا انقلاب، ترجمه علي مرشدي زاد.

طبقه کارگر امریکا در موقعیت دشوار و مرحله­ی تغییر، کیم مودی، فریده ثابتی، امید زارعیان، نگاه 22 .

مقدمه­ای بر جنبش­های اجتماعی دوناتلا دلاپورتا، ماریو دیانی، محمد تقی دلفروز.

 

 

John Kelly; Rethinking Industrial Relation  London;1998. 

R. Munck and P. Waterman (eds), Labour World-wide in the Era of Globalisation, Macmillan, London and New York ;(1999)..

Moody, K. (1997), Workers in a Lean World: Unions in the International Economy, Verso, London and New York.

Kim Moody ;U.S. Labor in Trouble and Transition: The Failure of Reform from Above, the Promise of Revival from Below; von Verso.

 

یادداشت­ها:

1- چارلز تیلی عناصر اين الگو را چنین بر می­شمارد: منافع، سازمان، بسيج، فرصت، و کنش جمعي. منافع، مجموعه امتيازات و محروميت هاي مشترکي است که ممکن است در اثر تعاملات مختلف با ديگر جمعيت ها بر جمعيت مورد بحث وارد آيد. سازمان، ميزان هويت مشترک و ساختار وحدت بخش افراد در درون يک جمعيت است. بسيج، ميزان منابعي است که تحت کنترل جمعي يک مدعي قرار دارد. کنش جمعي، ميزان اقدامات جمعي يک مدعي در جهت نيل به هدف مشخصي است. و فرصت، رابطه ميان منافع جمعيت و وضعيت جهان اطراف است (تيلي، از بسیج تا انقلاب، ص 84).

2- Just in time

3-- Flexible Specialization

4Outsourcing

5 -ما در این جا در مقام بررسی صحت تزهای این مکتب و تعریف آن­ها از طبقه کارگر نیستم که خود مجال و فرصت دیگری می­طلبد.

-6  ما در باره این که این جنبش­ها دارای چه اهمیت اند و تاچه پایه جدیدند وارد بحث نمی­شویم.

-7  مقدمه­ای بر جنبش­های اجتماعی دوناتلا دلاپورتا، ماریو دیانی، محمد تقی دلفروز، ص27.

8- کیم مودی کارگران مهاجران را یکی از بازیگرانی می­داند که می­توانند راهی به سوی آینده را در جنبش کارگری امریکا بگشاید. او در این باره می­گوید:"هرکدام از آن­ها[منظور چهار رخداد جنبش کارگری امریکاست:1-پیروزی کارگران ائتلاف ایموکولی2- اعتصاب کارگران حمل و نقل3- انشعاب در فدراسیون کنگره کار سازمان صنعتی4- خروش عظیم کارگران مهاجر در آپریل با شعار "روز بدون مهاجرین" است] به ما چیزی در باره حال و آینده­ی نیروی کار می­گویند و هر کدام در میان ابرهای تیره راهی به سوی آینده را نشان می­دهند. کاراکترهای آن مهم است، چرا که منعکس کننده­ی جنبش کارگری امریکاست، نه فقط اتحادیه­ها. بازیگران این صحنه­ی نمایش از پایین به بالا عبارتند: از کارگران مهاجر با دستمزد ناچیز مزارع جنوب که شاید اوراق مربوط به اقامت را ندارند و عضو هیچ اتحادیه­ای نیستند". طبقه کارگر امریکا در موقعیت دشوار و مرحله­ی تغییر، کیم مودی، فریده ثابتی، امید زارعیان، نگاه 22 .

9 - کیم مودی پیام گارگران رزمنده­ی ایموکولی با سایر کارگران را درست به همین نکته خلاصه می­کند:"در نتیجه چیزی که کارگران ایموکولی به سایر کارگران می­گویند، این است که شما به پایگاه محکمی در محل زندگی و هم در محل کارتان نیاز دارید".