پل سوئیزی
وفادار به سوسیالیسم تا دم مرگ!
برگردان: ع.
میرزایی
پال سوئیزی، آنگونه که نشریه معتبر
وال استریت جورنال در سال 1972 از قول جان کنث
گلبریث نقل کرد «فرهیختهترین اقتصاددانان
مارکسیست آمریکایی نیمه دوم سده بیستم» بود. (1)
اعتبار و نفوذ فکری سوئیزی، که ابعادی جهانی داشت،
عمدتا در دو حوزه بود: - به عنوان اقتصاددان و
جامعه شناس رادیکال پیشتاز و – به عنوان
پایهگذار اصلی اندیشه سوسیالیستی نوع امریکایی،
در مقام موسئس مشترک و سردبیر مشترک نشریه مانثلی
ریویو. سوئیزی در 10 آوریل 1910 در نیویورک متولد
شد و در روز 27 فوریه 2004 (8 اسفند 1382) در شهرک
لارچ مونت (حومه نیویورک) در 94 سالگی درگذشت، و
بدین ترتیب، جهان اقتصاد و علوم توسعه یکی از
اندیشمندان اثرگذار، خوش فکر، و مستقل خود را از
دست داد. پدر سوئیزی رئیس بانک فرست نشنال نیویورک
بود، و مادرش فارغالتحصیل کالج گوچر بالتیمور.
سوئیزی دو برادر بزرگتر از خودش داشت به نامهای
اورت (متولد 1901) و آلن (متولد 1907) که به
دانشگاههای اکستر و هاروارد رفتند و در رشته
اقتصاد، لیسانس و فوق لیسانس گرفتند و به کار
مطبوعاتی نیز پرداختند. پل هم جا پای برادران
گذاشت، ولی مرگ پدر (1931) سبب شد که در تحصیل او
وقفه بیفتد، تا اینکه سرانجام در سال 1932 لیسانس
گرفت و بلافاصله تحصیل در دوره فوق لیسانس را شروع
کرد. سوئیزی در سال 1932 برای گذراندن دورهای یک
ساله در دانشکده علوم اقتصادی لندن به انگلیس رفت.
چند ماه نیز در وین درس خواند. «رکود بزرگ» (2)
سبب شد که بخش بزرگی از ثروت پدر سوئیزی از دست
برود، اما آن قدر برایشان ماند که زندگی خود را
تامین مالی کنند. سوئیزی در بریتانیا، به تاثیر از
جنب و جوشهای سیاسی و فکری که در آن سالها نقطه
چرخشی در تاریخ جهان شد، هوشیارتر و بیدارتر شد.
در این دوره نه تنها رکود اقتصادی شدیدتر شد، لکه
هیتلر نیز در آلمان به قدرت رسیده بود. مقصود اصلی
سوئیزی از حضور در دانشکده علوم اقتصادی لندن، کار
کردن با فریدریش فون هایک (3) اقتصاددان محافظه
کار بود، ولی به تاثیر از مناظرهها و مباحثههای
مستمر و تند و تیزی که به ویژه میان دانشپژوهان
جوان صورت میگرفت، سوئیزی به سوی مارکسیسم کشیده
شد. آنچه در این دگرگونی اثر اساسی بر جای گذاشت
حضور سوئیزی در کلاسهای هارولد لسکی (4) و خواندن
«تاریخ انقلاب روسیه» (5)، اثر لئون تروتسکی بود.
سوئیزی در 1933 به هاروارد بازگشت تا تحصیلات دوره
فوق لیسانس را به پایان ببرد. او پی برد که فضای
فکری، به شدت، دگرگون شده است. مارکسیسم که در
سالهای پیشین در هاروارد نقش و سهم چندانی در
درسهای استادان نداشت، در بسیاری از دانشگاههای
بزرگ به موضوع روز بحثها تبدیل شده بود. یکی از
تغییرات عمده، ورود یوزف شومپیر (6) از
اقتصاددانان بلندآوازه قرن بیستم، به هاروارد بود.
شومپیر، اقتصاددان محافظه کار منتسب به مکتب
اتریش، که احترام عمیقی برای اقتصادشناسی کارل
مارکس قایل بود این هدف را دنبال میکرد- چنانکه
سوئیزی یک بار عنوان کرده بود- که «بنیانی از
اندیشه را پایه بگذارد که رقیب اندیشه مارکس
باشد.» (7) شومپيتر و سوئیزی با اینکه از نظر فکری
در دو قطب مخالف بودند به دوستانی ثابت قدم و
صمیمی تبدیل شدند. البته بحث و مناظرههای همیشگی
جای خودش را داشت. شخصیتهای بنامی مانند اسکار
لانگه (8). واسیلی لئونتیف (9)، اقتصاددان
روسیالاصل امریکایی، و سپس پال سموئلسن (10)،
اقتصاددان امریکایی و نخستین برنده جایزه نوبل
اقتصاد، نیز در این بحث و مناظرهها مشارکت
میکردند. سوئیزی به مدت دو سال دستیار آموزشی
شومپیتر در درس نظریههای اقتصادی در دوره فوق
لیسانس بود. در این سالها سوئیزی در پایهگذاری
نشریهای اقتصادی برای هاروارد مشارکت کرد و
مقالههایی در زمینه رقابت ناقص و نقش انتظارات در
تحلیل نظریات کينز (11) و رکود اقتصادی انتشار
داد. در سپتامبر 1936 سوئیزی و آبا لرنر،
اقتصاددان جوانی که در لندن با او آشنا شده بود،
نامهای به نشریه «نیو استیت من اند نیشن» نوشتند
در پاسخ به مقالهای که کینز درباره سیاست خارچی
بریتانیا در آن نشریه نوشته بود. استدلال سوئیزی و
لرنر این بود که شکست بریتانیا در برابر نیروهای
فاشیستی در اتیوپی و اسپانیا، ناشی از منافع
طبقاتی طبقه حاکم بریتانیا بوده است، زیرا هنگام
مقابله با فاشیسم، دفاع از منافع خصوصی را بر
منافع ملی ترجیح دادند. آنان اضافه کرده بودند که
هر تحلیل دیگر، جز تحلیل مارکسیستی، تحلیلگران را
به همان اشتباهی خواهد کشاند که کینز را کشانده
بود. کنیز پاسخ داد که صلحطلبی نامحدود بسیاری از
بریتانیاییان دلیل اصلی عدم پیروزی بر نیروهای
فاشیستی بوده است و افزوده بود: آنان که برای
تحلیل هر چیز از واژههای کاپیتالیست و کمونیست
استفاده میکنند و تحلیل خود را بر این پایه قرار
میدهند در واقع نسبت به آنچه در پیرامونشان
میگذرد نابینا هستند (12). پس از انتشار کتاب
بسیار معروف کینز به نام «نظریه عمومی اشتغال،
بهره و پول» در سال 1936، سوئیزی یکی از
شرکتکنندگان فعال مناظرهها و مباحثه هایی شد که
در خصوص انقلاب کینز در نظریه اقتصادی برگزار
میشد. در همان زمان سوئیزی با اقتصاددانان جوانی
به نام ماکسیم یاپل ازدواج کرد. در این دوره او
برای کارگزاریهای نیودیل (13) کار میکرد. نخستین
نوشته اقتصادی رسمی سوئیزی عبارت بود از مقالهای
با عنوان «نظریه بیکاری پرفسور پیگو» که در 1934
در «جورنال آو پالیتیکال ایکانامی» به چاپ رسید.
او در دهه 1930 بیش از 25 مقاله و نقد و بررسی در
حوزه موضوعهای اقتصادی نوشت. سوئیزی در سال 1938
مدرس دانشگاه هاروارد شد. در این سالها، او و
برادرش آلن، در پایه گذاری اتحادیه مدرسان
هاروارد، که شعبهای از فدراسیون مدرسان امریکا
بود، مشارکت کردند. او علاوه بر تدریس اصول علم
اقتصاد، و درسی درباره بنگاههای اقتصادی، تدریس
اقتصاد سوسیالیستی را به عهده گرفت. پیش از او
ادوارد میسن این درس را میداد. سوئیزی با تکامل
بخشیدن به گفتارها و نوشتههایش در این درس بود که
کتاب دوران ساز خود به نام «نظریه تکامل اقتصادی:
اصول اقتصادی و سیاسی مارکسیستی» را در سال 1942
نوشت. این کتاب کلاسیک هنوز هم برای آموختن علم
اقتصاد مارکسیستی به دانشجویان رشته اقتصاد به کار
گرفته میشود. مهمترین نتیجهگیری این کتاب این
است که رکود سرمایهگذاری در دوران کاپیتالیسم
ناشی از گرایش ماهوی نظام کاپیتالیستی به طرف
انباشت مضاعف سرمایه است.
سوئیزی در پیشگفتاری که بر این کتاب نوشته
میگوید: «در زبان انگلیسی هیچ مطالعه تحلیلی
منطقی و جامعی درباب اقتصاد سیاسی مارکسیستی وجود
ندارد. نیت از تحریر این کتاب، پر کردن این رخنه
است». کتاب «نظریه تکامل سرمایهداری» در همان
سالی منتشر شد که شومپیر کتاب «کاپیتالیسم،
سوسیالیسم و دموکراسی» را منتشر کرد.
هر دو کتاب را میتوان به عنوان دو جنبه بحثی
پیچیده درباره آینده کاپیتالیسم و سوسیالیسم در
نظر گرفت. هر دو کتاب به مسئله رکود اقتصادی توجه
داشتند که در دهه 1930 سقوطی ناگهانی در اقتصاد
غرب به بار آورد و میزان بیکاری را از 14 درصد به
19 درصد افزایش داد. بسیاری از اقتصاددانان در دهه
1930 بر این باور بودند که عبور از رکود اقتصادی و
بهبود وضعیت اقتصادی، خود به خود روی خواهد داد
(همان طور که شومپیتر مطرح کرد). همین موضوع بحثی
بی پایان درباره علتهای رکود و کسادی اقتصادی به
راه انداخت- مسئلهای که با انتشار کتاب مهم آلوین
هنسن به نام «بهبود اقتصادی کامل یا رکود» در سال
1938 بالا گرفت. هنسین بعدها از اقتصاددانان مشهور
مکتب کینز در دانشگاه هاروارد شد و کتاب او بود که
بیش از کتاب «نظریه عمومی» کینز دولت امریکا را به
اتخاذ سیاستهای اقتصادی مبتنی بر اندیشههای
اقتصادی کینز سوق داد. در مقابل، گروهی از
اقتصاددانان که سوئیزی و همسرش نیز در زمره آنان
بودند کتابی کوچک انتشار دادند به نام «برنامههای
اقتصادی برای دموکراسی امریکا».
پال سموئلسن، نخستین برنده جایزه
نوبل اقتصاد (1974)، در اواخر دهه 1930 مناظرهای
میان شومپیتر و سوئیزی و چند اقتصاددان دیگر به
راه انداخت. او این دوره هاروارد را دورهای می
خواند که «غولها» در هاروارد آمد و شد میکردند.
سموئلسن بعدها نوشت: «سوئیزی بهترینی بود که
دانشگاه اکستر و هاروارد میتوانستند بپرورانند.
او خیلی زود جای خود را میان خوش آتیهترین
اقتصاددانان نسل خودش باز کرد.» شومپیتر و سوئیزی
هر دو به عملکرد نظام سرمایهداری در زمان خودشان
ایراد وارد میکردند، با این تفاوت که شومپیتر بر
این باور بود که علت اصلی، اعمال کنترلهای سیاسی
بر نظام اقتصادی است، ولی سوئیزی ناکارآمدی نظام
سرمایهداری را ناشی از تضادها و تناقضهای درونی
این نظام در مراحل تکاملیاش میدانست. او حرف
مارکس را تکرار میکرد که سرمایه، خود مانعی بر سر
راه سرمایه است. سوئیزی، به رغم اختلافهای
ریشهای با شومپیتر به نام «چرخههای کسب و کار»
(1939) نوشت: «پس از مارکس هیچ اقتصاددانی بهتر از
پروفسور شومپیتر نتوانسته است از عهده بررسی دقیق
و تجزیه و تحلیل کاپیتالیسم، به عنوان دوره تاریخی
در حال گذار و با ویژگیها و قوانین تکامل خاص
خودش، برآید». علاوه بر سموئلسن، کسان دیگری نیز
هستند که مباحثهها و تعامل میان سوئیزی و شومپیتر
بر سر علل و دلایل رکود اقتصادی را به عنوان
لحظههای مهم و عالی زندگی خودشان یادآور شده اند.
گلبریث (اقتصاددان مشهور امریکایی) بعدها از
سوئیزی به عنوان صدای مسلط دهه 1930 در مباحثههای
بر سر رکود اقتصادی و آینده سرمایهداری یاد کرد.
پس از ورود امریکا به جنگ جهانی
دوم سوئیزی که مایل بود نقش فعالی در جنگ علیه
فاشیسم به عهده بگیرد هاروارد را برای پیوستن به
ارتش ترک کرد (1942). کمی پیش از این زمان بود که
او و همسرش از یکدیگر جدا شدند. سوئیزی در دفتر
خدمات استراتژیک، زیرد نظر همکار خودش پروفسور
میسن (استاد هاروارد) کار میکرد. او به لندن
اعزام شد تا در برنامه بررسی و تجزیه و تحلیل دفتر
خدمات استراتژیک در لندن کار کند. در آنجا رئیساش
چندلر مورس بود، یکی دیگر از اقتتصاددانان صاحب
نام. وظیفه سوئیزی عبارت بود از تهیه گزارشهایی
درباره اقتصاد بریتانیا. در عین حال به کار
مطبوعاتی نیز پرداخت و نشریهای حاوی اطلاعات
مربوط به کشورهای محور که با متفقین میجنگیدند
تهیه میکرد که بعد آن را توسعه داد و به «گزارش
سیاسی اروپا» تبدیل کرد، نشریهای که به روشنی
گرایش چپ و ضد فاشیستی داشت. سوئیزی پس از جنگ به
مدال و جایزه هم رسید و اجازه پیدا کرد که به
دانشگاه برگردد. در حالی که در سال 1944 همسر
جدیدی اختیار کرده بود که با او صاحب سه فرزند شد.
در این سالها سوئیزی بارها به کیمبریج، ماساچوستس
رفت تا از کتابخانه غنی آنجا استفاده کند .
مقالههایی که می نوشت در نشریههای معتبر چاپ
میشد. شش ماه صرف خواندن شش جلد اول کتاب آرنولد
توین بی به نام «بررسی تاریخ» کرد. در سال 1949
کتاب «سوسیالیسم» را نوشت. موضوعی که ذهن سوئیزی
را در این سالها مشغول کرده بود این بود که به
تدریس در هاروارد ادامه دهد یا نه البته پس از
پایان جنگ برای گرفتن شغل آموزشی مشکلاتی داشت.
مارکسیست بودن، علت اصلی مانع تراشیها بود.
شومپیتر به میدان آمد و دفاع جانانهای از سوئیزی
کرد و اینکه اقتصاد مارکسیستی را چه قبول داشته
باشیم و چه نداشته باشیم، به عنوان یک واقعیت مطرح
است. ولی به هر حال مشکلات سوئیزی سر جای خودش بود
و سوئیزی پذیرفت که با طرز تفکر و اعتقادی که به
مارکسیسم داشت ورود به هاروارد کار چندان آسانی
نیست. بعدها گفت که چون خانوادهای متمکن داشته و
از «ارزش اضافی» بهره میبرده، لزومی ندیده است که
به دانشگاه برگردد و مجبور شود برای گرفتن حقوق و
گذراندن زندگی در مقابل انواع فشارها و نظارت ها
سر فرود بیاورد. سوئیزی پس از مرگ شومپیتر کتابی
متشکل از دو مقاله شومپیتر را آماده و منتشر کرد.
نام این کتاب « امپریالیسم و طبقات اجتماعی» بود.
مقدمهای نیز بر این کتاب
نوشت(1950).
«تولد مانثلی ریویو»
یکی از عاملهایی که کمک کرد
سوئیزی از کار دانشگاهی کنار بکشد، علاقه فراوان
او برای تاسیس و انتشار نشریهای ماهانه بود. پس
از جنگ، لئو هابرمن پی در پی با سوئیزی تماس
میگرفت. سوئیزی، هابرمن را از دهه 1930 میشناخت.
او آموزشگر فرهیخته حوزه کار و کارگری، روزنامه
نگار و نویسنده کتابهای تاریخی پر فروش تحولات
اقتصادی و مبارزات کارگری بود. هابرمن و سوئیزی در
اواخر دهه 1940 به فکر عملی کردن اندیشهای
افتادند که برای انتشار نشریهای سیاسی در سر
داشتند، ولی امکان مالی برای تحقق آن نداشتند. این
وضعیت در اواخر 1948 تغییر کرد. یکی از دوستان
نزدیک هابرمن به نام اف. او. ماتی سن، نویسنده
کتاب «مقاومت امریکا» (1941)، که از دوستان
قدیمی سوئیزی نیز بود و در پایهگذاری اتحادیه
مدرسان هاروارد همکاری داشتند و از علاقه هابرمن
و سوئیزی برای انتشار نشریه سیاسی آگاه بود، پس از
بازنده شدن هنری والاس در انتخابات رئیس جمهوری
امریکا، که هابرمن، سوئیزی و ماتی سن با او
همکاری میکردند، با سوئیزی ملاقات کرد و به او
گفت که مقداری پول به ارث برده که به آن نیاز
ندارد. او پیشنهاد کرد که به مدت سه سال پی در پی
هر سال 5000 دلار به آنان بدهد تا مجله را راه
بیندازند. نتیجه این بود: «مانثلی ریویو، ان
ایندیپندنت سوشالیست مگزین»، كه نخستين شمارهاش
در ماه مه 1949 منتشر شد، با مقالهای از آلبرت
اینشتین به نام چرا سوسیالیسم؟ اوتو ناتان، سوسیال
دموکرات چپگرای آلمانی، که به امریکا مهاجرت کرده
و از دوستان لئو هابرمن بود، مقاله را از اینشتین،
که دوست صمیمیاش بود گرفت. بر خلاف بسیاری از
نشریههای سوسیالیستی که ناگهانی متولد، و خیلي
سریع تعطیل میشوند، «مانثلی ریویو» (که دوستانش
آن را به
MR
میشناسند) در حال حاضر در پنجاه و ششمین سال
انتشار است، سوئیزی تا زمان مرگ سردبیر آن بود، و
اداره نشریه نیز همچنان در منهتن است. نشریه در
پایان سال اول انتشار 2500 مشترک داشت. در سال
1977 تیراژ آن به حدود 12000 نسخه افزایش پیدا
کرد. البته، تعداد خوانندگان مانثلی ریویو همیشه
چندین برابر تعدادی بوده است که فروش آن در امریکا
نشان میدهد. یک بار مانثلی ریویو به عنوان
«مشهورترین نشریه ناشناخته در آمریکا» ارجاع داده
شد (14). نسخههایی از این نشریه در سراسر کره
زمین دست به دست میچرخد. در گذشته، چاپهای
ایتالیایی، اسپانیایی، و یونانی آن نیز منتشر شده
است. اکنون هیچ کدام از این چاپها منتشر نمیشود.
در حال حاضر چاپ ارزان قیمتی از مانثلی ریویو در
هندوستان برای خوانندگاناش در آن کشور منتشر
میشود. مانثلی ریویو بارها به عنوان نشریه
مارکسیستی مستقل و مهمی در جهان انگلیسی زبان- اگر
نه در سراسر جهان- توصیف شده است. این نشریه
همواره راه خود را دنبال کرد. در مقابل ایدئولوژی
اردوگاه شوروی موضعی روشن داشت و از پذیرش
رویههای حزبی امتناع کرد. شهرت مانثلی ریویو، از
آغاز انتشار، به تجزیه و تحلیلهای اقتصادی بود.
با این حال، به انتشار مقالههای اقتصادی اکتفا
نکرد و به خاطر تجزیه و تحلیل های سیاسی، تاریخی و
گاه فرهنگیاش نیز شهرت پیدا کرد. نویسندگان
مانثلی ریویو شامل شخصیتهایی مانند: آلبرت
انیشتین، دبلیو. بی. دوبوآ، شرلی گراهام، ژان پل
سارتر، فیدل کاسترو، چه گوارا، مالکوم ایکس، ادگار
اسنو، آی. اف. استون، ار. ایچ. تاونی، جی. دی.
ایچ. کول، هنری والاس، ویلیام اپل من ویلیامز،
ادواردو گالیانو، آنا لوئیس استرانگ، سی. رایت.
میلز، لورن هانس بری، ان برادن، دانی یل الزابرگ،
نوام چامسکی، ای. پی. تامپسون، مایکل کالدکی، جوان
روبین سن، ایرابل آلنده، و سمیر امین بودند.
مانثلی ریویو همزمان با انقلاب چین متولد شد و در
همان آغاز با تمرکز بر امپریالیسم و انقلاب در
جهان سوم تشخص پیدا کرد. هابرمن و سوئیزی از
ابتدای جنگ کره با آن جنگ مخالفت ورزیدند و آن را،
از دیدگاهی انتقادی، کالبد شکافی کردند. «بررسی
ماه» (review
of the month)
نخستین بار که در مانثلی ریویو به چاپ رسید،
اختصاص به جنگ هندوچین داشت و در سال 1954 نوشته
شد. هنگامی که نداو گورمن از ماموریتی برای وزارت
امور خارجه امریکا در سال 1964 در امریکال لاتین
بازگشت، در نشنال کاتولیک ری پورتر نوشت: «هابرمن
و سوئیزی، مانثلی ریویو، ادگار آلن پو، والت ویت
من، و جان اف. کندی امریکاییهایی هستند که در
امریکای جنوبی بیش از بقیه درباره آنان سخن گفته
میشود» (15). مانثلی ریویو در 1966 جایزه شهر
امگا را به دست آورد. این جایزه را، که پیش از آن،
ژان پل سارتر و فرانتس فانون آن را برده بودند،
کمیته مابرزان مقاومت ايتالیا اهدا میکرد. تقدیم
نامه جایزه چنین بیان می کرد: «اساس نبوغ ذاتی این
دو نویسنده [هابرمن و سوئیزي] بر انساندوستی
مارکسیستی است. در مبارزه جهانی علیه کاپیتالیسم و
امپریالیسم هیچ بحث و رویدادی نبوده است که نتوان
درباره آن در کارهای هابرمن و سوئیزی تعبیر و
تفسیر با درجه بالای خردمندی و دفاع آشکار از
زحمتکشان پیدا کرد». در دهه 1950 توجه اساسی
مانثلی ریویو در داخل امریکا به مک کارتیسم و در
خارج متوجه جنگ سرد بود. هابرمن و سوئیزی این
اندازه ساده لوح نبودند که بپذیرند مک کارتیسم
فقط سرخها و چپها را نشانه گرفته است. هدف اصلی
مک کارتیسم از بین بردن ائتلاف کارگران، کشاورزان
و فعالان حقوق مدنی بود. سوئیزی و هابرمن در این
دوره مورد تفتیش عقاید قرار گرفتند. هابرمن در سال
1953 به کمیته مک کارتی در سنا احضار شده بود.
دادستان نیوهمپشیر، که مامور رسیدگی به
«فعالیتهای براندازنده» شده بود، دوباره در سال
1954 سوئیزی را احضار کرد. بازجویی متمرکز بود بر
سخنرانی سوئیزی در دانشگاه نیوهمپشیر. همچنین حول
نقش سوئیزی در مبارزات انتخاباتی هنری والاس، در
سال 1948. در این زمان، سوئیزی به عنوان رئیس ستاد
مبارزان انتخاباتی والاس در نیوهمپشیر فعالیت کرده
بود. سوئیزی، مطابق قانون اساسی امریکا، از پاسخ
دادن به پرسشهايی مربوط به شرکت در مبارزات
انتخاباتی والاس، در باره مضمون و محتوای
سخنرانیای که به عنوان میهمان در دانشگاه
نیوهمپشیر ایراد کرده بود، و اینکه به کمونیسم
اعتقاد دارد یا ندارد، خودداری کرد. او را به
زندان موقت استان فرستادند (که با گذاشتن وثیقه
آزاد شد) تا اینکه دادگاه عالی استان وی را از
اتهام وارده تبرئه کرد. اما کار پرونده به تجدید
نظرخواهی کشید و در مسیر دادگاه استان و دادگاه
فدرال به دادگاه عالی ایالات متحده رسید. در آنجا
در 17 ژوئن 1957 رای به نفع سوئیزی صادر شد به این
استناد که هیچ نشانهای وجود ندارد که کسی از
دادستان نیوهمپشیر خواسته باشد آن پرسشها را از
سوئیزی بکند و پاسخ بخواهد، و اینکه نقض آزادیهای
اساسی سوئیزی، صرفا بر پایه فعالیتهای سیاسی که
«عملا ارتباطی بسیار جزئی با مقوله براندازی»
دارد، قابل توجیه نیست. این رای از مهمترین
بیانهها در خصوص آزادیهای آکادمیک برشمرده شده
است. سوئیزی نیز البته در لایحه دفاعیهای که به
دادگاه عالی تقدیم کرد، جای شک و شبههای درخصوص
عقاید خودش باقی نگذاشت.
موسسه انتشارات مانثلی ریویو
موانعی که در دوره مک کارتی بر سر
راه انتشار کتاب ایجاد شده بود به تاسیس شاخه
انتشار کتاب ایجاد شده بود به تاسیس شاخه انتشار
کتاب مانثلی ریویو در سال 1952 انجامید. اندیشه
راه انداختن انتشارات مانثلی ریویو از ملاقاتی
تصادفی در سال 1951 شکل گرفت، ملاقاتی میان آی.
اف. استون، روزنامه نگار مشهور، و هابرمن و
سوئیزی. استون به آنان گفت کتابی نوشته است که
تاریخ رسمی و دولت گفته جنگ کره را نفی میکند،
ولی با توجه به دوره ملتهب مک کارتیسم و هیجان
جنگ، نتوانسته است آن کتاب را منتشر کند. هابرمن و
سوئیزی خواستند که دست نوشته کتاب را ببینند و تحت
تاثیر قوت و مایه آن کتاب بود که انتشارات مانثلی
ریویو شروع به کار کرد. کتاب استون به نام «تاریخ
پنهان جنگ کره» ، نخستین کتابی که انتشارات مانثلی
ریویو چاپ کرد، در ماه مه 1952 به بازار آمد. اکثر
کتابهای اولیه که انتشارات مانثلی ریویو منتشر
کرد، جز کتابهای خود سوئیزی و هابرمن، همان
وضعیتی را داشتند که کتاب استون داشت: کتابهایی
که نویسندگان صاحب نام فرهیخته نوشته بودند، ولی
به علت وجود موانع ایدئولوژیک، موفق به یافتن ناشر
برای انتشار آنها نشده بودند. از آن جمله است
کتاب هاروی اُکانور به نام «امپراتوری نفت (1957)،
اقتصاد سیاسی رشد، اثر پل باران (1975)،
«ایالات متحد، کوبا و کاسترو» (1963) نوشته ویلیام
اپل من ویلیامز.
سفر به کوبا
هابرمن و سوئیزی کمی پس از انقلاب
1959، به کوبا رفتند و با فیدل کاسترو و چه گوارا
آشنا شدند و جزیره را گشتند. هابرمن و سوئیزی از
نخستین کسانی بودند که تشخیص دادند کوبا، ضرورتا،
در مسیر سوسیالیسم حرکت خواهد کرد- البته مشروط بر
اینکه انقلاب دوام بیاورد. ویژه نامهای از مانثلی
ریویو که هابرمن و سوئیزی در آن درباره تغییر
اقتصاد کوبا نوشتند، با عنوان «کوبا، کالبدشکافی
یک انقلاب» در ژوئیه- اوت 1960 منتشر شد و به سرعت
به فروش رفت (این ویژه نامه سپس به صورت کتاب نیز
منتشر شد). هابرمن و سوئیزی در پی این کتاب، کتاب
دیگری با عنوان«سوسیالیسم در کوبا» (1969) منتشر
کردند در گیرودار همه این ماجراها، که سفرهای دور
و دراز، و دوری از خانه را در پی داشت، سوئیزی و
همسرش، در سال 1960 از یکدیگر جدا شدند و در سال
بعد سوئیزی همسر دیگری اختیار کرد).
اقتصاد سیاسی رشد
انتشار کتاب پل باران (متولد
روسیه، تحصیل کرده روسیه، آلمان، امریکا) به نام
اقتصاد سیاسی رشد در سال 1957 به وسیله انتشارات
مانثلی ریویو، مشخصکننده سرآغاز تدوین نظریه
مارکسیستی مستقل بود و به هویت اصلی مانثلی ریویو
به عنوان حامی انقلابهای جهان سوم شکل داد.
سوئیزی و باران، پیش از انتشار کتاب اقتصاد سیاسی
رشد، در خصوص موضوعی که در فصل اول کتاب مطرح شد،
به تشریک مساعی میپرداختند. حاصل کار، انتشار
کتاب سرمایه انحصاری: پژوهشی در نظم اقتصادی و
اجتماعی امریکا در سال 1966 بود (کتاب دو سال پس
از مرگ باران منتشر شد. او بر اثر حمله قلبی
درگذشت. ولی سوئیزی در پیشگفتاری که بر کتاب نوشت
تصریح کرد که تمامی بخشهای اساسی کتاب، پیش از
مرگ پل باران آماده شده است). «سرمایه انحصاری»
اگرچه به سبکی ساده نوشته شد، ولی سنتزی از کتاب
سوئیزی به نام «نظریه تکامل سرمایهداری» و کتاب
پل باران به نام «اقتصادی سیاسی رشد» ، و اثر
کلاسیک جوزف استیندل به نام «بلوغ و رکود
کاپیتالیسم امریکا» (1952) بود. کتاب «سرمایه
انحصاری» در معتبرترین نشریههای امریکا معرفی و
بررسی شد، و برای چپ جدید که در آن زمان ظهور کرده
بود به صورت یکی از متون پایه و اساسی درآمد. یکی
از فعالان [سیاسی] آن روزها، درباره این کتاب
نوشته است: «سرمایه انحصاری» از کتابهایی بود که
هر کس در جنبش دانشجویی بود یا آن را خواند، یا در
گروههای مطالعاتی به بحث و بررسی درباره آن
پرداخت، یا خواندن آن را به دوستان رادیکالش توصیه
کرد. (16) مانثلی ریویو هم برای چپ قدیم و هم برای
چپ جدید محل طرح و تلاقی اندیشهها بود. نینا
سرانو، از دانشجویان فعال سیاسی مدیسن ویسکانسین
در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 یادآور میشود
که پس از سخنرانی پل سوئیزی در پردیس دانشگاه
ویسکانسین «بسیاری از ما مانثلی ریویو را مشترک
شدیم، و تا چند سال بعد، مقاله های این نشریه
موضوع اصلی بحثهای زنده و پر تحرک ما بود.» (17)
سوئیزی در 1974- 1976 به عنوان عضو هیات اجرایی
انجمن اقتصادی امریکا خدمت کرد. هابرمن و سوئیزی
از 1954 به بعد مقالههای تند و تیزی درباره جنگ
ویتنام در مانثلی ریویو نوشتند. این مقالهها
گردآوری و در سال 1970 در کتاب «ویتنام: جنگ بی
پایان» 1954-1970 منتشر شدند- کتابی که بیش از هر
کتاب دیگر، انتقاد جدی آنان علیه کاپیتالیسم
امریکا را منعکس کرد. هابرمن، در سال 1968 بر اثر
سکته قلبی درگذشت و سوئیزی برخی از مقالههای کتاب
ویتنام... را با همکاری هری مگداف نوشت. مگداف
متولد 1913 در نیویورک، نخستین مقالهاش را در
مارس 1965، پس از مرگ پل باران، با عنوان
«دستاوردهای پل باران» برای مانثلی ریویو نوشت. او
در سال 1969، پس از مرگ هابرمن، به عنوان ادیتور
همکار، به سوئیزی پیوست. او بیش از هابرمن و
سوئیزی خودش را وقف انتقاد نظاممند از امپریالیسم
کرده و مزه تلخ احضارها و بازجوییهای دوره مک
کارتیسم را نیز چشیده بود. در سال 1967 هری
بریورمن (18) مدیریت انتشارات مانثلی ریویو را به
عهده گرفت، زیرا اداره آن برای هابرمن و سوئیزی
مشکل شده بود. بری ورمن، سوسیالیست و طرفدار
تروتسکی و اتحادیههای کارگری، سالها در صنایع
کشتیسازی و فولادسازی کار کرده بود. او پیش از
پیوستن به مانثلی ریویو در «گرو پرس» کار میکرد،
اما هنگامی که این ناشر از چاپ کتابی سرباز زد که
برتراند راسل درباره جنگ ویتنام نوشته بود، کارش
را ترک کرد و مدیریت انتشارات مانثلی ریویو را
پذیرفت. در این دوره بود که انتشارات مانثلی ریویو
چندین کتاب مهم را منتشر کرد، و با پایهای محکم،
«به مرکز نشر دانشگاهی چپ» تبدیل شد. از جمله
آثاری که انتشارات مانثلی ریویو در این دوره منتشر
کرد ترجمههای زیر است: - «کاپیتالیسم و توسعه
نیافتگی در امریکای لاتین» (1967)، آندره گوندر
فرانک-«خاطره هایی از جنگ انقلابی کوبا» (1968)،
ارنستو چه گوارا - «تئوری اقتصادی مارکسیستی»
(1970)، ارنست مندل- «گفتارهایی درباره استعمار»
(1972)، امه سه زر
-«در امریکای لاتیین» (1973)، ادواردو گالیانو -
«انباشت در مقیاس جهانی» (1974) سمیر امین - «به
سوی انسان شناسی زنان» (1975)، رایناری تر
(ادیتور) - «مبارزه طبقاتی در شوروی» (1976)، شارل
بتلهایم
بریورمن در سال 1976 درگذشت. سوئیزی از پشتیبانان
پروپاقرص سالوادور آلنده، رئیس جمهور سوسیالیست
شیلی بود که با انتخابی دموکراتیک به قدرت رسیده
بود. وی به عنوان میهمانی عالی قدر در مراسم آغاز
کار آلنده حضور داشت. سوئیزی و مگداف پیوسته به
دولت آلنده هشدار میدادند که اگر نیرویی نظامی از
آنان پشتیبانی نکند، حکومتشان آسیبناپذیر خواهد
بود- درست مانند دولتهای دیگر که وضعی مشابه آنان
داشتند و امپریالیسم تهدیدشان میکرد. کودتای سیا
(CIA)
در شیلی که بر اثر آن دولت آلنده سقوط کرد و خودش
قربانی شد، نظر سوئیزی را قطعا تایید کرد که با
توجه به واقعیتهای امپریالیسم امریکا، انقلاب در
کشورهای پیرامونی تنها به صورت مسلحانه امکانپذیر
است (بنگرید به کتاب «انقلاب و ضد انقلاب در شیلی»
که سوئیزی و مگداف ادیتور آن بودند). مع هذا،
اگرچه سوئیزی به پافشاری خود در تمامی آثار
بعدیاش ادامه داد که در کشورهای پیرامونی است که
امید به وقوع انقلاب میرود، ولی از دهه 1970 به
بعد، به تاثیر از بریورمن و مجموعه مطالعات مربوط
به مسائل کار و کارگری که در مانثلی ریویو منتشر
شده بود، و تا حدی نیز از نشانههای حیات جنبش
طبقه کارگر در برههای از دهه 1970 که بر اثر
بحرانهای اقتصادی دوباره بروز کرد، به طرف مبارزه
طبقاتی در کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی گرایش پیدا
کرد. تا اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 مانثلی
ریویو کوششهای تازهای برای ارتباط با نیازهای
جنبشهای کارگری رادیکال و منعکس کردن این نیازها
به کار بست- تا جایی که فعالان سیاسی جنبش کارگری،
خودشان نسبت به فرایندهای جهانیسازی و نیاز به
ایجاد همبستگی با کارگران جهان سوم علاقهمند
شدند.
تمام این دگرگونیها در تجزیه و
تحلیلهای سوئیزی در کتاب کم حجم او به نام «چهار
گفتار درباره مارکسیسم» (1981) قابل مشاهده است.
این چهار گفتار در اکتبر 1979 در دانشگاه هوسه یی
توکیو زیر عنوان «مارکسیسم امروز» بیان شده است-
سوئیزی در ضمیمه طولانی هم به این چهار گفتار
اضافه کرد. این کتاب، علاوه بر بیان نظریه سرمایه
انحصاری، شامل طرح مختصری از انتقاد کامل او به
سیستم و ارزیابیاش از بحران سوسیالیسم در حال
حاضر بود.
سوئیزی علاوه بر کاری که در حوزه
تحول سرمایهداری انجام داد، در طی سالها به
تجزیه و تحلیل پدیدههای جوامعی پرداخت که آنها
را جوامع بعد انقلابی نامیده بود. او در کتاب
«انتقال به سوسیالیسم» (1971، با شارل بتلهایم)
جسورانه علیه نظریه و عمل سوسیالیسم مبتنی بر
بازار که در اروپای شرقی پا میگرفت و میکوشید
سازوکار بازار را به عنوان عامل اصلی بنا کردن
سوسیالیسم به کار بگیرد (در حالی که قصد و غرضی
نبود جز اعاده کاپیتالیسم)، وارد میدان شد. از
دیدگاه سوئیزی، نه نظام برنامهریزی متمرکز، بلکه
نظام سیاسی دیوانسالار استالینیستی بود که ضعف و
سستی جامعه شوروی را سبب شد- هر چند این دو را
نمیتوان به آسانی از هم جدا کرد، و واگذار نکردن
قدرت سیاسی بیشتر به کارگران است که سرانجام موجب
افزایش مشکلات اقتصادی می شود. در دسامبر 1970 او
در مانثلی ریویو نوشت:
«آنچه میخواهم بر آن تاکید کنم
این است: هنگامی که اقتصادی که با دیوانسالاری
مدیریت میشود به مشکلاتی دچار میآید (و قطعا هم
اینطور میشود) دو راه حل متفاوت سیاسی برای برطرف
کردن این مشکلات وجود دارد. یکی ضعیف کردن دیوان
سالاری، سیاسی کردن تودهها، و واگذار کردن
فزاینده ابتکار عمل و مسئولیت به خود کارگران است.
این راه، حرکت به سوی روابط تولیدی سوسیالیستی
است. راه حل دوم عبارت است از عقبنشینی کردن
(مانند مورد سیاست اقتصادی جدید [NEP]
در دوره لنین)، ولی در ظاهر، گام برداشتن به سوی
اقتصاد «سوسیالیستی» کارآمدتر. این در واقع اصل
قرار دادن سودآوری به عنوان راهنمای عمل در فرایند
اقتصادی و یادآور شدن این نکته به کارگران است که
کسب و کار خودشان را مد نظر داشته باشند، که به
معنای بیشتر کار کردن و درآمد بیشتر داشتن است.
از دیدگاه من [سوئیزی] این به معنای بازگشت به
سلطه طبقاتی و در نهایت بازگشت به کاپیتالیسم است.
ده سال بعد، سوئیزی در کتاب « جامعه بعد انقلابی»
(1980)، نظریهاش را اینگونه بیان کرد که در اوایل
دوره استالین رشدی کمی حاصل آمد که منجر به ظهور
نظام استثمار طبقاتی جدیدی شد. نظامی که نه
کاپیتالیسم بود نه سوسیالیسم! سوئیزی در پاراگراف
پایانی آن کتاب (که پنج سال پیش از به قدرت رسیدن
گورباچف منتشر شد) آورده بود که نظام شوروی «وارد
دورهای از رکود شده است. این رکود با رکود دنیای
سرمایهداری پیشرفته متفاوت است، ولی نشانهای از
خروج از این بحران به چشم نمیخورد». و سپس، در
پیشگفتار تازهای که در سال 1990 به ویرایش ژاپنی
کتاب «جامعه بعد انقلابی» نوشت، چنین عنوان کرد که
اکنون، به عنوان نتیجه پرسترویکا و انقلاب 1989
اروپای شرقی، بر همگان روشن شده است که نظام
طبقاتی تازهای که دوره استالین در شوروی و اروپای
شرقی به وجود آمد، به بن بست رسیده است. سوئیزی
اظهار داشت که «نتیجهای که از این تجزیه و تحلیل
میگیریم این است که بحران شوروی و سقوط متحداناش
در اروپای شرقی ناشی از شکست سوسیالیسم نیست.
تلاش برای استقرار سوسیالیسم در اتحاد شوروی،
همان طور که در بالا شرح داده شد، سالها پیش و بر
اثر شکلگیری نظام طبقاتی، شکست خورده بود، و این
سیستم بود که، به رغم دستاوردهای بی چون و چرایش،
سرانجام شکست خورد.
سوئیزی وچین
نوشتههای سوئیزی در خصوص چین نیز
همین سمت و سوی انتقادی را داشت. او معتقد بود که
انقلاب چین (همانطور که مائو نیز تاکید کرده بود)
همواره این خطر متحمل بود که طبقه جدیدی ظهور
خواهد کرد که سرانجام چشماندازهای انقلاب را
نابود میکند و به بازگشت کاپیتالیسم منجر خواهد
شد. بنابراین، سوئیزی و مانثلی ریویو به خاطر
«انقلاب فرهنگی» به صورتی گسترده با مائو همدلی
نشان دادند و انگیزه این انقلاب را که جلوگیری از
ظهور طبقهای بود که به آن اشاره کردیم، ستودند. و
در تمام این احوال، سوئیزی، پای استوار، به آینده
سوسیالیسم وفادار و متعهد باقی ماند او در سال
1999 در پاسخ به این سئوال که آیا جهان «اکنون به
سوسیالیسم نزدیک تر به نظر می رسد یا زمانی که
شما مانثلی ریویو را شروع کردید؟» گفت: «خوب، اگر
سوسیالیسم قرار باشد که به وقوع بپیوندد، ما اکنون
نسبت به زمانی که انتشار مانثلی ریویو را شروع
کردیم به آن نزدیکتر هستیم».
آخرین مقاله
در سپتامبر 1997 سوئیزی آخرین
مقالهاش را نوشت و در آن وارد مقوله جهانیسازی
شد. او چنین استدلال کرد: «جهانی سازی یک وضعیت یا
یک پدیده نیست: فرایندی است که سالهاست آغاز شده
است، در واقع از همان ابتدا که کاپیتالیسم در چهار
یا پنج قرن پیش متولد شد». جهانیسازی را نباید به
عنوان «موتور محرک کاپیتالیسم» در نظر گرفت، زیرا
جزئی از موتور درونی محرک سیستم است: یعنی انباشت
سرمایه. سوئیزی آخرین مقاله خود درباره امپریالیسم
را (با همکاری هری مگداف در تحلیل جنگ خلیج فارس
1991، جنگ اول امریکا و متحدان نش علیه عراق)
نوشت. عنوان این مقاله «سیفلیس امریکایی» بود و پس
از بیان تاریخچهای از تجاوزهای امریکا به جهان
سوم، این گونه پایان مییافت: به نظر میرسد که
آمریکا خودش را در سراسر جهان به شدت درگیر و
گرفتار کرده است. تغییر تنها قانون قطعی...است.
تغییر را نمیتوان متوفق کرد. اگر جوامع از تلاش
برای حل کردن مسائل و مشکلات خودشان به شیوه و راه
و رسم خودشان بازداشته شوند، قطعا با روشهای
تحمیلی دیگران نمیتوانند مسائل خود را حل کنند. و
این جوامع اگر نتوانند پیش بروند، ناگزیر، پس
خواهند نشست. این آن چیزی است که اکنون در بخش
عمدهای از جهان اتفاق میافتد، و امریکا قویترین
ملت با وسایل و ابزار نامحدود اعمال زور که در
اختیار دارد به نظر میرسد که به دیگران میگوید
که این سرنوشت محتوم آنهاست که باید با قبول رنج
ویرانی جابران آن را بپذیرند. سوئیزی در پاسخ به
پرسش یکی از خوانندگان مانثلی ریویو درباره
نویسندگان مورد علاقهاش گفته بود: «درباره
نویسندگان مورد علاقهام باید بگویم که مارکس با
سبک زیبای نگارش و فرهیختگی بی همتایش، با
فاصلهای بسیار با بقیه، در مرتبه نخست جای دارد.
و سه نویسنده دیگر از میان دیگرانی که به آنان
علاقه دارم عبارتاند از : مارک تواین، ارنست
همینگوی، و ادگار اسنو (به عنوان نمونه درخشان
روزنامهنگاری) و البته تروتسکی که «تاریخ انقلاب
روسیه » او بسیاری از دانشجویان امریکایی را به
سوی مارکسیسم سوق داد. البته احترام من به تروتسکی
به عنوان نویسنده هرگز مرا، از نظر سیاسی،
تروتسکیست نکرد.»
پایان
سوئیزی در سالهای آخر عمر در
دانشگاههای کرنل، استفورد، نیوسکول پیل، و
دانشگاه منچستر به عنوان استاد میهمان درس داد یا
سخنرانی کرد. در سال 1983 دانشگاه جواهر لعل نهروی
هند به او دکترای ادبیات داد و افتخاراتی دیگر در
سایر کشورها، سوئیزی همواره تاکید میکرد که
خوشبختیاش در این بوده که به ارزش اضافی [منابع
مالی کافی خانوادگی] دسترسی داشته و همین به او
اجازه داده است که استقلال خود را حفظ کند. نتیجه
این وضعیت ایجاد نهادی مستقل برای جنبش چپ بود:
مانثلی ریویو، که در آن آزادانه توانست نظریات
انتقادیاش درباره کاپیتالیسم را متحول کند و
تکامل بخشد. پل سوئیزی در 27 فوریه 2004 در شهرک
لارچ مونت نیویورک، درگذشت. از باارزشترین
میراثهایی که از او باقی ماند، الگوی روشنفکری
مستقل اوست. او آنگونه که پل باران یادآور شد، در
دوران زندگیاش شجاعت و تعهد یک روشنفکر را به
نمایش گذاشت و با تاسیس مانثلی ریویو به دیگران
نیز امکان داد در این شجاعت و تعهد شریک شوند.
سوئیزی در برابر اقتصاددانانی که در خدمت نظام
سرمایهداری و حاکمیت این نظام بودند ایستاد، از
پکن و شوروی بت نساخت و نهراسید، و با اینکه
مارکسیست و سوسیالیست بود، تسلیم چشم و گوش بسته
این نظامها نیز نبود و همواره استقلال اندیشه و
قلم خود را حفظ کرد. این ویژگیها و زندگی علمی و
اجتماعی او سرمشقی برای روشنفکران و اندیشمندان
است.
·
نوام چامسکی: نوشتن یادداشتی برای
بزرگداشت پل سوئیزی و برای همه کارهای شگفتانگیزی
که در طول سالیان دراز انجام داده، مایه مسرت است.
بنابر تجربه شخصی میگویم که او الهام بخش چندین
نسل از جوانان بوده و همواره برای کسانی که این
بخت خوش را داشتهاند تا در طول این سالها اثار
مهم او را دنبال کنند، منبع روشنگری، آگاهی و
الهام بوده است. پل ذهنها و زندگیهای بسیاری را
عمیقا تحث تاثیر قرار داده و به این شکل، دنیا را
به مکان بسیار بهتری تبدیل کرده است. من فقط یکی
از افراد گروه عظیمی هستم که نه فقط به علت آنچه
پل انجام داده است از او سپاسگزارند، بلکه با شور
و اشتیاق چشم به آینده دارند تا تحقق مسلم آنها
را ببینند.
·
ایستوان مزاروش: بدون آنکه بدانم
نودمین زادروز هری مگداف، رفیق و یار شفیق او، نیز
نباید زیاد دور باشد- پژوهشی درباره برخی از
مقالات آتشین زمانهمان را به آنان تقدیم کردم.
تقدیم نامه چنین بود: این پژوهش به هری مگداف و
پال سوئیزی تقدیم میشود که سهم ایشان در آگاهی ما
نسبت به امپریالیسم و توسعه تک قطبی در پنجاه سال
اخیر- چه در کتابهایشان و چه در مجله مانثلی
ریویو- بر کسی پوشیده نیست. در اینجا نیز میخواهم
همین را بازگو کنم و فقط تحسین فراوان خود را نسبت
به شهامت عظیم اخلاقی و سیاسی آنان بیان کنم،
شهامتی که موجب حفظ دورنمایی شد که همه ما، اگر به
بقای بشریت فکر میکنیم، باید در آن شریک باشیم.
این درونما با چنان وضوح و انسجامی طرحریزی و حفظ
شده است، که در زمانهای که وسوسه تسلیم در برابر
نیروهای تباهکننده بسیار نیرومند است، و پس از
پنج دهه مشکلات آزار دهنده ، کم نظیر مینماید.
·
جان کنت گلبریث: این یادداشت،
تحسین وادای دینی نسبت به پل سوئیزی است. من در
1934 در لباس معلم جوانی از هاروارد، به کیمبریج
آمدم، در بحبوحه رکود بزرگ، که هر چند بر دانشکده
پرسابقه اقتصاد تاثیر نداشت، ولی مورد توجه شدید
جوانان بود. آیا این نظام کارساز خواهد بود؟
پیشگام بحثهای جوانان پل سوئیزی بود. آنجا نخستین
مرحله دوستی دیرپای ما بود. من در مقایسه با پل در
دیدگاههایم قاطعیت کمتری داشتم یا شاید محتاطتر
بودم، ولی این مانع نمیشد که او را همچون صدای
مسلط آن زمان به شمار نیاورم. این احترام و دوستی
در طول نزدیک به هفتاد سال بعدی برقرار ماند. سهم
داشتن در بزرگداشت دوست قدیمی و یکی از
ماندگارترین و ثابت قدمترین پژوهشگران مسائل
اجتماعی زمانه، برای من مایه خوشحالی است.
اين مقاله از نگاه نو برگرفته شده
است
پی نوشت ها:
این
مقاله عمدتا، ترجمه ای است. گاه فشرده شده و با
محذوفاقی ( فقط به علت کمبود جا) از نوشته جان
بلامی فاستر درباره پل سوئیزی در سایت اینترنتی
مانتلی ریویو. عنوان مقاله و تمام پی نوشت ها از
مترجم است,
1.The Unorthidox Ideas of
Rradical Economists Win a Wider
Hearing .Wall Street jornal.
2.Great Depression
3- فردريك فن هايك از برجسته ترین
اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی قرن بیستم به تازگی
کتاب در سنگر آزادی (که در شماره پیشین نگاه نو آن
را معرفی کردم) به ترجمه آقای عزتالله فولادوند
از این اندیشمند بزرگ به فارسی منتشر شده است.
4- هارولد لاسكي
5- تاريخ انقلاب روسيه به قلم لئون
تروتسکی که نام اصلیاش لو داویدویچ برنشتاین بود.
تروتسکی از سردمداران و رهبران انقلاب اکتبر
(1917) و از پایهگذاران اتحاد جماهیر شوروی
سیوسیالیستی بود که مشمول تصفیههای خونین استالین
شد. و در سال 1940، در مخفیگاهاش در مکزیک، به
ضرب تبر فرستاده استالین به قتل رسید!
6- يوزف شومپيتر (1950-1883) از
اقتصاددانان بنام مکتب اتریش که از 1932 به امریکا
رفت و در هاروارد تدریس کرد. ترجمه فارسی کتاب
مشهور او به نام كاپيتاليسم، سوسياليسم و
دموكراسي را ابتدا انتشارات دانشگاه در سال 1354
به ترجمه حسن منصور و به هميت عنوان منتشر
کردهاند.
. Sweezy. Interyiew November 19867
8-
Oscar Lange
جزوه کوچکی از اسکار لانگه با عنوان مقدمه اقتصاد
سیاسی به ترجمه خ. کیانوش و به وسیله انتشارات
مزدک در سال 1348 به فارسی ترجمه شده است.
9-Wassily
Leontiev
اقتصاددان روسیالاصل امریکایی و
برنده جایزه نوبل در رشته اقتصاد به سال 1976.
کتاب اقتصاد داده – ستانده به ترجمه آقای کوروس
صدیق در سلسله انتشارات مرکز مدارک اقتصادی-
اجتماعی و انتشارات سازمان برنامه و بودجه (1365)
از او به فارسی ترجمه شده است.
10-
Samuelson
Paul
اقتصاددان امریکایی و برنده نخستین جایزه نوبل
اقتصاد. کتاب مشهور این نویسنده با عنوان
Econimics
را مرحوم حسین پیرنیا به فارسی ترجمه کرده است.
11- (جان مينارد كيننز
(1883-1946
اقتصاددان بلندآوازه انگلیسی، طرفدار دخالت دولت
در اقتصاد. وی در گرماگرم قدرتگیری سوسیالیستها
در عرصه اقتصاد و در سالهایی که اقتصاد غرب، به
ویژه امریکا، دچار بحران و رکود شده بود به میدان
آمد و با طرح این مسئله که با استفاه صحیح از قدرت
حکومت در اخذ مالیات و گرفتن وام و حذف هزینهها
میتوان سرمایهداری را نجات داد، سهم بزرگی در
نجات اقتصاد غرب و بالندگی دوباره آن داشت.
12.A.P.
Lerner and paul m.Sweezy, British foreign
policy”,New Statesman and Nation, September
5,1936; John Maynard Keyens,Collected Writings,
vol. 28
(Cambrige: Cambridge University
Press,1982), pp.56-57.
13-
New Deal
(= معامله جدید) برنامهها و سیاستهایی که به
منظور اصلاح و بهبود وضعیت اقتصادی، و تامین
اجتماعی در دهه 1930 در دوره ریاست جمهوری
فرانكلین روزولت در امریکا به اجرا درآمد.
14.
Lawrence F. Lifcchugtz, “Could Karl Marx Teach
Econmics in America? Rampars, April
1974. .ibid.15
16.
Joanne Barken, A Blast from the past: Dissent
17.Richard Wolff quoted in :leading
prophet of Economic Collapse Cheers Up: Los
Angeles Times.
18. harry Braverman.
|