عناصر سياست در آثار گرامشي
ماریو سپینلا
در معرفی آثار منتخب آنتونیو
گرامشی به خوانندگان که تحت عنوان «عناصر سیاست»
منتشر میگردد، لازم میدانیم بر روي چند نکته
مربوط به روش کار تعمق نماییم.
تفکر سیاسی گرامشی را میتوان
منحصرا از درون آثار وی که در اختیار ماست استنتاج
نمود. در این زمینه پالمیرو تولیاتی چنین
مینویسد: «گرامشی یک تئوریسین سیاست، ولی بیش از
همه مرد سیاسی اهل عمل، یعنی یک مبارز بود.» (1)
از این رو تنها تحلیلی از عمل او، قبل و بعد از
دستگیری، بهمثابه مبارز و رهبر جنبش کارگری،
میتواند روشنگر جامع تعمق و تفحص وی (و این نیز
خود بهمثابه شکلی از عمل) در زمینه سیاست گردد-
اشتباه بزرگی است اگر بخواهیم از مقالات،
یادداشتها و نامههای گرامشی مجموعهای از احکام
و فرایض، بهمثابه نوعی از دفترچه قوانین تئوریک و
پراتیک بهطور مکانیکی استخراج نماییم و از همه
گذشته خود گرامشی به عناصر اساسی تحقیقی درباره
موضوع علم سیاست اشاره میکند بدین قرار است: «یکی
از نخستین فصول باید به «اراده جمعی» اختصاص داده
شود و مساله مذکور را باید بدین نحو طرح نمود: «در
چه زمانی است که میتوان گفت شرایط بروز و
تکوین«اراده جمعی» به وجود آمده است؟ و سپس
میبایست به تحلیل و بررسی تاریخی (اقتصادی) از
ساخت اجتماعی کشور مورد بحث پرداخته و کوششهایی
را که در طی قرون جهت تحریک و ترغیب این اراده به
عمل آمده و دلایل ناکامی متعاقب آن را به طور
«دراماتیک» توضیح داد. » (2)
همانطور که به وضوح از این مدخل و
از مضامین بسیاری نوشتههای دیگر گرامشی بر
میآید، برای وی سیاست در ارتباط با کل جهت
مارکسیستی اندیشهاش نمیتواند علمی مجرد و مقرر
به حساب آید، بلکه خصوصیت علمی سیاست تنها
میتواند از یک بررسی دقیق و عمیق تاریخی و
اجتماعی و اقتصادی بر محور اصلی مبارزه طبقاتی اخذ
گردد، بدین ترتیب خصوصیت سیاست از وجود تاریخی و
علمی آن کسب خواهد شد.
واقعیت این است که بهطور تاریخی،
نه تنها شرایط اقتصادی – اجتماعی، و بنابراین
مناسبات بین طبقات، دگرگون میگردند و نه تنها با
این تغییر مناسبات تولید، طبقات جدیدی در عرصه
اجتماع نمودار میشوند بلکه، مهمتر از همه، خود
طبیعت انسان نیز متغیر میگردد. مبدآ حرکت ما در
انتقادی اساسی از کلیه تلاشهای خودسرانه در وضع
قوانینی برای سیاست، دراین امر باید نهفته باشد.
گرامشی مینویسد: «روشن ساختن اینکه «طبیعت
انسانی» بهطور مجرد و ثابت و بدون تغییر وجود
ندارد، بداعت اساسی (مارکسیسم) در فلسفه و عمل و
در علم سیاست میباشد (مفهومی که مسلما از تفکر
مذهبی و اندیشههای ماورای تعقلی سرچشمه
میگیرند.) طبیعت انسانی مجموعه روابط اجتماعی است
که به طور تاریخی مشخص میباشد، یعنی رخدادی است
که تا حدی بهطریق روشهای فقهاللغه و نقد تاریخی
قابل تشخیص میباشد. از اینرو علم سیاست بایستی
در مضمون مشخص خویش (و نیز در طرز بیان منطقی خود)
و مثابه یک ارگانیز زنده مفهوم گردد.» (3)
یک چنین ملاک عملی نه تنها برای
توسعه علم سیاست در اوضاع تاریخی معینی بلکه برای
تفسیر و ارزیابی دقیق آثار تئوریسینهای سیاسی
پیشین نیز صادق است. بسیاری از یادداشتهای گرامشی
به «نیکولا ماکیاولی» اختصاص دارد. اهمیت ماکیاولی
که به درستی بنیانگذار علم سیاست محسوب میشود
بهخاطر آن نیست که وی در اثر خویش، «پرنس»، سیاست
را بهمثابه علمی مستقل از مذاهب و اخلاقیات سنتی
بنیان گذارده، بلکه بیشتر بدان خاطر است که او
توانسته از نیازمندیهای واقعی جامعه ایتالیا در
لحظات مشخصی (بحران عظیم دول محلی ایتالیا در
اوایل سالهای 1500) سنتزی «دراماتیک» گرد
آورد. این نیازمندیها برای ایتالیا، در صورتیکه
بخواهد خود را با تحولات جاری در سایر کشورهای
اروپایی انطباق داده و از آینده زوالی دهشتناک و
از تسلط آتی بیگانگان درآید، ضروری به شمار
میآیند.
در واقع پرنسی که او تصور
مینماید، درست واجد این وظیفه تاریخی است که
بتواند نظمی نوین به ایتالیا بخشیده و آنرا
همسطح فرانسه و یا اسپانیای آن زمان گردانده و به
صورت یک پرنس نشین نوین، که در آینده نام حکومت
ملی به خود خواهد گرفت، درآورد.
در عصری که گرامشی اثرات خود را
به رشته تحریر درمیآورد و فعالیت مینماید
ایتالیا با مسائل دیگری مواجه است. در این عصر
«پرنس جدید»، کیش پرنس، نمیتواند در یک شخص واقعی
و یک فرد مشخصی تجلی نماید، بلکه منحصرا ارگانیزم
عنصر اجتماعیی پیچیده و بغرنج، میتواند باشد که
در آن اراده جمعی آنچه که عملا متظاهر گشته و
موقتا تثبیت گشته است، آغاز به واقعیت یافتن
نماید. این ارگانیزم چیزی جز حزب سیاسی نميتواند
باشد، حزب سیاسی اولین سلولی است که درآن هستههای
اراده جمعی مجتمع گشته و در جهت تبدیل به واقعیتی
جهانشمول و جامع سوق میيابد.» (4) از اینروست
که مبدا حرکت ما باید حزب سیاسی باشد و در ترسیم
خطوط علم سیاسی در انطباق با تضاد اساسی اجتماع
امروز، یعنی تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا و نبرد
این طبقات برای حفظ و کسب قدرت، باید به حزب سیاسی
رو آوریم.
بنابراین به دنبال بحثهای فوق
تعجبآور نیست اگر بخش اعظم از یادداشتهای گرامشی
که در اینجا جمعآوری شده به مساله حزب سیاسی،
طبقه کارگر، و به مسائل و زندگی درونی و به تاکتیک
و استراتژی آن اختصاص داده شده باشد.
به هر حال باز هم ضروری است که در
این باره چند نكته را یادآوری كنیم تا این تصور
پیش نیاید که نظریات گرامشی میتوانند به یکباره
برای همه جا و همه چیز یا حداقل وقتی صحبت از حزب
پرولتری، در مبارزه برای کسب قدرت به میان میآید،
صادق باشند. تولیاتی در این باره مینویسد: «برخی
از بخشهای جالب یادداشتهای پراکنده گرامشی که
تحت عنوان «گذشته و حال» گردآوری شدهاند بدون شک
میتوانند بهمثابه تنظیم صرف اصول استراتژیک و
تاکتیک تشکیلاتی حزب طبقه کارگر بهشمار آیند. این
بخش نظریاتی هستند که از طرف گرامشی در سالهای
بعد از 1920 در مشاجره و مبارزه علیه
گرایشات سکتاریستی (فرقهای) کودکانه و چپروانه
مسلط در رهبری حزب بیان شدهاند. از آن جمله
میتوان به نظریات گرامشی در مورد مناسبات بین امر
خودبهخودی و رهبری آگاهانه، مرکزیت ارگانیک و
مرکزیت دموکراتیک، انضباط، مناسباتی که بین رهبری
و سازماندهی و فرماندهی و بین علم نظامی و علم
سیاسی برقرار است، اشاره نمود» (5)
در اینجا ضمنا صحبت از نظریات کلی
در میان نیست بلکه منظور تعمقی است که به طریق
انتقاد و انتقاد از خود درباره واقعیت تاریخی جنبش
کارگری و مسائل مشخص آن در مراحل مختلف رشد به عمل
میآید.
در پرتو تذکرات فوق، مطالعات آثاری
از گرامشی که در این کتاب گردآوری شده صرفا به
طریق مطالعهای تاریخی- انتقادی انجام خواهد گرفت.
یعنی تحقیقات گرامشی و یادداشتها و مقالات وی که
بهخاطر تشخیص عناصر اساسی مبارزه طبقاتی در
ایتالیا و بهبود تاثیر و عمل ابزار لازم مبارزه –
یعنی حزب کمونیست، حزب انقلابی طبقه کارگر، -
بهعمل آمده، باید بهمثابه جنبهها یا مقاطعی از
نبرد سیاسی و آرمانی که وی، چه قبل و چه بعد از
دستگیری، به پیش برده بهحساب آیند.
احزاب مصنوعا و بهخاطر اراده یک
فرد و یا گروهی از افراد پدید نمیآیند، آنها
بیانگر- یا بهقول گرامشی «فهرست» - طبقات
گوناگون اجتماعی میباشند. از اینرو احزاب،
همانطور که بهطور تاریخی رخ داده است،
میتوانند، از جمله، بیانگر وجود و مواضع مختلف
طبقات مربوطه باشند، ولی ریشه و اساس آنان را پیش
از ویژگیهای حوادث سیاسی ملی باید در واقعیت
اجتماعی جامعهای مشخص و در یک مقطع معینی از
تاریخ زندگی آنان جستجو نمود.
مبدا حركت ما باید از اینجا باشد.
و اتفاقی نیست که آثار منتخب گرامشی را با نقل
قسمت وسیعی از مقاله «کارگر کارخانه» شروع
میکنیم. در این مقاله منتشره در هفته نامه «نظم
نوین» ، مورخ 21 فوریه 1920 چنین
میخوانیم:
«هر جامعهای زندگی میکند و رشد
مییابد زیرا که از نظر تاریخی به تولید معینی
وابسته است: آنجا که تولید و کار سازمانیافته
(حتی به شکل ابتدائی آن) موجود نیست، نه جامعهای
وجود دارد و نه زندگی تاریخیاي. جامعه مدرن بقا
دارد و تا مرحله کنونی رشدیافته است زیرا که به یک
سیستم تولید وابسته است، سیستم تولیدیی که از نظر
تاریخی در وجود دو طبقه مشخص میگردد. طبقه
سرمایهدار یا مالک ابزار تولید، و طبقه کارگر که
در خدمت اولی قرار گرفته و با رشتههای دستمزد و
هراس از گرسنگی مرگآور به بند کشیده میشود.»
طبقات اساسی جامعه جدید بورژوازی
را سرمایهداران (مالکین ابزار تولید) و زحمتکشان
مزدگیر (کارگران) تشکیل میدهند. این دو طبقه،
طبقاتی هستند آشتیناپذیر، منافع یکی در تضاد با
منافع طرف دیگر قرار میگیرد. سود سرمایه محصول
استثمار پرولتاریاست هیچ گونه آشتیی در یک چنین
مناسبات تولیدیی ممکن نیست، مبارزه سندیکایی نیز
میتواند حداکثر به تغییراتی در توزیع درآمد منجر
گردد، یا اینکه درجه استثمار را تقلیل دهد و از
عدم اطمینان در زندگی پرولتاریا بکاهد ولی هرگز
نمی تواند از این حد فراتر رود. زمانی که طبقه
کارگر به این واقعیت آگاهی یابد، واقعیتی که کارل
مارکس، تئوریسین بزرگ سوسیالیسم علمی، به طور دقیق
و عمیق مورد بررسی و تحلیل قرار داده است، شرایط
پیدایش احزاب مستقل طبقه کارگر، احزاب سوسیالیست و
کمونیست، فراهم میگردد. این احزاب سرنگونی قدرت
سرمایهداران و بنیان جامعهای مبتنی بر مناسبات
تولیدی کاملا متفاوت را هدف خویش قرار خواهند داد.
در درون این طرح کلی مسالهای که
برای تمام یک دوران تاریخی و برای تمام کشورهای
سرمایهداری صادق است، تعداد بیشماری خصوصیات ملی
است که حادث خواهند شد و به یک سلسله پروسههای
تاریخی در صحنه نیروهای مولده و مناسبات تولید و
بالاخره به واقعیتهای مختلف نهادهای اجتماعی و
فرهنگهای گوناگون مربوطاند و امکانات جدید و
اشکال مختلف این مبارزه را میسازند. غیر از این
امکانات و اشکال، ویژگیهای بینالمللی نیز در آن
نقشی بازی میکنند. امکانات و حتی خود طرق رشد
جنبش کارگری در یک کشور «مستقل» با امکانات و رشد
آن در یک کشور مستعمره و یا بههرحال وابسته،
متفاوت هستند. گروههای مختلف بورژوایی
(سرمایهداران دول بیگانه) میتوانند علیه جنبشی
انقلابی که قادر به درهم شکستن مقاومت بورژوازی
محلی باشد مستقیما دخالت کنند و یا پشتوانه جنبشی
ضد انقلابی باشند (همانطور که به عنوان مثال در
اسپانیای سال 1936 رخ داد).
علاوه بر این، چه پویایی درونی یک
کشور سرمایهداری و چه اوضاع بینالمللی، دائما در
حال تغییرند. این تغییرات گاهگاهی ذره ذره و
بهتدریج و گاهگاهی بالعکس غیرمترقبه و فاجعهآسا
صورت میگیرد، مثلا سرمایهداری در مرحلهای از
رشد خویش به امپریالیسم بدل میگردد یا بهدنبال
بحران عظیم انقلابی که طی آن پیدایش و سپس تثبیت
اولین کشور سوسیالیستی یعنی اتحاد شوروی تحقق
مییابد تناسب نیروها در عرصه جهانی میان طبقه
کارگر و سرمایهدار عمیقا دگرگون میگردند.
جنبشهای وسیع مردم مستعمرات و کشورهای نیمه
مستعمره بعد از جنگ جهانی دوم منظره مبارزه طبقاتی
را در سطح جهانی مجددا دگرگون میسازند
و...
حزب سیاسی انقلابی طبقه کارگر
علیرغم اینکه مبدا حرکت خود را بر تضاد بین
بورژوازی و طبقه کارگر قرار میدهد باید بتواند
تمامی این عوامل داخلی و بینالمللی را نیز در نظر
گیرد. خصوصیات ویژهای که این تضاد در هر کشور
مشخصی به خود میگیرد و تغییر و تلون درونی
مناسبات تولید و روابط طبقاتی، انعکاس اوضاع
بینالمللی- که گاهگاهی حتی اهمیت تعیینکنندهای
دارند- نمیتوانند در جهت ترسیم چهارچوب
«پیشبینی» و «دورنمایی» در حد ممکن روشن و
واقعبینانه برای تحرک و جنبش تودهها بهطور
مداوم، از طرف پیشروان پرولتاریا، مورد تحلیل و
بررسی اساسی قرار نگیرند. ولی دورنما و پیشبینی
در علوم انسانی نمیتوانند بدون در نظر گرفتن
اقدامات و عملیات انسانهای مجتمع تصور گردند.
گرامشی در این باره مینویسد: «بهطور قطع
پیشبینی نگرش صحیح بهمعنی تشخیص دقیق عناصر
اساسی و دائمی یک پروسه است، اما تصور پیشبینی
صرفا «عینی» کاملا بی معنی است. هر کسی که دست به
پیشبینی میزند، در واقع در نظر خویش برنامهای
برای تحقق بخشیدن به پیشبینیهای خود دارد، ولی
این بدان معنی نیست که پیش بینی همواره باید
خودسرانه و مفت و مسلم و صرفا مغرضانه انجام گیرد.
حتی میتوان گفت صرفا بدان میزان که جنبه عینی یک
پیشبینی مرتبط با برنامهای است، آن پیشبینی
عینیت مییابد زیرا:
1- تنها شور و اشتیاق بشر است که
قدرت و ذکاوت را کارآیی بیشتری بخشیده و توانایی
تشخیص را افزایش میدهد،
2- واقعیت نتیجه تحقق اراده بشر بر
جامعه اشیاء است (اراده ماشینران بر ماشین)،
اجتناب از هرگونه عنصر ارادی در تشخیص واقعیت و
تنها احتساب اراده دیگران بهمثابه اراده عینی
باعث نقض واقعیت خواهد گشت.
تنها کسی که بهشدت متمایل به
تحقق اراده خویش است میتواند عناصر لازم این تحقق
را تشخیص دهد.» (6)
این مبحث، نظیر کلیه آثار گرامشی،
بهروشنی نمایانگر مشاجرهای است که وی علیه
تعبیرات مکانیکی از مارکسیسم به پیش برده است،
تعبیراتی که بهمدت زمانی طولانی در ایتالیا و در
خارج حکمفرما بودهاند و لنین نیز بنوبه خود علیه
آنها مبارزه کرده است. این امر بهتحقیق یکی از
نقاط اصلی تقاطع بین افکار گرامشی و لنین بهشمار
میرود. تولیاتی این واقعیت را علیه گرایشی که
منکر جنبههای لنینیستی در تفکر و عمل گرامشی است،
به کار میبرد. یک چنین گرایشی را نمیتوان
رویزیونیستی نامید ولی به هرحال گرایشی است
ناسیونالیستی (یا حداقل در تضاد با
انترناسیونالیسم پرولتری بهصورت مشخص تاریخی
خود). تولیاتی خاطرنشان میسازد: «لنین به
مارکسیسم این خصوصیت خلاقش را برگردانده و دکترین
مارکس را از ملانطقی بازیهای تعبیرات ماتریالیستی
و اقتصادمآبی و پوزیتیویستی آزاد کرده است. بدین
طریق مارکسیسم را به آنچه که واقعیت آن است، یعنی
راهنمای عمل انقلابی، بدل میسازد.» (7) درجایی
دیگر تولیاتی مینویسد: «بدین ترتیب از سویی
مشاجره پیگیرانه گرامشی علیه اکونومیسم و تعبیرات
اقتصادمآبانه از مارکسیسم (امری که بهطور مدام در
یادداشتهای زندان به چشم میخورد) و از سوی دیگر
بررسی همهجانبه گرامشی که از تحلیل زیربنای
اقتصادی و روابط متقابل آن با روبنای ایدهآل و
اجتماعی- سیاسی، دورنمای سیاسی و انقلابی را
استنتاج مینماید، متعلق به جریان وسیع تفکر سیاسی
لنین است.» (8)
عنصر اساسی که در این بررسی
همهجانبه باید در نظر داشت درست همان «تحقق اراده
بشر بر جامعه اشیاء» است، ارادهای که در جامعه
مدرن بهطور تصادفی و مغشوش عمل نمیکند، بلکه
مطابق آنچه که گفته شد درست در همان
گروهبندیهای ویژه انسانها یعنی احزاب سیاسی
تحقق و دوام مییابد. بعد از اینکه آثار گرامشی
بهطور صحیح مطالعه شد، یعنی بررسی تئوریک وی در
ارتباط با مبارزه عملی او قرار گرفت، مبارزه عملی
که گرامشی با آگاهی صریح به واقعیت طبقات و
مناسبات طبقاتی در ایتالیا پیش برده است، میتوان
بهطور مشخصی به مساله حزب انقلابی پرولتاریا،
یعنی حزب کمونیست، بازگشت و مجددا یکی از نقاط
مشترک رابطه فکری گرامشی و لنین را مشاهده نمود.
ارزیابی عینی از سهم لنین در علم
سیاسی مدرن باید مفهوم او را از حزب در نظر داشته
باشد و حتی ارزیابی تفکر و فعالیت او به مثابه یک
مبارز و رهبر بر این جنبه باید تمرکز یابد.
گرامشی در این مورد نظریاتی ابراز
داشته و به مراحل انقلابی و نقش حزب معانی جدیدی
داده که بهخاطر تطابق آن با نظریات لنین، قابل
توجه و تبیین هستند. وی در اثر ماتریالیسم تاریخی
و فلسفه بندتو کروچه چنین مینویسد: «آن سیادتی
را که لنین تئوریزه کرده و تحقق بخشیده میتوان
واقعه بزرگ «متافیزیکی» قلمداد نمود.» (9) و در
همان نوشته مطلب را بدین ترتیب ادامه میدهد:
«اصول تئوریک- پراتیک سیادت دارای یک برد عرفانی
است و از این رو ره آورد تئوریک مهم لنین را به
فلسفه عمل باید در این زمینه جستجو نمود. لنین
همانقدر باعث پیشرفت فلسفه گشته که فلسفه باعث
پیشرفت دکترین و عمل سیاسی شده است. تحقق چنین
دستگاهی از آنجا که زمینه ایدئولوژیک جدیدی را
میآفریند و موجد رفرم در شناخت و در روشهای
شناسایی میگردد خود یک امر آگاه کننده و یک امر
فلسفی بهشمار میرود.» در اینجا سخن گرامشی
بهزبان بسیار فشردهای بیان شده است، ولی مفهوم
نظر وی واضح است. با انقلاب پرولتری و با تحقق
سیادت طبقه کارگر از طریق فعالیت حزب نه تنها
مناسبات تولید و از آن رو شرایط عملی هستی
انسانها بلکه حتی طرز فکر آنها تغییر مییابد.
تحقق یک دستگاه سیادتگر، یعنی قدرت جدید پرولتری،
باعث آفرینش مضمون جدیدی از جهان میگردد. با تحول
واقعیت مناسبات مادی، بهطور کلی برخورد انسانها
با واقعیت نیز تحول خواهد یافت و باعث پیشرفت در
شناخت انسانها خواهد شد، بدین ترتیب وحدت
مارکسیستی تئوری و عمل (مراحل عمل) به طور عمیق و
در کمال تطابق با اندیشه مارکس تعبیر میگردد،
اندیشهای که غالبا تحریف و سوءتعبیر شده است: نه
تنها تئوری برای عمل انقلابی لازم است- آنطور که
معمولا گفته میشود- بلکه عمل انقلابی نیز به نوبه
خود تئوری یعنی طرز تفکر انسانها را تغییر
میدهد. اگر مطابق گفتههای فوق کلید رمز چنین
پروسهای در آفرینش دستگاه سیادتگر نوین – یعنی
در سیستمی از مناسبات طبقاتی و قدرت- نهفته باشد و
اگر آفرینش چنین دستگاهی وجود حزبی انقلابی را
مفروض میدارد، بنیان یک چنین حزبی، رشد آن و
تصحیح تدریجی اشتباهات و نقایص آن به معنی عمل در
جهت ایجاد تغییرات اساسی در واقعیت، و نه تنها
واقعیت اقتصادی و اجتماعی بلکه واقعیت فکری و
اخلاقی، خواهد بود.
اصولا این رفرم فکری و اخلاقی یکی
از جوانب اساسی عمل حزب سیاسی انقلابی «پرنس جدید
» بهشمار میرود.
گرامشی مینویسد: «بخش مهمی از
فعالیت پرنس جدید بیانگر و سازمانده رفرم فکری و
اخلاقی باید باشد، امری که متعاقبا به معنی ایجاد
زمینه برای رشد بیشتر اراده جمعی ملی در جهت فرجام
شکل والاتر و جامعتر اجتماع جدید خواهد بود.» و
ادامه میدهد: «ولی رفرم فرهنگی، یعنی تعالی مدنی
قشرهای محروم جامعه، آیا بدون یک رفرم اقتصادی
قبلی و دگرگونی وضعیت اجتماعی این قشرها در دنیای
اقتصاد، میسر است؟ یک رفرم فکری و اخلاقی
نمیتواند به یک برنامه رفرم اقتصادی منضم نباشد و
حتی میتوان گفت که یک برنامه اقتصادی درست طریقه
مشخصی است که بهتوسط آن هرگونه رفرم فکری و
اخلاقی عرضه میگردد.» (11)
این اشارات و نظایر آن که بخش
وسیعی از تاملات تئوریک یادداشتهای زندان را
تشکیل میدهند، بیانگر درک عمیق گرامشی از متد
مارکسیستی لنینیستی و در عین حال نشانه اصالت
تحقیقات وی هستند. این نوشتهها موید مخالفت وی با
هر گونه گرایش اکونومیستی است و در آنها هدف غایی
انقلاب سوسیالیستی، تحول شناخت و غنای شخصیت افراد
شناخته میشود. ضمنا این نوشتهها بیانگر مبارزه
گرامشی با مواضع مبهم روشنفکرمآبانه و نوعپرورانه
و نشانه آگاهی وی به این مطلب است که تحولات در
شناخت انسانها از طریق دگرگونی مناسبات تولیدی
راه میگشاید و بالاخره در این نوشتهها حزب اهمیت
درجه اول کسب مینماید و به حزب نقش غیرقابل تفویض
آموزگار، رهبر و مجمع پیشروان راه ترقی واگذار
میگردد. حزب که در جای دیگر «جمع آگاه» نامیده
خواهد شد به عنوان قدرتی در نظر گرفته میشود که
میتواند در اثر رشد نیروهای مولد بدل به مرکز
سازمانی نیازمندیهای تاریخی گردد و این نیروهای
مولد به طور مشخص در طبقه کارگر و در متحدین آن
تجسم مییابند.
گرامشی بررسی وسیعی درباره حزب و
جوانب اساسی زندگی تشکیلاتی آن بهعمل میآورد.
همانطور که متذکر شدیم برای درک درست نظریات
گرامشی در مورد حزب و جوانب مشخص آن باید همواره
نقطه عطف ما آن شرایط واقعی باشد که زمینه
بررسیهای گرامشی را تشکیل دادهاند. کافی است
یادآورد شویم که یادداشتهای زندان بعد از تجربه
غمانگیز شکست و پراکندگی سازمانهای پرولتری
ایتالیا توسط فاشیسم به رشته تحریر درآمدهاند.
بعد از جنگ جهانی اول علیرغم سطح عالی رزمندگی
طبقه کارگر و تودههای زحمتکش و پیشرفت شدید نفوذ
سوسیالیسم و بحران وخیم و کوبنده دولت ایتالیا و
بنیادهای سنتی آن، یک چنین شکستی حادث گشت.
گرامشی در یکی از نوشتههای معروف
خود، به سال 1920 به روشنی تمام یک چنین احتمالی
را پیشبینی کرده بود: «مرحله فعلی مبارزه طبقاتی
در ایتالیا مرحلهای است که سرانجام آن بدین قرار
است: یا تصاحب قدرت سیاسی از طرف پرولتاریای
انقلابی، جهت گذار به طریقه جدید تولید و توزیع و
بارآوری تولید، یا عکسالعمل وحشتناک از طرف طبقه
مالک و کاست دولتی که از خشونت برای اجیر ساختن
پرولتاری صنعتی و کشاورزی بهمنظور بیگاری اباء
نخواهند داشت، آنان بیرحمانه خواهند کوشید تا
تشكلهای مبارزه سیاسی طبقه کارگر (حزب سوسیالیست)
را در هم کوبیده و تشكلهای مبارزه اقتصادی
(سندیکاها و تعاونیها) را در درون پیچ و خمهای
دولت بورژوازی جای دهند.» (12)
در بحران دراماتیک جامعه ایتالیا،
که گرامشی در نهایت روشنی راهحلهای ممکن را
پیشبینی مینمود، نه تنها مقاومت علیه تهاجم
ارتجاع – که کمکم در فاشیسم پیکره مییافت- بلکه
در هم شکستن مناسبات تولیدی کهن و پیشروی بهسوی
سوسیالیسم صرفا با هماهنگی و تمرکز نیروهای کارگری
و دهقانی ممکن بود. گرامشی در اینجا اضافه
میکند: «حزب سوسیالیست متشکل از آن بخش پرولتری
است که ستم فیزیکی و روحی سیستم سرمایهداری او را
به ورطه جبن و خضوع سقوط نمیدهد و او موفق به
نجات استقلال و روحیه ابتکار عمل آگاهانه و منضبط
خویش میگردد. از اینرو این حزب باید آگاهی
انقلابی کلیه طبقه استثمار شده را در خود مجسم
سازد. این حزب وظیفه دارد توجه تودهها را به خود
جلب کرده رهنمودهای خود را به رهنمود برای تمام
تودهها و خویشتن را به رهبر و مغز متفکر آنان بدل
گرداند.»
ولی حزب سوسیالیست ایتالیا، حزبی
که در فاصله میان اواخر قرن 19 و بلافاصله بعد از
جنگ شکل گرفته و ویژگی خود را مییافت، با یک چنین
ابزار انقلابی ضروری تفاوت بسیاری داشت. تمامی
جریانهای اصلی سوسیالیستی، به استثنای گروه نظم
نوین، چه آنهایی که علنا خود را رفرمیست
مینامیدند و چه فرصتطلبانی که تحت شعارهای
چپروانه ماهیت اصلی خود را پنهان میساختند از
طرح مسئله پیشبرد جامعه ایتالیا بهسوی سوسیالیسم
عاجز بودند. البته این ویژگی منحصر به ایتالیا
نبود: به استثنای حزب بلشویک روسیه که در صدر آن
لنین قرار داشت، کم و بیش کلیه جنبشهای کارگری
بینالمللی ناتوانی خود را در سالهای بحرانی بین
جنگ جهانی و بعد از جنگ عیان ساخته بودند. در درون
این تجربیات غمانگیز تودههایی که ده سال مبارزه
کرده و به آینده چشم امید دوخته بودند، احزاب
کمونیست پدید آمده و پیشروان جنبش کارگری را در بر
گرفتند و بدین ترتیب بهدنبال شکست انترناسیونال
دوم، انترناسیونال سوم به وجود آمد.
در دنبال تفصیل وضعیت واقعی مشترک
جنبشهای کشورهای مختلف اگر به خواهیم به طور
ژرفتری ویژگی مبارزه طبقاتی ایتالیا را درک کنیم
و نحوه گردهمایی نیروهای پرولتری پیشرو را در
ژانویه سال 1921 در حزب کمونیست ایتالیا بفهمیم،
مطابق با روش مارکسیستی و آموزش گرامشی باید به
رشد تاریخی جامعه ایتالیا و مسائل اجتماعی –
اقتصادی و نهادهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از آن از
نزدیک نظر افکنیم.
این تحلیل و بررسی مشخص چه بهخاطر
درک میزان وخامت و عمق بحران بعد از جنگ و چه
بهخاطر درک فرجام آن غیرقابل اجتناب میباشد، ولی
برای یک چنین تحلیلی باید از قبل شروع کرد، یعنی
از نگرشی همه جانبه به شيوهای که دولت واحد
ایتالیا بهتوسط رنسانس پدید آمد و سیاستی که
بورژوازی حاکم به پیش برد و تاخیر و کندی رشد
اقتصادی و عمق تضادهای بنیادی که خصوصیت ویژه
امپریالیسم ایتالیا را تشکیل میدهند. بنابراین
تصادفی نیست که علاوه بر مقالات همزمان با بحران
بعد از جنگ که خود ابزار عمل و تبلیغ انقلابی به
شمار میآیند و علاوه بر یادداشتهای زندان (13)
گرامشی بدین مسائل دو نوشته برجسته خود را اختصاص
داده است، این دو نوشته عبارتند از: «تزهایی
درباره وضعیت ایتالیا و وظایف حزب کمونیست» که تحت
هدایت او در کنگره سوم حزب (لیون- ژانویه 1926)
(14) تنظیم شد و «مطالبی چند درباره مساله جنوب»
(15) که متاسفانه ناتمام مانده است.
پالمیرو تولیاتی در مورد کنگره
لیون مینویسد: «برای اولین بار یک حزب طبقه کارگر
ایتالیا، بهجای آنکه به اظهارات درباره اصول و
مشاجرات روزمره با طبقات حاکم و دولت اکتفا کند با
خونسردی تمام و با تحلیلی تاریخی و علمی و دقیق
با مسائل بنیادی اجتماعی کشور و رشد جنبش کارگری
برخورد میکند و رژیم سرمایهداری ایتالیا،
ضعفهای ارگانیک آن و عواقب سیاسی و مجموعه سیاست
ارتجاعی بورژوازی را تحلیل میکند و فاشیسم را در
این چهارچوب قرار داده و تعریف دقیقی از آن بهدست
میدهد و سپس با همان دقت به تحلیل نیروهای طبقاتی
و سیاسی – که وضعیت عینی آنها را به سوی یک تحول
سوسیالیستی اجتماع سوق میدهد- و متحدین طبقه
کارگر در مبارزه علیه سرمایهداری میپردازد.»
(16)
گرامشی در اثرش، «راجع به مساله
جنوب» مساله سیادت پرولتاریای ایتالیا را از آنجا
که آن را کاملا به امر اتحاد و به ویژه اتحاد با
تودههای دهقانی وابسته میداند، مجددا مورد
موشکافی قرار میدهد. در این اثر میتوان به برخی
از نظریات منظم، صریح و روشن وی در مورد نقش طبقه
کارگر و وظایف آن در قبال تصاحب قدرت برخورد نمود.
در این نوشته گرامشی مینویسد: «پرولتاریا بهخاطر
آنکه بتواند بمثابه یک طبقه حکومت کند باید
خویشتن را از هر گونه بقایای کورپوراتیوی و هر
گونه پیشداوری و رسوبات سندیکایی رها سازد. این
امر به چه معنی است؟ بدین معنی که نه تنها کلیه
تمایزات موجود بین حرفههای مختلف باید محو گردند
بلکه بسیاری از پیشداوریها را به خاطر کسب
اعتماد و توافق دهقانان و برخی از اقشار نیمه
پرولتری شهر باید از بین برد و برخودخواهیهایی که
هنوز میتوانند در طبقه کارگر وجود داشته باشند و
حتی تا زمانی که کلیه منافع خاص حرفهای در درون
آن ناپدید گردند وجود خواهند داشت، باید غلبه کرد.
فلزکار، نجار، کارگر ساختمانی و غیره... بایستی نه
تنها به مثابه پرولتر و نه به گونه فلزکار، نجار،
کارگر ساختمانی و غیره بیندیشند بلکه باید گامی
دیگر به پیش گذاشته و بهمثابه کارگر يعني عضو
طبقهای بیندیشند که در جهت کسب رهبری دهقانان و
روشنفکران متمایل گشته و قادر به پیروزی است، و
سوسیالیسم را میتواند به کمک و پیروی اکثریت عظیم
این اقشار اجتماعی بنیان گذارد. پرولتاریا اگر
موفق به انجام این عمل نگردد به طبقه رهبر جامعه
بدل نخواهد شد، و این اقشار که در ایتالیا اکثریت
مردم را تشکیل میدهند به خاطر ابقاء در تحت رهبری
بورژوازی امکان مقاومت در برابر ضربات پرولتاریا و
خنثی کردن آن را به حکومت خواهند بخشید.» (17)
در این مبحث به طور واضحی مساله
سیادت به عنوان مساله مرکزی استراتژی پرولتاریا و
به معنی توانایی طبقه کارگر در ایجاد و در حفظ
سیستمی از اتحاد با بقیه قشرهای مردم علیه قدرت
بورژوازی مطرح میگردد. مساله سیادت، در کشورهای
گوناگون و شرایط متفاوت تاریخی جوانب مختلفی به
خود میگیرد ولی باید مجددا تذکر داد که این امر
برای پیروزی مبارزه انقلابی پرولتاریا همواره
دارای اهمیت اصلی است. لنین در روسیه توانست به
طریق اتحاد با تودههای بیشمار دهقانان فقیر قدرت
سوسیالیستی را عملی و استوار سازد و درست اینجاست
که مجددا تفکر گرامشی با لنین و فعالیت مشخص این
رهبر کبیر روس ارتباط مییابد.
علاوه بر این، سیادت و اتحاد
طبقاتی دارای ارتباط فشردهای با نقش حزب هستند.
این دو مساله از طرف گرامشی در بطن مجادله مداومی
با جریانات «خود به خودی» و «سکتاریستی» (فرقهای)
ابراز میگردند و این جریانات در برگیرنده نظریاتی
هستند که در جامه سندیکالیسم انقلابی دست به تحریف
مارکسیسم میزنند، و مهمترین تئوریسین آن در سطح
اروپا جرج سورل است. ولی به هرحال جریان مذکور در
عمل اشکال مختلف و اغلب بغرنج و معوجی به خود
میگیرد.
گرامشی که به مدت طولانی در زمینه
تئوریک و پراتیک مبارزهای را علیه «چپنمایی»
سندیکالیستهای ایتالیایی به پیش برده بود در
یادداشتهای زندان مجددا به این مطلب باز میگردد
و با بررسی ژرف، ریشههای ايدئولوژیک بورژوازی
چنین مواضعی را برملا میسازد. در زمانی که وی
«مساله جنوب» را به رشته تحریر درمیآورد، مبارزه
علیه سکتاریسم و چپروی در درون احزاب جوان
کمونیست قبلا از طرف انترناسیونال سوم و مشخصا به
توسط لنین به پیش برده شده است. لنین در صفحات
اول نوشته خود «بیماری کودکی چپروی در کمونیسم»،
با بررسی رابطه ارگانیک میان وجود انضباط و تشکل
در حزب و توانایی آن در اعمال سیادت خویش، به لزوم
انضباط تاکید مینماید. در تحلیل از اینکه
«انضباط در حزب انقلابی پرولتاریا بر چه اساسی
متکی است» بدنبال روشن ساختن عنصر درجه اول این
انضباط یعنی «آگاهی پیشروان پرولتاریا و فداکاری
آنان در راه انقلاب و پایداری و از خود گذشتگی و
قهرمانی آنان» چنین ادامه میدهد که در درجه دوم
از آنجا که «وی قادر است با وسیعترین توده
زحمتکشان و در نوبت اول با توده پرولتر و همچنین
با توده زحمتکشان غیر پرولتر ارتباط بر قرار
سازد، نزدیک گردد و تا درجه معینی حتی با آن
درآمیزد» (18)، بنابراین برای سیادت پرولتاریا نه
تنها انضباط و تشکیلات ضروری است بلکه طرح مساله
سیادت به نوبه خود به روی یکپارچگی و انضباط در
حزب تاثیر گذاشته و بدان خصوصیت حزبی غیر متظاهر و
غیر رسمی ولی ضمنا فعال و خلاق میبخشد.
تصادفی نیست که لنین در یکی از
ضمائم اثر خود درباره چپروی علیه برخی از نظریات
حزب کمونیست ایتالیا تحت رهبری بوردیگا مشاجره
مینماید. مبارزه گرامشی علیه سکتاریسم بوردیگا
بارها مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است و مسلما
نوشتههایی که میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم-
یعنی تزهای کنگره لیون و «مساله جنوب» - هر دو تحت
تاثیر مبارزه عقیدتی و سیاسی گرامشی برای تصحیح خط
مشی تئوریک و پراتیک حزب هستند. میتوان گفت که به
طور کلی در مرکز توجه فکری (و همچنین عملی)
گرامشی مساله سیادت در ارتباط با مبارزه علیه
فرصتطلبی و سازشکاری و علیه چپروی سکتاریستی
(فرقهای) قرار دارد. این مبارزه تكامل اساسی به
مارکسیسم لنینیسم و سیاست احزاب کارگری بخشیده
است. گرامشی در نوشته معروف خود «تحلیل اوضاع و
مناسبات نیروها» به زبان پیچیدهتری آنچه را که
در «مساله جنوب» گفته مجددا بیان داشته و مینویسد
«جنبه سوم از مناسبات نیروها آنجایی است که آگاهی
به منافع و رشد حال و آتی آن حاصل میگردد و این
منافع از حیطه کورپوراتیوی گروه صرفا اقتصادی
فراتر میروند و میتوانند به منافع گروههای
متبوع دیگر بدل گردند و بایستی تبدیل شود. و این
مرحلهای است صرفا سیاسی که نشانه گذار کاملی از
عرصه سامان به سامانهای عظیم پیچیده بوده و
مرحلهای است که در آن ایدئولوژیهای نطفهای
پیشین به «حزب» تبديل میگردند و در مقابل و در
مبارزه با هم در میآیند تا آنجا که تنها یکی از
آنان و یا حداقل تنها مجموعهای از آنان به چیرگی
و تحمیل و اشاعه خود در تمامی عرصه اجتماعی
میگراید و بدین ترتیب علاوه بر تعیین یگانگی
هدفهای اقتصادی و سیاسی یگانگی فکری و اخلاقی را
به وجود میآورد و کلیه مسائلی را که مبارزه، نه
در سطح کورپوراتیوی (صنفی) بلکه در سطح
جهانشمول»، برگرد آن منظور است بنهاده و سیادت یک
گروه اجتماعی اساسی را بر مجموعهای از گروههای
متبوع میآفریند.» (19)
یکبار دیگر در این مبحث رابطه
ارگانیک میان تشکیل حزب مستقل طبقه کارگر و نضج
مضمون سیادت با برجستگی تمام مطرح شده و پروسه
ضرورت ذاتی آن مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
یک حزب سیاسی انقلابی پرولتاریا تنها زمانی پدیدار
گشته و استوار میگردد که طبقه کارگر به استقلال
خود آگاهی یابد و در جهت تحمیل نیروی مترقی و
تحولگرای خویش متمایل گشته و به اهرم تعیینکننده
پروسهای بدل میشود که اقشار و گروههای دیگر
اجتماعی را نیر در بر میگیرد، ولی تشکیل چنین
حزبی از آنجا که خود جنبهای از واقعیت عینی است
که در درون آن مبارزه طبقاتی عملی میشود«تناسب
نیروها» را به نفع این طبقه انقلابی تغییر میدهد.
در شرایط معینی، حتی «عنصر تعیینکننده هر اوضاعی
نیروی مستمر و متشکل و آمادهای است که در زمان
مساعد بتوان آن رابه پیش راند (و مساعد بودن این
زمان از آنجا است که یک چنین نیرویی وجود داشته و
از اشتیاق به مبارزه لبریز باشد). بنابراین
پرداختن منظم و صبورانه به ایجاد و رشد و هماهنگ و
یکپارچه ساختن چنین نیرویی و نیز آگاه ساختن این
نیرو از توان خود وظیفه اساسی ما را تشکیل
میدهد.» (20)
بنابراین همانطور که مشاهده
کردیم از نقطهنظرهای گوناگون توجه گرامشی متمرکز
به حزب و نقش آنست. قبلا اشاره کردیم که نظریات
گرامشی به حزب مشخصی یعنی به حزب کمونیست ایتالیا
معطوف است و با برخی از جوانب مرکزی رشد و
ضرورتهای ویژه آن برخورد مینماید. با مطالعه
منتقدانه نوشتههای گرامشی و در پرتو وقایع درونی
جنبش کارگری میتوان به آسانی متوجه شد که نظریات
وی حتی میتوانند عمومیت یافته و به هرحال همواره
مورد توجه قرار گیرند.
از یادداشتهای گرامشی درباره حزب
و زندگی داخلی آن به سادگی میتوان به رابطه
بسیاری از نقطهنظرهای اندیشه او و لنین پی برد،
ولی تجربه لنینیستی همواره از طرف گرامشی در خلال
مسائل داخلی جنبش کارگری ایتالیا مورد نظر قرار
گرفته و به طور وسیعتری در افق تاریخی و فرهنگی
مختص ایتالیا جایگزین شده است.
برای مثال نوشته مفصل گرامشی در
مبارزه «حزب کمونیست» (21) و به ویژه بخشی از آن
که به بررسی شرایط ضروری ایجاد و تثبیت حزب اختصاص
دارد قابل توجه است. این نوشته یکی از آن مباحثی
است که در آن تعمق گرامشی با دقت و روشنی ویژهای
در درون واقعیت نفوذ میکند. و به هرحال در اینجا
نیز میتوان به راحتی متوجه شد که آنچه در مرکز
توجه گرامشی قرار دارد به طور مشخص، گذشته از
بررسی علمی و کوشش در جهت تعمیم آن، عطف به شرایط
تاریخی واقعی فعالیت حزب کمونیست ایتالیا است. یکی
از نگرانیهای شدید گرامشی این است که دیکتاتوری
فاشیستی احتمالا بتواند حزبی را که وی برای تشکیل
دشوار آن فعالیت زیادی کرده در هم شکند. از اینرو
بررسی وی – درست شبیه حالت «پرنس» ماکیاولی –
نتیجه تجربیات و دشواریهایی است که گرامشی در
درون آن زندگی کرده و رنج کشیده و نیز نتیجه شور و
شوق سیاسیای است که اندیشه و آگاهی وی در زمینه
آن تحرک و پیوند یافته است. این بررسی هر چه
بیشتر جنبه واقعبینانه و علمیتری به خود
میگیرد همانقدر بیشتر دراماتیک میگردد. در
بسیاری از مباحث مختص به انضباط، و نحوه رهبری و
رابطه میان رهبران و رهروان میتوان به همین
جنبههای دراماتیک که مبین تمایل اراده برای تغییر
واقعیت است برخورد نمود. منظور مسالهای است که
گرامشی از اوان جوانی عمیقا بدان پی برده بود. وی
در شماره واحد «شهر آینده» در اوایل سال 1917
مینویسد: «انضباط بورژوایی تنها نیرویی است که
دستگاه بورژوایی را استحکام میبخشد. باید در
برابر این انضباط، انضباط سوسیالیستی را جايگزين
كرد. انضباط بورژوایی امری است مکانیکی و مستبدانه
اما انضباط سوسیالیستی مستقلانه و داوطلبانه است.
کسی که انضباط سوسیالیستی را میپذیرد سوسیالیست
است و یا میخواهد به طور کاملتری سوسیالیست باشد
و کسی که سوسیالیست است و یا میخواهد سوسیالیست
باشد هرگز مطیع و فرمانبر نخواهد بود: وی کسی است
که از خود دستور میگیرد و به زندگی و هوسها و
امیال ناهمگون خویش نظم میبخشد. حیرتآور خواهد
بود اگر اشخاص در حالیکه بدون کوچکترین دم زدنی
در بسیاری از موارد مطیع انضباطی هستند که
برایشان قابل درک و احساس نیست نتوانند مطابق با
خط و مشیی عمل کنند که خود در ترسیم و حفظ
پیگیرانه آن سهیماند زیرا این امر از خصوصیات
انضباط داوطلبانه است، يعنی اینکه این انضباط به
زندگی و اندیشه کسی که آن را مراعات میکند تبدیل
میگردد. انضباطی که دولت بورژوازی به شهروندان
تحمیل میکند آنان را به اشخاصی مطیع بدل میسازد
که تصور میکنند در جریان حوادث آنان نیز نقشی
دارند. انضباط حزب سوسیالیست از اشخاص مطیع شهروند
میسازد: شهروندی که در حال حاضر به خاطر کسب
آگاهی به شخصیت خویش و از آنجا که احساس میکند
این شخصیت او مقید بوده و نمیتواند آزادانه تحقق
یابد به قیام برخاسته است.» (22)
گرامشی در این بخش از آثار دوران
جوانی خود هنوز از نقطه نظرهای کلی با مفهوم
انضباط حزبی برخورد میکند و تاکیدش بر جنبههای
اخلاقی تعهد یک مبارز است. ولی همین جا هم نکتهای
نمودار میگردد که به کرات از طرف گرامشی در
نوشتههای دوران بعدی وی از سر گرفته شده و تاکید
گردیده است. این نکته عبارت از این است که باید به
توسط انظباط آگاهانه و داوطلبانه و «نظم در زندگی»
با «هوس»ها و «امیال ناهمگون» مقابله نمود. برای
اینکه یک چنین مقابلهای به طور مشخص درک شود
میبایست آن را در ارتباط با نظریات گرامشی
گردآوری شده در کتاب «گذشته و حال راجع به برخی از
جوانب ویژگی ایتالیاییها» قرار داد. از جمله این
ویژگیها عبارتند از: اندیویدوالیسم، غیرسیاسی
بودن و غیره... زمانی که گرامشی به این موضوعات
اشاره میکند آن را از طرفی منوط به ویژگیهای
منفی احزاب سیاسی ایتالیا و کمبود مهمی که آنها
تاکنون در تربیت افراد با انضباط داشتهاند
میداند و از طرف دیگر مسئولیت سنگین طبقه حاکم
بورژوازی را قلمداد مینماید. بدین ترتیب مساله
مشخص «انضباط حزبی» به زمینه وسیعتر و مشخصتری
از نظر تاریخ ارتباط مییابد. یعنی این مساله
جنبهای از ساختمان یک «حزب طراز نوین» میگردد که
قادر به رفع نواقص و ضعفهای مشخصه احزاب سنتی
میباشد، نقایصی که ضمنا به نوبه خود انعکاسی از
عوامل مربوط به واقعیت ملی ایتالیا هستند.
گرامشی در بین این عوامل توجه
ویژهای به خصوصیات تاریخی و اجتماعی روشنفکران
ایتالیایی و نقشی که این روشنفکران در چهارچوب
مناسبات طبقاتی ایفا نمودهاند، معطوف میدارد.
این توجه از یک سلسله عناصر تفکر گرامشی سرچشمه
میگیرد که آنان را بدین ترتیب میتوان بیان کرد:
اعتقاد گرامشی به اینکه پیروزی طبقه کارگر وابسته
به موفقیت آن در هدایت روشنفکران است، قائل شدن
اهمیت برای مدارس و وسایل آموزشی به طور کلی،
رابطه میان شکلبندی روشنفکران ارگانیک پرولتاریا
و پیدایش طبقه حاکم جدید، احساس عمیق ضرورت رشد
تئوریک مارکسیسم و نبرد ایدهآل علیه جریانات فکری
بورژوازی.
تحقیقات گرامشی را درباره
روشنفکران باید از دستاوردهای بزرگ وی به «علوم
سیاسی» محسوب داشت. مطابق متدولوژی ماتریالیسم
تاریخی این تحقیقات بر زمینه بررسی غالبا
موشکافانهای درباره نقش و عملکرد روشنفکران
ایتالیایی در عصر معاصر یعنی بعد از رنسانس انجام
گرفتهاند.
چهارچوب غنی و وجوه مختلفی که از
آن نتيجه میشود ضرورتا در برگیرنده مقولاتی است
که برای درک وقایع تاریخی کشور ما و ضرورتهایی که
در برابر طبقه کارگر برای تحقق سیادت خویش قرار
دارد دارای اهمیت تعیینکنندهای است. در این
تحلیل و بررسی تاثیر روحانیون واتیکان، شکلبندی
طبقه حاکم زمان رنسانس و بعد از اتحاد ایتالیا،
رابطه بین روشنفکران و تودههای مردم و دیگر
موضوعات مهم مطرح هستند. اثرات گرامشی در یک چنین
بافت فکری غنی و روشن، علیرغم پراکندگی خود رابطه
بین مساله روشنفکران و دیگر جوانب اساسی فعالیت
سیاسی را به صراحت معلوم گردانده و منظره مبارزه
طبقاتی را در ایتالیا غنی میسازند. همانطوری که
اشاره کردیم به هرحال میتوان گفت که نکته اساسی
در درون کلیه این مسائل ضرورت استقرار رسوم جدید
فکری و اخلاقی است. گرامشی در یادآوری نقشی که نظم
نوین بعد از چندین سال ایفا کرده چنین
مینویسد:«در دنیای جدید، آموزش فنی که بستگی تام
به کار صنعتی – حتی به ابتدائیترین و
بیكیفیتترین نوع آن – دارد، پایه نوع نوین
روشنفکر را باید تشکیل دهد.»
بر این پایه است که هفته نامه «نظم
نوین» کار کرده است تا برخی از اشکال «روشنفکری
گری» نوین را توسعه بخشد و شیوههای تازهای برای
درک آن برقرار نماید و این یکی از دلایل موفقیت
این هفته نامه بوده است. چه این شیوه طرح مساله به
خواستهای نهان پاسخ میدهد و منطبق بر رشد اشکال
واقعی زندگی است. علت وجود روشنفکر نوین دیگر
نمیتواند تنها فصاحت باشد (یعنی عامل محرک خارجی
و موقتی شور و احساسات) بلکه عبارتست از شرکت فعال
روشنفکر در زندگی به عنوان سازنده، سازماندهنده و
«قانعکننده دائمی». چون روشنفکر دیگر تنها یک
سخنران نیست و به مناسبت اینکه چیزی بیشتر از یک
فکر ریاضی تجریدی دارد، لذا از مرحله فن – کار به
مرحله فن- علم میرسد و به درک اومانیستی تاریخ
نایل میشود که بدون آن تنها یک «متخصص» باقی
میماند و ديگر به «رهبر» نمیشود (رهبر یعنی
متخصص سیاسی). (23)
در این مقدمه کوشش کردیم به طور
خلاصه فهرستی از مطالب و نکاتی را که خواننده در
این آثار منتخب از نوشتههای گرامشی با آنها
برخورد خواهد کرد برشماریم، اینکار با بیش از همه
با نقلقول و تفسیر از سایر نوشتههای گرامشی
انجام دادیم. منظور ما این بود که وحدت ارگانیک
اندیشه گرامشی را خاطر نشان ساخته و مطاله کاملتر
آثار وی را ترویج نماییم. این مطالعه و تحقیق در
گشودن افق دید فرهنگی ما و در درک بهتر زمینههای
واقعی مبارزه طزبقاتی کشور ما موثر خواهند بود.
بارها گفته شده است که اندیشه گرامشی به فرهنگ
ایتالیا در مجموع آن و نه به «یک جانب» از آن تعلق
دارد. واقعیت این است که «این جانب» یعنی حزب
کمونیست گرامشی به آنچنان نضج و آگاهی در شناختن
مقاصد خویش نایل گشته که هدف فعالیت و نبرد
ایدهآل خویش را نه تنها در تامین منافع طبقه
کارگر و متحدین طبیعی آن، بلکه در تجدید حیات ملی
از طریق تغییر مناسبات تولید تشخیص میدهد و این
تنها هدفی است که میتواند کشور ما را به درجه
والایی از تمدن ارتقا دهد.
یادداشتها:
این مقدمه به وسیله ماریو سپینلا،
محقق و مورخ مارکسیست ایتالیایی، برای چاپ
ایتالیایی کتاب عناصر سیاست گرامشی که در سال 1974
از طرف Editori Riunti انتشار یافته، نوشته
شده است.
1- پالمیرو تولیاتی، لنینیسم در
تفکر و عمل ا.گرامشی» ( یادداشتها)
II leninismo nel pensiero e nel
azione di A.
.Gramsci
(Appunti)
نقل از كتاب مطالعات درباره گرامشي
Studi Gramsciani
منتشره از
riEdiro Riuniti،
سال 1958، ص 150.
2- آنتونیو گرامشی، یادداشتهایی
درباره ماکیاولی، درباره سیاست و حکومت مدرن، (این
نوشته را از این ببعد به اختصار «ماکیاولی» خواهیم
نامید.) ص ص6-7.
A Gramsci Note sul Machiav illi
sulla politica e sul lo stato moderno
3- ماکیاولی، ص 8-9.
4- ماکیاولی، ص 5.
5- پالمیروتولیاتی، پیشین، ص 16.
6- ماکیاولی، ص 38.
7- مطالعات درباره گرامشی، ص 423.
8- همان، ص 24.
9- آنتونیو گرامشی، ماتریالیسم
تاریخی و فلسفه بندتو کروچه، ص 32.
A
Gramsci il materialismo e la filosofia di
Benedetto Croce.
10- همان، ص 39.
11- ماکیاولی، ص 8.
12- این نوشته عبارت از رسالهای
است که از طرف نمایندگان حوزه سوسیالیستی و
فدراسیون محلی تورینو به شوران محلی حزب سوسیالیست
در میلان ارائه شده است. این نوشته در نظم نوین به
تاریخ 8 مه 1920 چاپ گشته و اکنون در مجله نظم
نوین ص ص 116-123 انتشار یافته است.
13- میتواند بویژه به کتاب Sul
Risorgimento منتشره از طرف Editori
Riuniti (1959) مراجعه کرد.
14- مجددا در سی سال زندگی و
مبارزه حزب کمونیست ایتالیا
Tren anni di vita e di lotta de
PCI Quaderini de Rinascita
منتشر شده است.
15- آنتونیو گرامشی، مساله جنوب
منتشره از:
Edizioni Rinascita, 1951.
16- پالمیرو تولیاتی، حزب کمونیست
ایتالیا،II Partito comunista منتشره از
Editori Riuniti Italiano P
17- مساله جنوب.
18- لنین، مرض کودکانه چپ روی در
کمونیسم، آثار منتخب لنین به زبان فارسی، جلد دوم
( قسمت دوم) اداره نشریات به زبانهای فارسی مسکو،
1957، ص 412.
19- ماکیاولی، ص 46.
20- همان، ص 49050
21-این مقاله در همین کتاب چاپ شده
است.
22- از نوشتههای جوانی گرامشی، صص
80-81.
23- آنتونیو گرامشی، روشنفکران و
سازماندهی فرهنگ، ص 7.
A Gramsci, gli intellettuali e l
organizzazione della cultura. |