دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

فصل اول

اكتبر :1917 كودتا يا انقلاب اجتماعى؟

ارنست مندل

امروزه يك كارزار واقعى عليه انقلاب اكتبر به‌راه افتاده است. اين كارزار هم در شرق و هم در غرب اغلب حالت كينه‌توزانه‌اى به خود مى‌گيرد. افسانه‌ها و تحريفات تاريخى آن از نوع تازه‌اى است و به افسانه‌سرايى‌ها و تحريفات استالينيسم ربطى ندارد. اينك مبارزه با اين كارزار نه تنها از ديدگاه علمى و سياسى، بلكه به خاطر شرافت روشنفكرانه ضرورت تام دارد. مبارزه در راه دستيابى به حقيقت با حداقلى از كردار درست در زندگى جمعى ملازمه دارد.

ما برآنيم كه در سه فصل اول اين كتاب به افشاى سه افسانه‌اى بپردازيم كه امروزه در مطبوعات تبليغاتى رواج بيشترى دارند.

 

افسانهُ كودتاى يك اقليت

اولين مورد از اين رشته افسانه سازى‌ها كل ماهيت انقلاب اكتبر را زير سؤال مى‌برد. گفته مى‌شود كه انقلاب اكتبر چيزى جز يك كودتاى شيطانى نبوده كه بندباز ماهرى به اسم لنين آن را رهبرى كرده و توسط گروه كوچكى از انقلابيون حرفه‌اى به اجرا درآمده است. در اين رابطه تفسيرهايى كه پس‏ از شكست كودتاى 26 اوت 1991 رايج شده، بسيار بامعنى ‌هستند. برخى نوشتند كه كودتاى (ناكام) سال 1991 ريشه در كودتاى (موفق) سال 1917 دارد.

اما‌ حقيقت چيز ديگرى است. انقلاب اكتبر نقطهُ اوج يكى از عميق‌ترين جنبش‏هاى توده‌اى تاريخ است. در اروپا تا كنون تنها دو رويداد تا حدى با آن قابل مقايسه بوده‌اند: يكى خيزش‏ كارگران آلمان در برابر كودتاى كاپ درسال 1920 است و ديگرى قيام انقلابيون كاتالان در‌برابر سلطهُ نظامى _ فاشيستى پيروان فرانكو در ژوئيه سال .1936با توجه به اسناد تاريخى هيچ ترديدى نمى‌توان داشت كه بلشويك‌ها در اكتبر 1917 نمايندگان اقشار اجتماعى وسيعى بودند. براى اثبات اين امر لازم نيست كه ضرورتاً به نوشته‌هاى كسانى استناد كنيم كه به لنين نزديك بودند(1). امروزه دربارهُ گسترش‏ جنبش‏ مردمى پيش‏ از انقلاب اكتبر، در خلال و پس‏ از آن، تحقيقات مفصل و دقيقى در دسترس‏ قرار دارند(2). در اينجا ما تنها به گواهى مخالفين بلشويك‌ها استناد خواهيم كرد.

سوخانوف از دشمنان سياسى بلشويك‌ها بود و به گروه منشويك‌هاى انترناسيوناليست تعلق داشت. او در اثر خود تأكيد دارد كه: 

"بلشويك‌ها فعالينى سرسخت و خستگى‌ناپذير داشتند. آنها پيوسته در ميان توده‌هاى زحمتكش‏ بودند. هر روز خدا سخنرانان گوناگون آنها در كارخانه‌ها و پادگان‌هاى پترزبورگ نطق مى‌كردند. مى‌توان گفت كه آنها خود به اين اماكن تعلق داشتند، زيرا كه همواره در آنجا حضور داشتند. همه به آنها اميد بسته بودند، زيرا به عنوان عضوى از خانواده، وعده‌هاى دست‌و‌دل‌بازانه‌اى مى‌دادند و قصه‌هاى ساده و شيرينى مى‌گفتند. توده‌ها با بلشويك‌ها نفس‏ مى‌كشيدند و زندگى  مى‌كردند. حزب لنين و تروتسكى آنها را در دست خود داشت." "در جائى كه بخش‏ عظيمى از مردم حامى حزب هستند و حزب عملاً تمام قدرت و حاكميت واقعى را تصرف كرده است،‌ نمى‌توان از كودتاى نظامى سخن راند"(3).

مورخ آلمانى اسكار انوايلر كه از منتقدين سرسخت كمونيست‌هاست، به نوبهُ خود اعتقاد دارد كه:

"بلشويك‌ها در شوراهاى كارگرى اغلب شهرهاى صنعتى و هم‌چنين در شوراهاى سربازان بيشتر پادگان‌هاى نظامى اكثريت داشتند"(4).

مارك فرو يكى ديگر از منتقدين آشتى‌ناپذير بلشويك‌ها به اين نتيجه رسيده است:

"سياست بلشويكى قبل از هر چيز نتيجهُ تعميق مبارزهُ توده‌ها بود و به صورت تجلى ارادهُ دموكراتيك آنها درآمد...

تعميق مبارزهُ توده‌ها بيش‏ از هرچيز محصول بى‌ثمرى سياست دولت )كه از ماه مه سوسياليست‌ها هم در آن شركت داشتند( بود، كه تمام خط مشى خود را به آشتى دادن طبقات حاكمه با زحمتكشان منحصر كرده بود. اقدامات سياسى نه به تغيير نظم موجود، بلكه به تمديد آن معطوف بودند...

بدين سان نارضايتى هم در شهرها و هم در روستاها بالا گرفت. در چنين شرايطى كسانى كه از آغاز مخالف سازش‏ طبقاتى بودند، قدرت گرفتند، و در اين طيف بلشويك‌هاى هوادار لنين سرسخت‌ترين مواضع را داشتند.

زحمتكشان خواهان لغو شرايط غيرانسانى بودند. تجاوزات بى‌رويهُ دولت‌مندان، كارگران را به تصرف كارخانجات، دستگيرى سرمايه‌داران، و بعد از انقلاب اكتبر به انتقام‌جويى از آنها برانگيخت.

اين جنبش‏ به توده‌هاى مردم متكى است... از زمانى كه كميته‌ها در جنبشى كه به اكتبر انجاميد شركت كرده‌اند، كميته‌هائى كه مردم تشكل خود را مديون آنها مى‌باشند، ترس‏ از اختناق و نفرت از رهبران خائن براى توضيح يك استبداد ابتدايى كفايت مى‌كند، استبدادى كه به استبداد بلشويستى هيچ ربطى ندارد، اما با جنبشى كه آنها رهبرى مى‌كنند همبستگى دارد(5).

دان يكى از مهمترين سران منشويك‌ها نوشته است:

"در آستانهُ اكتبر توده‌ها عدم‌رضايت و ناشكيبائى خود را هرچه بيشتر به صورت امواج سيل‌آسا بيان مى‌داشتند و نهايتاً به كمونيسم روى مى‌آوردند... اعتصاب از پس‏ اعتصاب فرا مى‌رسيد. كارگران مى‌كوشيدند با افزايش‏ دستمزد با رشد سريع گرانى مقابله كنند. اما همهُ تلاش‏هاى آنها به خاطر سقوط مداوم ارزش‏ اسكناس‏ به شكست مى‌انجاميد. كمونيست‌ها شعار "‌كنترل كارگرى" را به صفوف كارگران بردند و آنها را به تصرف كارگاه‌ها برانگيختند تا از "خرابكارى" سرمايه‌داران جلوگيرى كنند. از طرف ديگر كشاورزان از ترس‏ اين‌كه با تشكيل مجلس‏ مؤسسان زمين‌هاى زراعتى را از دست بدهند، به تصرف اراضى، طرد ملاكان و سوزاندن محصولات دست زدند." (6)

انقلاب اكتبر با اصل "همهُ قدرت به شوراها" (شوراهاى كارگران، سربازان و دهقانان) تحقق پيدا كرد. بريل ويليامز آن روند تاريخى را كه به اكتبر انجاميد چنين توصيف مى‌كند:

"توده‌ها قدرت شورائى را بيش‏ از برنامه‌هاى حزبى يا مجلس‏ مؤسسان حلال مشكلات خود مى‌دانستند، و تنها بلشويك‌ها بودند كه واقعاً با قدرت شورائى پيوند داشتند... اينك حزب آنها بود كه مى‌توانست روى موجى از همبستگى توده‌اى قدرت را كسب كند." (7)

بايد به ياد داشت كه هواداران خط مشى "همه قدرت به شوراها" در دومين كنگرهُ شوراها (25 و 26 اكتبر 1917) 6/69 درصد آرا را كسب نمودند. در كنگرهُ سراسرى نمايندگان كشاورزان كه از 9 تا 20 دسامبر 1917 برگزار شد، اكثريت شكننده‌اى (مركب از اس‏. ارها و بلشويك‌ها) طرفدار قدرت شوراها بودند. انوايلر با بررسى موضع توده‌ها نسبت به انحلال مجلس‏ مؤسسان توسط دولت شورائى در ژانويه 1918 به نتايج زير رسيده است:

"در ميان مردم تقريباً هيچ نشانى از اعتراض‏ عليه اقدامات قهرآميز بلشويك‌ها و ترور روانى و جسمى كه در اين زمان هنوز نسبتاً "ملايم" بود ديده نمى‌شد،. بايد توجه داشت كه بلشويك‌ها در طرح مسائل حياتى نظير صلح و زمين به مراتب از مصوبات مجلس‏ مؤسسان جلوتر بودند. توده‌هاى كارگر و دهقان به اقدامات عملى حاكمان جديد بيشتر اعتماد داشتند تا به راه‌حل‌هاى مجلس‏ مؤسسان كه تنها روى كاغذ بود... با وجود عدم كفايت سازمانى و شكل غالباً ناقص‏ نمايندگى در شوراها، توده‌ها آنها را ارگان‌هاى خودشان مى‌دانستند." (8)

 

افسانهُ يك آرمان مصيبت آفرين: سوسياليسم بى‌درنگ؟

دومين افسانه از تحريف تاريخى ديگرى سر برآورده است: بلشويك‌ها كودتا كردند تا در روسيه فوراً يا در كوتاه‌مدت جامعه‌اى آرمانى بسازند و بهشت روى زمين را بنا كنند. به تعبير دو تاريخ‌دان روسى‌تبار ميخائيل هلر و الكساندر نكريچ بلشويك‌ها :يك آرمان را به قدرت رساندند."(9) البته بايد گفت كه مورخ دوم در نوشته‌هاى قبلى خود انصاف بيشترى از خود نشان داده است. (10)

حقيقت اين است كه شوراها با تصرف قدرت خواهان تحقق اهداف مشخصى نظير: پايان دادن فورى به جنگ، تقسيم زمين بين دهقانان، اعطاى حق تعيين سرنوشت به مليت‌هاى تحت ستم، پيش‏گيرى از سركوب پتروگراد انقلابى، كه كرسنكى قصد داشت انجام آن را به ارتش‏ آلمان واگذار كند، جلوگيرى از خرابكارى اقتصادى سرمايه‌داران، كنترل توليد توسط كارگران، پايدارى دربرابر ضد انقلاب بودند.

اين اهداف را مى‌توان در يك عبارت كلاسيك ماركسيستى خلاصه نمود: تحقق انقلاب بورژوا دموكراتيك (يا ملى دموكراتيك) از طريق تشكيل ديكتاتورى پرولتاريا؛ يعنى با درهم شكستن دولت بورژوايى و قبل از هرچيز دستگاه دولتى. انقلاب مطمئناً اكنون بايد فراتر مى‌رفت و انجام وظايف  سوسياليستى را به عهده مى‌گرفت. اما اين نه از خيال‌پرستى بلشويك‌ها بلكه از اين واقعيت ناشى مى‌شد كه توده‌هاى زحمتكش‏ در روند رهايى خود مخالف هرگونه محدوديت بودند. آنها كه در شهر و خيابان خود را آزاد و سربلند مى‌ديدند، ديگر حاضر نبودند كه در محل كار خود زيردست باشند و استثمار شوند. (11)

اندكى قبل و بعد از انقلاب كارگران بى‌هيچ برنامهُ قبلى كنترل بسيارى از كارخانه‌ها را به‌دست گرفتند. آنها مديريت مؤسسات توليدى را به‌عهده گرفتند زيرا مى‌ديدند كه سرمايه‌داران به بستن كارگاه‌ها و اخراج گروهى كارگران پرداخته‌اند. (12)

"از نوامبر 1917 تا مارس‏ 1918 تعداد 836 مؤسسه، ملى اعلام شد. سه چهارم احكام خلع يد از جانب ارگان‌هاى محلى نظير كميته كارخانه‌ها، سنديكاها، شوراهاى محلى و ستادهاى اقتصادى منطقه‌اى صادر شد. تنها پنج در صد از بنگاه‌ها از طرف مركز، ملى اعلام شدند." (13)

بلشويك‌ها اميدى نداشتند كه بتوانند بى‌درنگ "‌آرمان" خود را جامهُ عمل بپوشانند و سوسياليسم را تنها در روسيه بنا كنند. همهُ آنها در اين امر اتفاق نظر داشتند كه چنين چيزى عملى نيست. لنين هيچگاه اين واقعيت را از توده‌هاى روس‏ پنهان نكرد كه تصرف قدرت در روسيه براى او حكم يك محرك تاريخى را داشته تا انقلاب جهانى _ و به‌طور اخص‏ انقلاب آلمان _ را برانگيزد. (با استفاده از اين امر كه آرايش‏ نيروها در روسيه بيش‏ از هركشور ديگرى در جهان به سود پرولتاريا بوده است.)

جوليوس‏ برانتال از سخنگويان ماركسيسم اتريشى بر اهميت اين امر در انديشهُ لنين تأكيد ورزيده است:

" آيندهُ كل انقلاب جهانى كارگرى در راه سوسياليسم در معرض‏ آزمون قرار گرفته است."

"‌اين استدلال در تمام نامه‌ها و مقالاتى كه لنين در پائيز 1917 نگاشته و كميتهُ مركزى را به اقدام قاطعانه فراخوانده است بازتاب دارد. او پيوسته تكرار مى‌كرد: "ديگر هيچ ترديدى نمى‌توان داشت كه انقلاب جهانى سوسياليستى امرى مبرم و اجتناب ناپذير است."... "ما در آستانهُ انقلاب جهانى قرار داريم."... "‌اگر ما در چنين لحظاتى باوجود اين شرايط مساعد به نداى انقلابيون آلمانى )مثلاً در نيروى دريائى( تنها با چند قطعنامه جواب بدهيم، قطعاً به جنبش‏ بين‌المللى خيانت كرده‌ايم." (14)

البته نمى‌توان چنين نتيجه گرفت كه سمت‌گيرى سوسياليستى يك عنصر اساسى در تبليغات بلشويكى نبوده است، يا اين‌كه اين چشم‌انداز بر اقدامات مشخص‏ بلشويك‌ها تأثيرى نداشته است. در اين دوره _برخلاف مواضع آنها قبل از آوريل 1917_ براى لنين و بلشويك‌ها تعابيرى چون "‌قدرت شورائى"‌، "‌قدرت كارگرى" يا "حاكميت كارگران و دهقانان‌" و "‌سمت‌گيرى سوسياليستى" كمابيش‏ مترادف بودند.

اما لنين پيوسته تأكيد مى‌كرد كه پيمودن اين راه را مى‌توان و بايد آغاز كرد و اين فقط يك آغاز است نه بيشتر. او مى‌دانست كه يك جامعهُ كاملاً تكامل يافته سوسياليستى )به معناى ماركسيستى اصيل كلمه: يك جامعهُ بى‌طبقه( تنها با پيروزى انقلاب جهانى پا به عرصهُ وجود مى‌گذارد. او اين ايده را در ژانويه 1918 در برابر سومين كنگرهُ شوراها نيز تكرار نمود:

"من دچار توهم نيستم و مى‌دانم كه ما تازه به مرحلهُ گذار به سوسياليسم قدم گذاشته‌ايم، و هنوز به سوسياليسم نرسيده‌ايم... ما هنوز تا پايان مرحلهُ   گذار از سرمايه‌دارى به سوسياليسم راه درازى در پيش‏ داريم. ما اميد نداريم كه بتوانيم اين مرحله را بدون كمك پرولتارياى بين‌المللى سپرى كنيم." (15)

 

افسانهُ حزبى متشكل از يك دستهُ متعصب

سومين افسانه‌سازى در يك تحريف تاريخى ديگر ريشه دارد: "‌كودتاى  اكتبر 1917‌" را گروه كوچكى از انقلابيون حرفه‌اى بى‌نهايت متمركز و متعصب به انجام رساندند كه توسط شگردهاى قدرت‌طلبانهُ لنين هدايت مى‌شدند.

واقعيت اين است كه در ماه‌هاى فوريه تا اكتبر 1917 حزب بلشويك به يك حزب توده‌اى وسيع بدل شد كه در آن پيشروان حقيقى پرولتارياى روس‏ گرد آمده بودند، يعنى كسانى كه از طرف طبقه به عنوان رهبران واقعى شناخته مى‌شدند. تعداد انقلابيون حرفه‌اى كه صرفا به امور حزبى مى‌پرداختند بى‌نهايت پائين بود(16). تا كنون هيچ حزب توده‌اى تا اين حد از بوروكراسى بدور نبوده است. در حزبى با 250 تا 300 هزار عضو تنها حدود 700 نفر كارمند حزبى وجود داشت. فعاليت آنها نيز به نحوى بسيار دموكراتيك انجام مى‌گرفت: بحث‌ها و اختلاف نظرهاى بى‌شمارى وجود داشت كه به‌صورت علنى برگزار مى‌شدند.(17)

اين آزادى عقيده تنها به اعضاى رهبرى كه براى نشر عقايد متفاوت خود حتى روزنامه منتشر مى‌كردند، محدود نمى‌شد (مانند بوخارين و كمونيست‌هاى چپ كه وقتى در اقليت بودند، رسماً روزنامه بيرون مى‌دادند). همهُ جلسات حزبى از چنين آزادى وسيعى برخوردار بودند. براى مثال كميتهُ حزبى ويبورگ درسال 1917 چندين ماه مبلغين خود را مرتباً به ناوگان بالتيك مى‌فرستاد تا نظريات آنها را به ميان ناويان ببرند، زيرا ديدگاه كميته پتروگراد در قبال دولت موقت را بيش‏ از حد آشتى‌جويانه تلقى مى‌كرد.

در آستانهُ انقلاب اكتبر در خلال كنفرانس‏هاى كميته‌هاى كارخانه‌ها دو جريان بلشويكى در برابر هم قرار داشتند. نمايندگان جريان اول ميليوتين و لارين بودند كه از سوى ريازانوف، لوسوسكى و شلياپنيكوف حمايت مى‌شدند. آنها خواهان آن بودند كه كنترل توليد با برنامه‌ريزى از مركز پيوند داده شود. جريان دوم كه نمايندگان آن سكريپنيك و چوبار بودند بر ابتكارات غير متمركز از پائين تأكيد داشتند.

اين سنت تا مدت‌ها زنده بود و آثار آن حتى در كنگرهُ دهم حزب به سال 1921 كه نزاع بر سر ممنوعيت فراكسيون بالا گرفته بود، نيز ديده مى‌شد. (ما پائين‌تر باز هم به اين نكته باز خواهيم گشت.)

زمانى كه پيش‏نويس‏ قطعنامهُ مربوط به "وحدت حزب" كه اختيارات انضباطى فوق‌العاده‌اى براى كميته مركزى قائل مى‌شد، از جانب كسيليف مورد انتقاد قرار گرفت، لنين او را به‌شدت مورد حمله قرار داد. از آنجا كه ظاهراً سخنان مجادله‌آميز لنين بر افكارش‏ پيشى گرفته بودند، او بى‌درنگ به انتقاد از خود پرداخت و گفت:

"رفقا، متأسفم كه اصطلاح تيربار را به‌كار بردم و اينجا رسماً قول مى‌دهم كه در آينده چنين واژه‌هائى را حتى به‌طور استعارى به كار نبرم، زيرا بى‌جهت مردم را مى‌ترساند و ديگر نمى‌توان فهميد كه آنها واقعاً چه مى‌خواهند. )كف زدن حضار( هيچ‌كس‏ حق ندارد كه به‌ روى ديگران شليك كند و ما مطمئن هستيم كه نه رفيق كسيليف و نه هيچ كس‏ ديگرى از تيربار استفاده نخواهد كرد." (18)

در آن زمان حزب بلشويك حزبى بود كه بطور وسيع در جامعه روس‏ و نيروهاى بالندهُ آن ريشه دوانده بود. در اولين پيش‏نويس‏ اپوزيسيون چپ 6 سال بعد از انقلاب با توجه به رشد فراكسيون استالينيستى از اين واقعيت چنين ياد شده است: "... حزب يك تجمع زنده با نيروى ابتكارى عالى بود كه   مى‌توانست با ظرافت تمام واقعيت را درك كند، زيرا با هزار رشته به اين واقعيت پيوند خورده است." (19)

هدف انقلاب اكتبر تصرف قدرت بود اما نه توسط حزب بلشويك بلكه توسط شوراها. شعار اصلى تبليغات بلشويكى عبارت بود از: "‌همهُ قدرت به شوراها". كسانى كه اين شعار را تنها يك پوشش‏ تبليغاتى مى‌دانند، بايد به بخش‏ زيرين از مقالهُ لنين مراجعه كنند كه در سپتامبر 1917 در روزنامهُ بلشويكى "روبوچى پوت" منتشر شده است:

"براى دموكراسى روسيه، شوراها، اس‏. ارها و منشويك‌ها فرصت فوق‌العاده نادرى در تاريخ انقلاب‌ها پيش‏ آمده است تا بتوانند مجلس‏ مؤسسان را در موعد مقرر و بدون تعويق‌ برگزار كنند. اين امر امكان مى‌دهد كه كشور از خطر يك فاجعهُ نظامى و اقتصادى دور بماند و انقلاب از راهى مسالمت‌آميز تكامل يابد. احتمالاً اين آخرين شانس‏ شوراهاست كه بتوانند با تصرف كامل قدرت، رشد مسالمت‌آميز انقلاب، انتخاب بى‌خدشهُ نمايندگان مردم، و مبارزهُ مسالمت‌جويانهُ احزاب را در درون شوراها تضمين كنند. اين فرصتى است براى سنجش‏ برنامه‌هاى احزاب گوناگون در عمل و امكانى براى انتقال مسالمت‌آميز قدرت از دست يك حزب به حزبى ديگر.

هرآينه اين امكان مورد غفلت قرار گيرد، همانگونه كه روند انقلاب از مقطع جنبش‏ 30 آوريل تا كودتاى كورنيلف نشان داد، برخوردهاى بسيار سختى ميان بورژوازى و پرولتاريا اجتناب‌ناپذير خواهد بود."(20)

اين دقيقاً يك پيش‏گويى ژرف‌بينانه بود: اس‏. ارها و منشويك‌ها از يگانه فرصت پيروزى مسالمت‌آميز شوراها استفاده نكردند، نه براى اين كه از "‌ديكتاتورى لنين‌" هراس‏ داشتند، بلكه به‌خاطر اين كه آماده نبودند بهاى قطع كامل روابط بورژوازى روسيه را كه پايان دادن به جنگ نخستين گام آن بود با سرمايه‌دارى بين‌المللى بپردازند. آنها از "‌هرج و مرج" توده‌هاى خودجوش‏ بيشتر وحشت داشتند تا از قدرت ترور ضد‌انقلابى بورژوازى. آنها تا آخرين لحظه اميدوار بودند كه اردوهاى متخاصم را با هم آشتى دهند.

انقلاب اكتبر نه يك كودتا بود و نه دستاورد خود‌بخودى و سادهُ يك قيام توده‌اى بى‌برنامه. قيامى هم نبود كه توسط بلشويك‌ها و متحدينشان كه در شمار هواداران قدرت شورائى بودند (آنارشيست‌ها و اس‏. ارهاى چپ) به‌طور مرحله‌اى به اجرا درآمده باشد. هيچ دسته و گروهى آن را به‌طور مخفيانه تدارك نديده بود. اين قيامى بود كه در برابر چشم همگان و عمدتاً در چارچوب نهادهاى وابسته به شوراها تحقق يافت. اين انقلاب برآمد يك  مشروعيت تازه بود كه اكثريت بزرگ كارگران و سربازان و بعدها بخش‏ بزرگى از روستاييان آن را پذيرفته بودند. مشروعيت شوراهاى ايالتى و شوراهاى كارخانه‌ها، بر مشروعيت پيشين كه از آن دولت موقت، ستاد عالى ارتش‏، كارخانه‌داران و ملاكان بود، فايق آمده بود.

زحمتكشان در مؤسسات توليدى به جاى كارخانه‌داران بطور فزآينده‌اى از‌كميته‌هاى كارگرى تبعيت مى‌كردند.(2) لئون تروتسكى امر تبليغات و سازماندهى را در صفوف ارتش‏ چنان ماهرانه پيش‏ برده بود كه همهُ واحدهاى پادگان پتروگراد طى گردهمايى‌هاى عمومى اعلام داشتند كه ديگر از سلسله مراتب درجه‌داران پيروى نخواهند كرد، بلكه تنها از شوراها و كميته‌هاى نظامى انقلابى وابسته به آنها فرمان خواهند برد.

در اين شرايط بود كه سقوط دولت موقت در 25 اكتبر 1917 با چنان تلفات اندكى امكان پذير شد. تعداد كسانى كه طى برخوردها جان خود را از دست دادند، از شمار قربانيان معمولى سوانح رانندگى در تعطيلات آخر هفته كشورهاى اروپائى كمتر بوده است. (22)

به كسانى كه "‌انقلاب پرشكوه فوريه‌" را با "كودتاى خونين بلشويك‌ها" مقايسه مى‌كنند، بايد يادآورى نمود كه طى رويداد اول تنها در پتروگراد 1315 نفر جان خود را از دست دادند، درحالى‌كه طى ماجراى دوم حتى يك دوجين آدم هم كشته نشد.(23)

ديتريش‏ گاير استاد دانشگاه توبينگن در اثر خود كه يكى از بهترين تحليل‌هاى غيرماركسيستى دربارهُ انقلاب اكتبر است، پس‏ از تجليل از "‌مهارت درخشان تروتسكى در كسب قدرت" مى‌نويسد كه پيروزى قيام اكتبر در نهايت به شرايط نظامى يا فنى بستگى نداشت، بلكه اين اساساً يك پيروزى سياسى بود "‌دشمن به‌سادگى خلع سلاح شد، زيرا قبلاً از نظر سياسى خلع سلاح شده بود."‌(24)

انقلاب اكتبر بيانگر پيدايش‏ يك مشروعيت نوين سياسى_‌اخلاقى در ميان‌توده‌هاى مردم )اكثريت وسيع مردم( بود، كه به جاى مشروعيت زوال‌يافتهُ نظام بعد از تزار نشسته بود؛ نظامى كه با وجود ظواهر و تشريفات دموكراتيك‌اش‏ هم‌چنان نيمه‌تزارى باقى مانده بود. استاد امريكائى ويليام روزنبرگ اين واقعيت را به طرز دقيقى بيان كرده است:

"دولت موقت به‌خاطر ميراثى كه با خود داشت، دستكم در آغاز نمى‌توانست بدون دفاع از امتيازات طبقاتى قانون را برقرار كند. سران شوراها )يعنى اس‏. ارها و منشويك‌ها( هم عملاً چنين وضعى داشتند. روسيه در يك سيستم اروپائى قرار داشت كه در آن همه كشورها، از جمله متحدين روسيه بر سر غنايم پيروزى مى‌جنگيدند. در چنين شرايطى معلوم است كه جانشينان تزار كه به نام اعتلاى ملى حكومت مى‌كردند، ناچار بودند كه جنگ را به نحوى از انحاء به صورتى پيروزمندانه به پايان برسانند؛ چه بدون تصرفات و غرامت‌ها كه نظر رهبران شوراها بود و چه با اخذ مزايائى در قسطنطنيه و تنگه داردانل كه وزير امور خارجه ميليوكوف بر آن پافشارى مى‌نمود. هر دو برخورد دفاع از يك دولت بورژوايى _ دموكراتيك را شامل مى‌گشت و طبعاً دستكم به طور موقت از حقوق و مزاياى اقشار فرادست روسيه دفاع مى‌نمود.

چيزى كه به جنبش‏ بلشويكى در 1917 چنان قدرتى داد اين واقعيت بود كه رويدادها مردم را هرچه بيشتر در برابر نظامى قرار مى‌داد كه بر چنان ارزش‏هايى متكى بود. موقعيت تازه بايد به اين پرسش‏ پاسخ مى‌گفت كه نظم حقوقى نوين در خدمت چه گروه‌هايى است و پايان پيروزمندانهُ جنگ به كدام نظم اجتماعى يارى مى‌رساند. تنش‏هاى اجتماعى روزافزون در كارخانه‌ها و اماكن ديگر هرچه بيشتر نزاع بر سر اهميت دموكراسى و ماهيت دولت روس‏ را منعكس‏ مى‌نمودند. گروه بيشمارى از اقشار ميانى جامعهُ روس‏ حفظ دموكراسى را به معناى حفظ و تقويت رفاه خود مى‌دانستند، اما خود لفظ دموكراسى ديگر به معناى يك نظام قانونى متكى به پايه‌هاى اخلاقى نبود، بلكه فقط و فقط به معناى نهادهاى كارگرى، دهقانى و سربازى بود... رفاه كارگران، دهقانان و سربازان روسيه مثل هر جاى ديگر تنها با يك دولت جديد و يك نظام اجتماعى اساساً متفاوت قابل تأمين بود.

براى درك انقلاب 1917 روسيه پژوهشگران بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه عوامل پراهميتى نظير "‌منافع ملى" در آخرين تحليل به اين امر بستگى دارد كه ما به دگرگونى شرايط اجتماعى و ارزش‏هاى سياسى در يك نظام حكومتى چه بهائى بدهيم. بر همين سياق پاسخ به اين پرسش‏ كه آيا يك گروه سياسى به‌طور مشروع به قدرت رسيده يا نه، به برداشت و تعبيرى كه ما از "‌مشروعيت" داريم وابسته است."‌(25)

پس‏ دربارهُ انقلاب اكتبر به بيانى فشرده چه مى‌توان گفت؟ اين انقلاب نقطه اوج جنبش‏ توده‌اى شگرفى بود كه توسط يك حزب پيشاهنگ كارگرى كه با توده‌ها پيوند عميقى داشت، به پيروزى رسيد؛ حزبى كه قبل از هرچيز به مبرم‌ترين خواست‌هاى مردم پاسخ مى‌داد و در عين حال در سطح ملى و بين‌المللى هم به اهداف سوسياليستى پاى‌بند بود.(26)

 

 

يادداشتهاى فصل اول:

 

-1 به آثار زير مراجعه كنيد:

David Mandel, The etrograd Workers and the Soviet Seizure of ower, from the July Days 7191 to July 8191; London 4891;

Richard Lorenz (Hrsg.), Die russische Revolution 7191. Der Aufstand der Arbeiter, Bauern und Soldaten. Eine Dokumentation, Mغnchen 1891;

John Reed, Zehn Tage, die die Welt erschغtterten, Berlin 7591;

S. A. Smith, Red etrograd, Revolution in the Factories, 7191-8191, Cambridge 3891;

Leo Trotzki, Geschichte der reussischen Revolution (2 Bde., Berlin 1391/33)

-2 علاوه بر آثار فوق به كتاب‌هاى زير مراجعه كنيد:

 

E. H. Carr, The Bolshevik Revolution, 7191-3291, Harmondsworth 6691;

Gilbert Comte, La Rپvolution russe par ses tپmoins, aris 3691;

Mark Ferro, La Rپvolution de 7191, Octobre, naissance d'une sociپtپ, aris 6791;

Richard Kohn (Hrsg.) Die russische Revolution in Augenzeugenberichten, Mغnchen 7791;

Marcel Liebmann, Le lپninisme sous Lپnin, 2 Bde., aris 3791;

.Roy Medwedjew, Oktober 7191, Hamburg 9791

 

 

تحليل‌هايى كه پس‏ از دوران استالين انتشار يافته‌اند، به خاطر تأكيد بر نقش‏ طبقهُ كارگر اهميت دارند:

 

A. G. Jegorowa, Rabotschi Klass w Welikoi Sozialistitscheskoi Rewolyuzii, Moskau 7691;

G. A. Trukan, Rabotschi klass w borbe sa pobedu i uprotscheniye Sowjetskoi wlalti, Moskau 5791;

Oktjabrskaja rewoljuzija i fabsawkomy, 2 Bde., Moskau 7291 (Reprint 3891)

3. Nikolaj Suchanow, 7191. Tagebuch der russischen Revolution, hrsg. von Nikolaus Ehlert, Mغ.nchen 7691, S. 265, 806; engl. Ausg. N. Sukhanov, The Russian Revolution of 7191. A personal Record, hrsg. von Joel Carmichael, rinceton 4891, S. 925, 675

4. Die Rterbewegung in Ruك.land 5091-1291, Leiden 8591, S. 132

5. Marc Ferro (Hrsg.), Des Soviets au communisme bureacratique. Les m.canisme d'une subversion, aris 0891, S. 931/041, 461

-6 دان: سوسيال دموكراسى روسيه پس‏ از سال .1908

.7. Beryl Williams, The Russian Revolution 7191-1291, London 7891, S. 83, 93

8. Die Rنterbewegung in Ruك.land, S. 372

-9 »يك آرمان بر سرير قدرت« عنوان كتابى است از ميخائيل هلر و الكساندر نكريچ.

-10 الكساندر نكريچ با انتشار كتابى پژوهشى دربارهُ تاريخ حملهُ ارتش‏ آلمان به اتحاد شوروى )22 ژوئن 1941( بحث داغى برانگيخت. كتاب او در سال 1965 از طرف آكادمى علوم شوروى در مسكو انتشار يافت.

-11 بهترين مرجع در اين باره كتاب ويكتور سرژ است:

Victor Serge, L'an I de la rپ.volution russe, aris 1791

در كتاب زير گواهى‌هاى مهمى نقل شده است:

S. A. Smith, Red etrograd (Revolution in Factories, 7191-8191, Cambridge 3891)

.12. S. A. Smith, Red etrograd

.13. T. F. Remington, Building Socialism in Boshevik Russia, Ideology an Industrial Organization, 7191-1291, ittsburgh 4891, S. 93

.14. J. Braunthal, Geschichte der Internationale, 8791, S. 311

-15 لنين: گزارش‏ دربارهُ فعاليت شوراى كميسران خلق، مجموعهُ آثار، جلد .26

-16 مارك فرو تلاش‏ دارد نشان بدهد كه از همان آغاز گرايشى به بوروكراسى در جنبش‏ كارگرى وجود داشته است. اما او تنها مى‌تواند عكس‏ اين نظر را به اثبات برساند: 93 درصد اعضاى دومين كنفرانس‏ كميته‌هاى كارخانه‌ها اوايل اوت 1917 كه از بلشويك‌ها حمايت مى‌كرد،‌ مستقيما از جانب كارگران انتخاب شده بودند، هفت درصد اعضا را سنديكاها، احزاب و شوراها به كنفرانس‏ فرستاده بودند. در سومين كنفرانس‏ كه نيمه اكتبر 1917 تشكيل شد، نسبت‌ها به 88 و 12 تغيير پيدا كرده بود. از شوراها تا كمونيسم بوروكراتيك، ص‏ 118 جلسه‌اى را كه 88 درصد اعضاى آن در كارخانه و مستقيماً توسط همكارانشان انتخاب شده‌اند نمى‌توان "بوروكراتيك" يا "داراى گرايش‏ بوروكراتيك" خواند.

-17 تروتسكى در كتاب خود "تاريخ انقلاب روسيه" گفته است كه حزب بلشويك 14 نفر را به عنوان نماينده براى هيئت رئيسه دومين كنگرهُ شوراها (25/26 اكتبر 1917) تعيين نمود كه 6 تن از آنها با قيام مخالف بودند.

-18 "ملاحظاتى دربارهُ بحث كيسليوف دربارهُ مصوبهُ وحدت حزب" (16/3/1921) در آثار لنين، جلد افزوده اكتبر 1917، مارس‏ 1923، ص‏ .286 كيسليوف يكى از اعضاى رهبرى اپوزيسيون كارگرى بود. لنين نظر خود را عليه او و تروتسكى پيرامون "بحث سنديكائى" در 24/23 ژانويه 1921 در برابر اعضاى حزب در دومين اجلاس‏ كارگران معادن ارائه نمود. چند روز قبل از آن نيز لنين در گزارش‏ كميتهُ مركزى به دهمين كنگرهُ حزب كمونيست روسيه از او نام برده بود. او به دلايل اپوزيسيون كارگرى، به تقاضانامه‌هاى سوسيال انقلابيون چپ در كنفرانس‏ افراد غيرحزبى در اوكراين، و به مصوبات كرونشتات و قيامى كه تازه به پا شده بود اشاره كرد، تجارب همهُ انقلابات را مرور نمود و گفت: "ما كه قصد داريم با آن مقابله كنيم، بايد يكپارچه باشيم. هرقدر هم كه بى‌خطر باشد، باز بايد با سلاح آن را خاموش‏ كرد." 

-19 "به هيئت سياسى كميته مركزى حزب كمونيست روسيه" (15/10/1923)

-20 لنين: "وظايف انقلاب" در مجموعهُ آثار، جلد .26

-21 براى آگاهى بيشتر از ابتكارات فراوان در جهت كنترل كارگران در صنايع بنگريد به كتاب سميث. به علاوه گاردهاى سرخ از رسته‌هاى نظامى كميته‌هاى كارخانجات بيرون آمدند.

-22 "به نظر مى‌رسد كه موفقيت آسان قيام پتروگراد در 25 اكتبر 1917 نشان مى‌دهد كه اكثر مردم با آن موافق بودند. بلشويك‌ها غره بودند كه در انقلاب افراد اندكى جان خود را از دست داده‌اند، و بيشتر آنها هم پس‏ از پيروزى طى عمليات تلافى‌جويانهُ مخالفين كشته شدند." (اى. اچ. كار، انقلاب بلشويكى، جلد اول)

.23. William Chamberlin; Die russische Revolution; S. 97

.24. Die Rrssische Revolution; S. 601

25. "Conclusion: Understanding the Russian Revolution"

26. سميث به درستى با نظريهُ بسيارى از مؤرخين غربى مخالف است كه مى‌گويند بلشويك‌ها مخالفين سرسخت نظارت كارگرى نهادى بوده‌اند. اما جاى تأسف است كه خود او با ارجاع به »سال‌هاى سياه 21-1920« در برابر اين نظريه عقب‌نشينى مى‌كند. در اين رابطه او از موضع‌گيرى‌هاى بعدى لنين و تروتسكى در سومين و چهارمين كنگرهُ انترناسيونال كمونيستى، موضع‌گيرى تروتسكى، اپوزيسيون چپ و بين الملل چهارم از سال 1923 به بعد در جهت نظارت بر توليد كارگرى تقريباً هيچ ذكرى نمى‌كند.