به مناسبت تولد پل سوئیزی
نود
ساله شدن پل در 10 آوریل مطلب متفاوتی میطلبد.
اگر حدس میزنید که این نامهیی عاشقانه است، در
اشتباه نیستید. مدتهاست که میخواهم احساساتم را
نسبت به پل آشکار کنم. بررسی خدمات او به دانش و
تحلیل نظری دربارهی سرمایهداری و سوسیالیسم
نیازمند مقالهیی طولانی است. ترجیح میدهم اندکی
دربارهی او به عنوان دوست و رفیق خودم صحبت کنم.
دوستی ما به تدریج پا گرفت، اما هم چنان که با
دوستان مشترکمان گرد هم میآمدیم تا در بارهی
سیاستها و مقالات مانتلی ریویو بحث کنیم
دوستیمان عمق بیشتری مییافت. جلساتی هم
دربارهی مسائل مدیریتی بر پا میشد. با این همه،
وقتی پل- اندکی پس از مرگ هوبرمن- از من خواست به
اتفاق سردبیر شویم دوستی روبه رشد ما باعث نشد از
شگفتی من کاسته شود. دعوت او ، البته،
توجهبرانگیز بود. اما در عین حال مرا نگران کرد.
من سالها برای امرار معاش در فضای انباشته ار ترس
عظیم ناشی از جنون ضدیت با کمونیسم جنگیده بودم.
اما اندکی پیش از دعوت پل توانستم خود را از
بندهای اقتصادی برهانم؛ موقعیت برای مطالعهی
مستقل و نوشتن برای جبران سالهای ازدست رفته
فراهم شده بود. من مانتلی ریویو را بسیار تحسین
میکردم. اما درتوان خود برای ایفای آن نقش در
تردید بودم و از تنشها و کشمکشهای بسیار رایج در
همکاری میترسیدم. تلاطمها و کشمکشهای بسیار
زیادی هم در سیاست و هم در همکاریهای اقتصادی به
چشم دیده بودم- تنشها و شکافهایی نه تنها راجع
به امور اساسی بلکه هم چنین به علت بر خورد
فردیتها. من بر دودلی خود چیره شدم، اما نظر به
این که پل بنیانگذار و از جایگاه خاصی برخوردار
بود، پیشنهاد کردم که به جای ویراستار مشترک،
ویراستار ثانوی باشم- پل به هیچ وجه حاضر به پذیرش
این حرف نبود. با وجود این، من بی پرده گفتم هرگاه
از وضع ناخرسند باشد بی سروصدا کنارهگیری خواهم
کرد.
یکی
از موارد شگفتانگیز، همآهنگی دو جانبهی ما در
ویرایش مانتلی ریویو بود. موفقیتی که من آن را به
پل نسبت میدهم. در این سی و دو سالی که تاکنون با
هم کار کردهایم حتا یک بار هم حرف تندی بر زبان
نراند یا صدایاش را از عصبانیت بلند نکرد مگر
علیه دشمن. اختلافنظرهای ما در بارهی محتوای
مانتلی ریویو به آرامی مورد بحث قرار میگرفت و به
گونهیی همآهنگ حل میشد.آن چه شکل گرفت بیشتر
نوعی ازدواج بودتا همکاری „شغلی“. و این ازدواجی
بود بدون هیچگونه- و تاکید میکنم- نزاعی از آن
دست که حتا در بهترین ازدواجها رخ میدهد. به
عنوان سردبیران، ما بایست رویدادهای سیاسی و
اجتماعی عمده را بررسی میکردیم- انقلاب فرهنگی
چین و چرخش متعاقب آن، فروپاشی اتحاد شوروی،
جنگهای انقلابی رهایی بخش ملی، درگیری در میان چپ
در کامبوج و گرانادا، انتفاضه در منطقهی اشغالی
اسرائیل، فراگیر شدن رکود مالی در کشورهای
سرمایهداری ثروتمند. این رویدادها و مواردی ار
این دست، اغلب به مجادله حاد و دودستگی در چپ منجر
میشد. اما در مانتلی ریویو این چنین نبود. نه این
که من و پل همیشه هم نظر بوده باشیم. فقط به این
معنی که ما از طریق بحث به موضع خود دست
مییافتیم. در این گفتوگوها پل نقش اساسی را داشت
و این به علت توان او در دیدن رویدادها در
چشمانداز نظری گسترده و در بررسی زمان حال در حکم
تاریخ بود. بالاتر از هر چیز اندیشه و احساس او به
تمامی بر بدیهای سرمایهداری و نیاز به دگرگونی
انقلابی در قدرت طبقاتی به خاطر انسانیت متمرکز
بود. من نمیگویم پل قدیس است. درهر صورت او نیز
انسان است و مانند همهی ما کاستیهای خودش را
دارد. اگرچه، آنچه من میخواهم بر آن پای بفشارم
این است که براساس تجربه و مشاهدات من او انسانی
بسیار مهربان، دوست داشتنی و نوع دوست است که
تمامی فرصتهای رسیدن به شهرت و ثروت را رها کرد
تا در خدمت آرمان سوسیالیزم باشد. ما اغلب با هم
تلفن میزنیم و از دیرباز هر هفته برای تصمیمگیری
دربارهی شمارهی بعدی مانتلی ریویو هم دیگر را
میبینیم. اما پیش از به اصطلاح آغاز به کار،
معمولا دربارهی این که در جهان چه میگذرد با هم
گپ میزنیم. دستاورد بحث با کسی را تصور کنید که
در 1970 آنچنان گسترهی دیدی داشت که دربارهی
اتحاد جماهیر شوروی بنویسد:
آنچه میخواستم مورد تاکید قرار دهم این بود که
هرگاه اقتصادی که به شکل دیوانسالارانه اداره شود
به مشکل بر بخورد(که به یقین چنین میشود)، از نظر
سیاسی به دو شکل متضاد میتوان مشکل را حل کرد. یک
راه ضعیف کردن دیوانسالاری، سیاسی کردن تودهها و
واگذاری ابتکار و مسئولیت به خود کارگران است. این
راهی است که به روابط سوسیالیستی تولید، منجر
میشود. راه دیگرعقب نشینی است (و این آن چیزی است
که در سیاست اقتصادی نوین در زمان رهبری لنین رخ
داد) اما به عنوان گامی ظاهری به سمت اقتصاد
کاراتر“سوسیالیستی“. در حقیقت، این کار ارتقاء
مقام سودآوری به قاعدهیی راهنما در فرایند
اقتصادی است و گفتن به کارگران که سرشان به کار
خودشان گرم باشد؛ این یعنی که سختتر کار کنند تا
بتوانند بیشتر مصرف کنند. و این به معنی
بارآفرینی شرایطی است که در آن کالاپرستی همگام با
آگاهی کاذب و بیگانگی همراه آن رشد میکند. من
ادعا میکنم که این راه بازگشت به سیطرهی طبقاتی
و سرانجام بازگشت سرمایهداری است(مانتلی ریویو،
دورهی 22، شمارهی7، دسامبر 1970،ص21).
پل
تولدت مبارک
این مقاله از یادوارهی پل سویزی بر گرفته شده است |