دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

لنینیسم در قرن بیست و یکم

 

جان ریز

صادق تهرانی

 

 

به­طور قطع از انقلاب اکتبر تا به حال تئوری حزب لنین، یکی از بحث­های داغ در چپ بوده است؛ و در حال حاضر نیز یکی از مهم­ترین مسائل چپ در پیوند با این مساله، این است که چگونه پیرامون جریان مبارزه علیه سرمایه­داری سازمان یابد. یکی از درک­های متداول و غلط درباره حزب انقلابی این است که گویا این حزب از خارج به طبقه کارگر تحمیل می­شود. تصویری که ارائه می­شود این است که گروهی از نظریه­پردازان دور هم جمع می­شوند، حزبی بنا می­کنند و با استفاده از غیر دموکراتیک­ترین وسائل خواست خود را به طبقه کارگر تحمیل می­کنند.

اما اگر تئوری لنین را درست فهمیده باشید، خواهید دید که دیدگاه­های لنین کاملا با این روایت در تضاد قرار دارد. ضرورت تئوری حزب لنین از طبیعت مبارزه طبقه کارگر برآمده است. این مقاومت طبقه کارگر در مقابل سرمایه­داری است که به ما    می­آموزد چگونه می­توانیم به منظور ارتقاء آگاهی کل طبقه کارگر و تشکل­شان، خود را سازمان دهیم. اگر زندگی ساده­تر بود، اگر طبقه حاکم با تمام نیروهایش دریک سو قرار داشت و کارگران در صف مقابل­شان؛ دیگر احتیاجی به بحث در مورد سازمان سیاسی نبود. اما مبارزه طبقاتی چنین ساده نیست. به هر جا که نگاه می­کنیم به جای هنگ­های منظم نظامی که رو در روی هم قرار بگیرند نبردهای پراکنده و گوناگون را مشاهده می­کنیم. این مبارزات هم­چنین مستمر نیستند. همواره یک دوره سکون به دنبال یک مبارزه طبقاتی حاد می­آید. این مبارزات هم­چنین هم جنس نیستند: برخی از آن­ها اقتصادی­اند، بعضی از آن­ها سیاسی و برخی دیگر ایدئولوژیک هستند. این سه موردی است که انگلس به آن اشاره می­کند. به علاوه ناموزونی بین سنت­های گوناگون ایدئولوژیک، درجه آگاهی مختلف کارگران و اطمینان به نفس و درجه جنگندگی­شان بین بخش­های مختلف در درون طبقه کارگر وجود دارد.

عرصه­های نبرد بسیارند و هر کدام با یکدیگر متفاوت هستند. کارگران از قدرت و ضعف متفاوتی برخوردارند. بعضی مواقع پیروز می­شوند و در مواقع دیگر شکست می­خورند در      جهت­های گوناگون جمع­بندی می­کنند و به نتایج مختلفی    می­رسند. و سرانجام بین طبقه کارگر و بخش­های دیگر جامعه جدایی وجود دارد. یعنی کسانی که خود را در رویارو با سیستم سرمایه­داری می­بینند مثل دهقانان فقیر­، بخش­هایی از خرده بورژوای و ملل تحت ستم.

حال سئوال برای سوسیالیست­ها- لنینیست یا غیرلنینیست­ها – این است که چگونه سازمانی در درون طبقه کارگر بنا کنیم که این واقعیت­ها را پیرامون مبارزه طبقه کارگر مورد ملاحظه قرار دهد؟

البته یک جواب سنتی برای این سئوال در جنبش طبقه کارگر وجود دارد، پاسخی که قدمتی هم­چون لنینیسم دارد: حزب کارگر در کشور ما (منظور انگلستان است.م) و احزاب رفرمیست در سراسر دنیا.

 تصور آن­ها بر این است که حزب کلیت طبقه کارگر را نمایندگی می­کند. انواع و اقسام عقاید درون جنبش کارگری باید در داخل سازمان هم نمایندگی داشته باشند. هدف چنین سازمانی تغییر وضعیت طبقه کارگر با استفاده از نهادها و موسسات نظام مثل پارلمان، شورای محلی و غیره است. اشکال اساسی چنین برخوردی (ما می­توانیم تاریخ دولت­هائی را که در آن حزب کارگر قدرت داشته مرور کنیم تا درستی این ادعا ثابت شود.) این است که مادام که نظام بر زندگی و افکار کارگران مسلط است سازمان بیانگر ایدئولوژی سیستم می­شود. در هر صورت از سازمان مقاومت به سازمان سازش تبدیل می­شود. نهادهای سیاسی نظام سرمایه­داری قادر نیستند رویاروی قدرت سیاسی اقتصادی طبقه سرمایه­دار بایستند.

بدیهی است که در چنین احزابی میان طرفداران منافع طبقه کارگر و محدودیت­هائی که به لحاظ شکل سازمانی و اهداف سیاسی در این سازمان­ها وجود دارد تناقض­هائی پدیدار می­شود. مبارزه در داخل این احزاب گاهی به چپ و گاهی به راست گرایش می­یابد. اما هیچگاه قادر به حل این تناقض نیستند زیرا همواره سعی می­کنند کل طبقه کارگر را نمایندگی کنند، و بزرگترین بخش طبقه کارگر برای مدتی طولانی ایدئولوژی طبقه مسلط یعنی ایدئولوژی طبقه سرمایه­دار را منعکس می­کردند.

ما به یک دیدگاه دیگری که رابطه سازمان با مبارزه طبقه کارگر را به طور متفاوتی بنگرد نیاز داریم. در پاسخ به این نیاز بیش از هر کس دیگری نام لنین به چشم  می­خورد. مفهوم اصلی حزب از نظر لنین این است که از درون مبارزه طبقه کارگر یک اقلیت جنگنده بر می­خیزد که بر اثر تجربه­های خود به این نتیجه می­رسد که نظام به طور کلی باید تغییر کند. از نظر لنین روش مستقیم مبارزه که توسط کارگران به کار گرفته می­شود سودمندترین روش­ها به شمار می­رود­. حزب و طبقه باید جهانی و آن طور که لنین گفته است به تریبون زحمتکشان  تبدیل شود.

سنوال کلیدی و اصلی این خواهد بود که چگونه ما یک اقلیتی را سازماندهی کنیم که به مثابه اهرمی، رزمندگی کل طبقه را افزایش بدهند؟ ما در جستجوی این نیستیم که به صورت نماینده طبقه دربیائیم، بلکه می­خواهیم سنت مبارزه و نقاط برجسته مبارزه طبقاتی را نمایندگی کنیم، و این تجربه را به کمک فعالیت­های این اقلیت به داخل مبارزه جاری انتقال دهیم. ترتسکی این تفکر را با استفاده از یک استعاره موثر چنین بیان می­کند. "5کارگر اولی را که دیدم همه چیز را در مورد ایجاد یک سازمان انقلابی متوجه شدم. کارگر اولی یک جنگنده بود، همیشه در کنار ستمدیدگان می­ایستاد و همواره در خط اول جبهه بود. کارگر دومی یک مرتجع  کامل بود. اعتصاب­شکن به دنیا آمده بود، اعتصاب شکن هم از دنیا می­رفت. اگر اعتصاب جلوی دروازه بهشت هم بود او خود را به عنوان اعتصاب­شکن جلو می­انداخت. اما سه کارگر دیگر بین این دو بودند که گهگاه تحت تاثیر کارگر ارتجاعی و گاه تحت تاثیر کارگر مبارزه انقلابی قرار می­گرفتند. هدف حزب انقلابی جمع کردن کارگر جنگنده از جمع پنج نفری کارگران است. این حزب به آنان تشکل، قدرت، آگاهی و سنت مبارزه می­آموزد و این امر آنان را قادر می­سازد سه کارگر میانه را به خود جذب کنند و جناح راست را منزوی سازند و اجازه ندهند که جناح راست 3 کارگر میانی را جذب کند و کارگر سوسیالیست را منزوی سازد.

ضرورت یک اقلیت متشکل به این معنا نیست که این تشکل خود را از بقیه طبقه کارگر جدا کند و سپس اراده خود را بر آنان تحمیل نماید، بلکه به این معنی است که از طریق ارتباط متقابل در مبارزه به همراه بقیه طبقه کارگر ایده خود را گسترش دهد تا اکثریت را در داخل جنبش به دست آورد. جرج لوکاچ این مطلب را به خوبی توضیح می­دهد: ما جدا می­کنیم به منظور این که متحد شویم. ما جداگانه متشکل می­شویم سازمانی که در اصل مخالف کل سیستم است، اما هر فرصتی که به دست بیاوریم با اکثریت طبقه در مبارزه مشخص اتحاد برقرار می­کنیم تا کل مبارزه طبقاتی را به پیش برانیم. در اینجا رابطه متقابل حزب و طبقه بسیار حیاتی است. لوکاچ از انگلس چنین نقل می­کند: ستون سربازان زیر فشار جبهه نبرد باعث پیشرفت تاکتیک­های نظامی می­شود کمیته رهبری حزب ادعا نمی­کند که تمام جواب­ها را در اختیار دارد، اما در حین نبرد بهترین نتیجه­گیری­ها را اخذ می­کند و سپس آن را به کل سپاه تعمیم می­دهد. هر حزب انقلابی در حین مبارزه از مردم می­آموزد و آنچه را که می­آموزد تعمیم می­دهد و به طبقه کارگر برمی­گرداند. حزب از طبقه می­آموزد، اما هم­چنین، سازوکاری فراهم می­کند تا هر بخشی از طبقه کارگر از بهترین تجربه­های مبارزه بیاموزد. این شکل از سازمان در شرایطی که ما در آن قرار داریم بسیار ضروری است. ضرورت تشکیلات از مقابله با سیستم سرمایه­داری منطق بازار آن و سرکوب دولتی بر می­خیزد. در جریان تظاهرات عظیم ضد سرمایه­داری در جئوا که در جولای 2001 صورت گرفت کافیست ما تیراندازی به کارلو جولیانی را به یادآوریم تا به ما خاطر نشان سازد که ما با ماشین دولتی روبرو هستیم که هر گاه احساس خطر کند از نیروهای مرگ­آورش استفاده خواهد کرد. اما این تنها گوشه­ای از مساله است. هسته اصلی و واقعی مخالفت با سیستم این است که چگونه ما در هر مبارزه­ای عمل می­کنیم.

اگر شما مثل هر لنینیست دیگر معتقد هستید، که کارگران معمولی از این ظرفیت برخوردارند که سیستم را با سازماندهی دمکراتیک شوراهای کارگران جایگزین کنند و از پائین به بالا بسازند، آن وقت این بر چگونگی عکس­العمل شما در مبارزه روزمره تاثیر می­گذارد. در هر گردهمایی برای اعتصاب و مبارزه همواره بیش از یک نظر در اتاق خواهد بود. همیشه آدم­هائی هستند که می­گویند "ما نمی­خواهیم نگرانی ایجاد کنیم". ما یک تظاهرات فوق­العاده وسیع نمی­خواهیم. ما باید به نمایندگان نامه بنویسیم، از کانال­های موجود استفاده کنیم و غیره. اما در مقابل این عده کارگرانی دیگری هستند، کسانی که در اصل معتقدند کارگران از این ظرفیت برخوردارند که سیستم را از پائین تغییر بدهند. این عده به طریق دیگر استدلال  می­کنند. آن­ها می­گویند صرف نظر از کوچک بودن مبارزه­ای که ما درگیر آن هستیم این یک سازمان توده­ای، این دخالت مردم در تظاهرات است، این توانائی مردم در انتخاب کمیته­های اعتصاب است که اعلام می­کنند که مقامات رسمی نباید تکلیف آن­ها را تعیین کنند، این بهترین شانس را برای پیروزی ما فراهم می­آورد این اصل جزء ذات هر مبارزه­ای قبل از انقلاب است که اصول انقلابی را در هر مبارزه­ای در که به دگرگونی کامل جامعه منجر خواهد شد­­، فعال می­سازد. تنها سازمانی که به هدف نهایی معتقد است خواست­های معینی را در هر مبارزه مطرح می­کند. هنگامی که  به اعتصاب اخیر خط آهن نگاه می­کنیم مردمی را می­بینیم که به طور مستمر ایده  راه­پیمائی اعتصابی و تقاضای حمایت از کارگران را مطرح می­کنند، این اعتصابیون به نیروی خودشان اتکا می­کنند و نه به رهبران اتحادیه و نمایندگان محلی یا روزنامه­های محلی که برای­شان مبارزه کنند. سئوال کلیدی در جنبش ضد سرمایه­داری این است که بسیج توده طبقه کارگر یا واگذاری این جنبش به اقلیت کوچکی از فعالین سیاسی و سازش با  IMF وWTO  . زمانی که صحبت بر سر ساختن یک آلترناتیو در برابر لیبریسم به میان می­آید مجادله روی این مسئله متمرکز می­شود که چگونه آلترناتیوی در مقابله با برنامه حزب کارگر جدید و نئولیبرال­ها از بالا تا به پائین ارائه کنیم. زمانی که صحبت برسر مبارزه علیه فاشیست­هاست آیا این کافی است به آن­ها آزادی امواج  هوائی بدهیم و امید داشته باشیم که آن­ها خود را آشکار کنند؟ آیا این کافی است که فقط قطعنامه صادر کنیم: یا ما به این احتیاج داریم که اتحادیه از بالا تا پائین در این مبارزه شرکت کنند تا نازی­ها را در الدهام و برنلی شکست بدهیم.

در تمام این موارد آنچه لازم است یک جنگنده است که از پشتیبانی رفقا و روزنامه­ها برخوردار است. آن­ها می­گویند "ما به این احتیاج داریم که متحدا اقدام کنیم" در آن صحنه معروف فیلم اسپارتاکوس یک نفر بلند شد و گفت "منم اسپارتاکوس". اگر کسی برای برای اول بار برپا نمی­خاست و نمی­گفت منم اسپارتاکوس آنها منفرد و قربانی می­شدند. اما بر اثر پیشتازی او بقیه به تاسی از او بلند شدند و همین عبارت را تکرار کردند. عمل یک اقلیت چون جرقه­ای آتش مقاومت اکثریت را باعث می­شود و این آن چیزی است که بزرگترین شانس پیروزی را تضمین می­کند.