پل سوئیزی وفادار به انقلاب تا دم مرگ

بازگشت به صفحه قبل

 

نقطه  اوج نزدیک می شود

پل سوئیزی

هری مگداف

قراینی در دست است که نشان می‌دهد بحران فزاینده اتحاد شوروی احتمالاً به نوعی نقطه اوج نزدیک می شود. اصلاحات گور

 پویش‌های متعارضی را به حرکت در آورده است که ظاهراً نمی‌توان در نیمه راه متوقف‌شان کرد. نیروهای مخالف زیاده تند، جای

 خط به نظر می‌رسد تصادم اجتناب‌ناپذیر باشد، و از این تصادم آرایش جدیدی از نیروها ظاهر خواهد شد. (موقعیت جدید بی تردید ب که تضادهای زیادی در بر دارد، تضادهایی که همگی به نحوی از انحاء در بحران کنونی دخیلند، لیکن یک تضاد از سایرین پیشی گرفته و چنااز گزارش‌ها بر می‌آید به نحو فزاینده‌ای قدرت می‌گیرد و آن عبارتست از درماندگی اقتصاد در رساندن کالا به مصرف‌کننده شوروی. این نوع بحران، مگر شاید در زمان جنگ، برای کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری شناخته نیست. توضیح را در کجا باید جُست؟ این بحران به کجا منتهی می‌شود؟

 

گمان می‌کنیم پاسخ در این جاست که حکومت اصلاح‌جوی گورباچف می‌کوشد سیاست‌های اقتصادی را به عمل درآورد (پرسترویکا) که کسانی که عملاً کنترل پویش تولید و توزیع را در دست دارند آنها را خطری برای قدرت و امتیاز خود می‌شمرند. شکلی را که مبارزه حاصل به خود گرفته است و مسائل خاصی راکه مبارزه بر سر آنها در گرفته در شماره قبلی ما در مقاله تئودو رشانین به وضوح ترسیم شده‌اند.

به نظر می‌رسد اصلاحات سیاسی گوبارچف و یاران او تقریباً توفیق یافته است حال آنکه اصلاحات اقتصادی با مقاومت سرسختانه قشر مدیران صدرنشین روبرو شده و این عواقب فاجعه‌آمیزی برای اقتصاد جامعه داشته است. اگر تحلیل‌مان درست باشد، این سئوال مهم مطرح خواهد شد که آیا گورباچفی‌ها می‌توانند سررشته‌داران کنونی اقتصاد را بیرون برانند و جایشان را به عناصری بدهند که آماده و قادر به اجرای برنامه پرسترویکا باشند. به بیان دیگر، آنچه مطرح است ماهیت دقیق سیاست‌هایی که باید اتخاد نمود نیست (خط مشی لازم منطقاً به خوبی معلوم است) بلکه قدرت لازم برای اعمال آنهاست. به این ترتیب آنچه در شوروی در گرفته، مبارزه قدرت به معنای کامل کلمه است، مبارزه‌ای که احتمالاً تاثیرات عمیق بر آینده جامعه شوروی خواهد گذاشت.

در تلاش برای تحلیل سیر و ماحصل محتمل چنین مبارزه‌ای، دست کم وقتی که انسان از فاصله‌ای چنین دور به قضاوت نشسته است، شاید مهمترین نکته‌ای که باید در خاطر داشت این است که هنوز برخی از بازیگران صحنه شوروی که بالقوه بسیار مهمند جانب خود را انتخاب نکرده‌اند . این بخصوص در مورد توده عظیم کارگران شوروی که نسبت به همگنان خود در کشور‌های پیشرفته سرمایه‌داری بسیار همگن‌تر و متمایز‌ترند صادق است. اینکه هنگامی که مبارزه به اوج خود نزدیک می‌شود کارگران چگونه عکس‌العمل نشان می‌دهند، و دو طرف برای جلب حمایت آنان چه می‌کنند و چه نمی‌کنند، می‌تواند، هم از نظر کیفی و هم کمی، عوامل تعیین‌کننده ماحصل داستان باشد. در عین حال مایلیم سرریز گزارش‌های رسانه‌ها- هم غربی و هم شوروی را که از کودتای قریب‌الوقوع یا حتی جنگ داخلی دم می‌زنند نادیده بگیریم. گورباچف ظاهراً اهرم‌های قهریه دستگاه دولتی را در اختیار دارد و از این رو به نظر می‌رسد برخورد قاطع و تمام عیار نه در حوزه نظامی بلکه به نحوه سیاسی رخ دهد. به هر حال آنچه اینک در اتحاد شوروی روی می‌دهد بی‌تردید یکی از جذاب‌ترین حوادث شورانگیز زمانه ماست که از حیث تاریخی اهمیت عظیمی دارد.

در تفکر پیرامون مبارزه‌ای که اینک در اتحاد شوروی در گرفته است، بی فایده نیست که آن را با موقعیتی که در اوایل دهه 1930 در ایالات متحده  وجود داشت قیاس کنیم. زوال طولانی اقتصاد ایالات متحده در 1930 آغاز شد و در زمستان 1932-33 به فروترین نقطه خود رسید. در آن زمان مملکت در وضع بسیار بدی بود؛ بیکاری به بیش از 25 درصد نیروی کاری رسیده بود، فقر و گرسنگی توسعه يافته بودند، کشاورزان در نیمه راه شورش بودند و جنبش‌های سیاسی مخالف با شتاب خیره‌کننده‌ای رشد می‌کردند. آن گاه، از قضای روزگار سیاسی آمریکا، روزولت به ریاست جمهوری رسید (مارس 1933) و در ساخت دولتی ایالات متحده یکباره منصب نیرومندی را به دست آورد که با منصبی که گورباچف اینک در اختیار دارد قابل قیاس است. در همان زمان که رئیس جمهور تازه به کاخ سفید نقل مکان می‌کرد نظام بانکی فرو پاشید و بحران به اوج خود رسید. فرانکلین روزولت موقع را مغتنم شمرد، مردم را تحت رهبری خویش متحد نمود و قاطعانه برای شکست بن بستی که سایه افکن شده بود حرکت کرد. از نظر مضمون، برنامه‌ای که او در چند ماه بعد ارائه داد نه تندرو بود و نه کانون توجه روشنی داشت، لکن هر چه بود نوید حرکت می‌داد و اکثر مردم میل داشتند که مجال دهند بختش را آزمایش کند.

حال و هوای مملکت تغییری شگفت یافت و دیگر راه برای روزولت باز شد  تا مسیری را شکل دهد که دولت رفاه بخش را به ایالات متحده آورد و در عین حال قرارداد نو را سکه زد که پشتوانه توده‌ای و سیاسی را برایش به بار آورد. در 1936 ، تنها سه سال بعد، روزولت با اکثریتی بی سابقه از نو انتخاب شد.

حکمت مبحث آنکه از بحران‌های بزرگ دگرگونی‌های بزرگ سر بر می‌کشند. برای ایالات متحده دگرگونی‌های سال‌های سی فرخنده بودند. بیایید آرزو کنیم هنگامی که چند سال دیگر به عقب می‌نگریم بتوانیم همین را در مورد اتحاد شوروی سال‌های نود بگوییم.