مانیفست در عصر ما
برگردان:ب.
پاکزاد
با این که مانیفست کمونیست را
دوازده بار خواندهام
اما هرگز برای من اثری کهنه و از مد افتاده جلوه
نکرده و همیشه ارزش آن را داشته است که دوباره آن
را بخوانم. بنابراین فکر کردم برای نوشتن این
مقاله باید یک بار دیگر آن را بخوانم اما این بار
با توجه ویژه به آن دسته از مفاهیم و راهکارهایی
که در ارتباط با مشکلات و معضلات
جهان در آستانه قرن بیست و یک دارد. موضوعاتی را
که به آن پرداختهام
در سه عنوان خلاصه میکنم:
1-
بحران سرمایه داری
2- به کجا میرویم
3-
باید در صدد تحقق چه چیزی باشیم.
بحران سرمایهداری
در 1848 یعنی در همان سالی که
مانیفست به رشته تحریر درآمد، بحران سراسر اروپا
را فرا گرفته بود. سال 1998 نیز برای اقتصاد جهانی
سرمایهداری
سال بحران است. مارکس و انگلس گفته بودند بحرانهای
تجاری به صورت ادواری از راه میرسند
و هر بار به شکل تهدیدکنندهتری
وجود جامعه بورژوایی را به محک آزمون میگذارند.
این گفته در عصر ما نیز کاملا از اعتبار برخوردار
است و به نظر من تشخیص علت اساسی نیز در همین
بحرانها
نهفته است. این بحرانها
به گفته آنها
نوعی بیماری است که به ناگهان شیوع پیدا میکند،
گونهای
از بیماری که در اعصار پیشین معنا و مفهومی نداشت،
بیماری اضافه تولید . و امروز این فرمولبندی
را میتوان
به شکلی بهتر در این عبارت فرمولبندی
کرد
(عصر اضافه تولید ابزار تولید) و این چیزی است که
اقتصاد بورژوایی تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست
بر آن فائق آيد.
به کجا میرویم؟
مارکس و انگلس به انقلابیون قوت
قلب داده و مصرا باور داشتند که تضادهای اجتنابناپذیر
و نهادینه شده در سرمایهداری
منجر به رشد و موفقیت مبارزه انقلابی جهت سرنگونی
نظام و جایگزین شدن نظامی عقلانیتر
و انسانیتر
خواهد شد. اما آیا تحلیلهای
آنها به نتیجه تاریخی دیگری نیز امکان ظهور داده
یا حداقل چنین چیزی در آنها
مستتر
بود؟ من فکر میکنم
پاسخ مثبت باشد همان طور که در صفحه اول مانیفست
تحت عنوان بورژوازی و پرولتاریا اشاره شده:
«تاریخ تمام جوامع موجود، تاریخ
مبارزه طبقاتی است. بردهداران
و بردگان، اعیان و عوام، لردها و سرف ها و کوتاه
سخن استثمارگران و استثمارشوندگان به شکل دایمی در
برابر و در مخالفت با یکدیگر قرار داشته و دایما
چه به صورت پنهان و چه به
صورت آشکار در حال نبرد با یک دیگر بودهاند
که یا به بازسازی انقلابی جامعه در سطح وسیع و یا
به نابودی تمام طبقات درگیر در منازعه انجامیده
است»
چیز بیشتری درباره نابودی طبقههای
درگیر
در منازعه در مانیفست نمیتوان
گفت چرا که مارکس و انگلس آن را نتیجه غایی مبارزه
طبقاتی در جامعه سرمایهداری
تلقی نمیكردند،
اما اگر در جهان امروز به اطرافمان بنگریم- گستردهای
که در آن سرمایهداری
منابع طبیعی برای یک اقتصاد متعادل را نابود و از
میان ميبرد
در نظر بگیریم باید مطمئنا «نابودی مشترک تمام
طبقات درگیر در منازعه» را به مثابه یک چشمانداز
بسیار واقعی در آینده نزدیک تاریخی قبول
کرد.
باید در صدد تحقق چه چیزی باشیم؟
ما باید سعی کنیم که مردم را با
افشای حقیقت سرمایهداری
در سراسر جهان تحت تأثیر قرار دهیم که بی شک با
حقیقت ایدئولوگهای
بورژوازی که میخواهند
پایان تاریخ را باور کنیم متفاوت است. ما معتقدیم
که این حضور مداوم است که میتواند
واقعا پایان تاریخ را به ارمغان آورد. آیا مانیفست
در این مورد به ما راهی عرضه میکند؟
شاید، اگر آن را با دقت بخوانیم و با قوه تخیل به
تفسیر آن بپردازیم. در صفحهای
از مانیفست که اغلب نادیده گرفته شده، مارکس و
انگلس مضمون جدیدی را در تحلیلهای
خویش وارد میکنند:
«در زمانی که مبارزه طبقاتی با ساعات تعیینکننده
خود میرسد،
فرآیند
اضمحلال در درون طبقه حاکمه و در واقع در درون
تمام سطوح جامعه کهنه آغاز میشود.
ویژگی درخشان و خیرهکننده
این فرآیند آن است که بخشی از طبقه حاکمه پیوندهای
خویش را با نظام موجود قطع کرده و به طبقه انقلابی
که آینده را در دستان خویش دارد میپیوندد.
بنابراین درست مانند دوره پیشین که بعضی از اعیان
و اشراف به گرد بورژوازی درآمدند، هم اکنون نیز
بخشی از بورژوازی به گرد پرولتاریا درمیآیند،
این مسأله به ویژه در مورد بخشی از ایدئولوگهای
نظام بورژوایی که خود را به سطح درک نظری جنبش
تاریخی رساندهاند
صادق است.» از مدتها
پیش بخش عمدهای
از جامعه جهانی دانشمندان از خطر «فاجعه
اکولوژیکی» که جهان را تهدید میکند
کاملا آگاهی داشتهاند
اما آن چه تاکنون به رسمیت شناخته نشده این است که
مسبب این فاجعه، خود سرمایهداری
است. اقتصادهای بورژوایی در صدد پنهان کردن یا
انکار این حقیقتاند.
جای شگفتی نیست. اگر این معضل توسط عموم مردم درک
شود، سرمایهداری
به زودی با چهره حقیقی خودش یعنی دشمن خونخوار
نوع بشر و دیگر اشکال
حیات در کره زمین مورد شناسایی قرار خواهد گرفت.
در چنین شرایطی، تعهد و مسئولیت
ما نه تنها کمک به اکولوژیستها
برای رساندن پیامشان
به گوش مردم سراسر جهان بلکه به همان اهمیت،
متقاعد کردن خود اکولوژیستها
و به همان نسبت عموم مردم در مقیاس وسیع در جهت
درک حقیقت سرمایهداری
است که باید جای خود را به نظام اجتماعی دیگری
بدهد که دادن ظرفیت ادامه حیات به زمین را نخستین
اولویت خود قرار میدهد
با آشکار کردن تبعات مرگآور
سرمایهداری
که در پیش است گروهها
و قشرهای وسیعتری
از مردم از جمله «ایدئولوگهای
نظام بورژوایی که خود را به سطح درک جنبش تاریخی
رساندهاند»
آن چه بر سر زمین خواهد آمد را مشاهده خواهند کرد
و در این میانه وظیفه ما کمک به رسیدن به این
آگاهی در کوتاهترین
زمان ممکن است.
|