دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

در ستایش مؤسسان تشکل بیکاران

 

محمد رضا شالگونی

 

مبارزات کارگری برای تشکل مستقل در چند سال گذشته آشکارا پرتپش تر شده است. مخصوصاً دو حرکت جمعی شجاعانه برای ایجاد تشکل مستقل در یک سال گذشته، که هر کدام با امضای چند هزار فعال کارگری صورت گرفت، خیز بیسابقه ای دراین مبارزات به وجود آورده است. درچنین شرایطی اقدام جسورانه و ستایش انگیز عده ای از فعالان کارگری برای ایجاد " تشکل سراسری کارگران بیکار " که در٢٩ مرداد ٨٤ اعلام شد، میتواند به نقطه عطفی در مبارزات کارگران ایران تبدیل شود. البته گردهمآئی ها و حتی تشکل های محلی کارگران بیکار در مناطق مختلف کشور چیز تازه ای نیست. مثلاً در همین اول ماه مه گذشته، کمیته بیکاران تهران و حومه برای بزرگداشت روز جهانی کارگر مراسم باشکوهی در پیکان شهر برگزار کرد که از هر نظر اقدام مهمی بود و آگاهی، همبستگی طبقاتی و توان سازمانیابی کارگران بیکار را در بزرگترین شهر کشور به نمایش میگذاشت. اما بیانیه ایجاد " تشکل سراسری کارگران بیکار" هدف بزرگتری را دنبال میکند : متحد کردن و متشکل کردن همه بیکاران کشور را. به همین دلیل ما با حرکت پیشرو کیفاً جدیدی روبرو هستیم، حرکتی به حد کافی جسورانه که میکوشد به نیازی عاجل وحیاتی پاسخ بدهد.

                                      

یک نیاز حیاتی

 

 تلاش برای ایجاد تشکل سراسری بیکاران، هرچند به ابتکار عده محدودی از فعالان کارگری آغاز شده، ولی پاسخی است به یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ما.

 

    سازمانیابی بیکاران تنها راه مبارزه برای بهبود شرایط زندگی محروم ترین و مظلوم ترین بخش نیروی کار کشور است . آمار قابل اتکائی در باره میزان بیکاری وجود ندارد. بعضی از منابع رسمی نرخ بیکاری را فقط ١٢ در صد نیروی کار کشور نشان میدهند، بعضی دیگربیش از ١٥ در صد و بعضی حتی بالای ٢٢ درصد. هر یک از اینها را که مبنا قرار بدهیم، تردیدی نمیتوانیم داشت که بیکاری مصیبتی است که انبوه بزرگی از جمعیت کشور را مچاله میکند. تازه این رقم ها  تا حد زیادی معنای انتزاعی دارند و تصویری واقعی از مصیبت بیکاری به دست نمیدهند، به چند دلیل. نخست این که آمار رسمی بیکاری ( نه تنها در ایران، بلکه در کشورهائی هم که آزادی اطلاعات تا حدی معنا دارد ) معمولاً کسانی را که در مراکز خاصی به عنوان افراد آماده به کار ثبت نام میکنند، به حساب میاورد. یعنی در عمل همه آنهائی که به علل گوناگون به وسیله بازار کار به حاشیه رانده میشوند و از پیدا کردن کار ناامید میگردند یا اصلاً در مراکز کاریابی ثبت نام نمیکنند یا نمیتوانند بکنند، از قلم میاندازد. و میدانیم که در ایران شمار این  " از قلم افتاده ها " به دلیل غیرسیّال بودن بازار کار(که خود دلائل متعددی دارد) قاعدتاً بسیار بالاست. دوم این که نرخ بیکاری در میان گروه های سنی مختلف یکسان نیست و معمولاً در میان جوانان و سالمندان بالاتر از رقمی است که درمورد کل جمعیت فعّال داده میشود. این تفاوت در ایران بسیار زیاد است. مثلاً گفته میشود بیکاری جوانان دو برابر نرخ عمومی بیکاری است. یعنی اگر نرخ عمومی بیکاری را ١٥در صد بگیریم، نرخ بیکاری جوانان ٣٠ در صد است و اگر ٢٠ درصد بدانیم، ٤٠ در صد. سوم این که میزان بیکاری در میان قربانیان نابرابری های ساختاری بیشتر از نرخ عمومی است. به همین دلیل، زنان، کارگران متعلق به ملیت های زیر ستم  وهمچنین کارگران بدون مهارت و بیسواد، بیش از دیگران از مصیبت بیکاری رنج میبرند. مثلاً بر مبنای تمام منابع آماری رسمی، اشتغال زنان حدود ١٣ تا ١٤ در صد جمعیت شاغل کشور است. در حالی که میدانیم زنان نیمی از جمعیت فعال کشور را تشکیل میدهند. فرض شایع این است که ٣٦ یا ٣٧ درصد باقی مانده را  زنان خانه دار تشکیل میدهند. اما این فرض مسلماً  نادرست است. زیرا در ایران امروز، به دلیل گسترش توده ای فقر در مقیاس سراسری، اکثر خانوارها به ویژه در مناطق شهری نمیتوانند با یک نان- آور سربکنند. و به تجربه میدانیم که در اکثر خانوارهای فقیر، زنان ناگزیرند علاوه بر خانه داری، به صورت های مختلف کار مزدی هم بکنند، کارهائی که عموماً در محدوده بازار سیاه قرار میگیرند، و بنابراین از هرنوع حمایت قانونی بی بهره اند،  در هیچ آماری منعکس نمیشوند و بنا به قاعده، مرز روشنی با بیکاری ندارند. در اینجا من عمداً کار خانه داری را کنار میگذارم تا بتوانم بر بار خردکننده بیکاری در میان زنانی که ناگزیر به کار مزدی هستند، تأکید کنم.

 

§   §    سازمانیابی کارگران بیکار برای ایجاد پیوند میان کارگران شاخه های مختلف اقتصاد و تقویت همبستگی میان آنها اهمیت بسیار زیادی دارد. بیکاران نه به  صنف و شاخه اقتصادی خاصی تعلق دارند، نه به لحاظ مهارت و سابقه کار وضعیت مشابهی دارند و نه در منطقه خاصی زندگی میکنند. چیزی که آنها را به هم پیوند میدهد فقط بیکاری است که البته پیوند کمی نیست بلکه برای همه آنها یک مسأله حیاتی است. درست به همین دلیل همبستگی و سازمانیابی بیکاران (البته اگر عملی بشود ) میتواند بخش های مختلف طبقه کارگر را به هم وصل کند و هم چون شتاب دهنده تشکل سراسری کارگران باشد.

 

تشکل سراسری بیکاران میتواند قدرت چانه زنی همه کارگران را تقویت کند. در نظام سرمایه داری نیروی کار نوعی کالاست و تا زمانی که این نظام پابرجاست، همچنان کالا خواهد ماند. اما برخلاف کالاهای دیگر، ارزش نیروی کار صرفاً با هزینه بازتولید فیزیکی آن یعنی حد اقل  نیاز بدنی کارگران برای ادامه زندگی و کارشان تعیین  نمیشود، بلکه (به قول کارل مارکس ) یک " عنصر تاریخی- اخلاقی " نیز در تعیین آن نقش بازی میکند. به عبارت دیگر، هزینه لازم برای ادامه زندگی و کار کارگران در زمان ها و مکان های مختلف  یک سان نیست. مثلاً بالا رفتن سطح عمومی آموزش وبهداشت در یک جامعه، خواه ناخواه در هزینه لازم برای بازتولید نیروی کار آن جامعه تأثیر میگذارد. و سطح عمومی همین  آموزش و بهداشت از پیکارهای طبقاتی کارگران تأثیر میپذیرد. یعنی در نهایت، چگونگی سازمانیابی طبفه کارگر در شکل دادن به نظام ارزشی کلّ جامعه تأثیر میگذارد و این همان " عنصر اخلاقی- تاریخی " است . مثلاً در جامعه ای که طبقه کارگر همبسته و سازمانیافته ای دارد، شرایط کار و بهداشت کار نمیتواند با جامعه ای که همبستگی طبقاتی کارگران ضعیف تر است یک سان باشد. برای مشاهده این تفاوت لازم نیست شرایط کار و زندگی کارگران کشورهای ثروتمند را با کشورهای فقیر مقایسه کنیم، حتی با مقایسه کشورهای مختلف ثروتمند نیز میتوانیم این تفاوت را ببینیم. مثلاً چند سال پیش یک بررسی مقایسه ای در باره "امیدِ زندگی " ( یا میانگین طول عمر ) طبقات اجتماعی در اتحادیه اورپا و ایالات متحد آمریکا نشان داد که امید زندگی در میان بیکاران  اسپانیا ده سال کمتر از سرمایه داران آن کشور است، در حالی که این فاصله در کشورهای دیگر اتحادیه اورپا هفت سال بود و در آمریکا چهارده سالª .  چرا این فاصله در آمریکا دو برابر اورپا ست؟ معلوم است که توضیح آن  با شاخص های اقتصادی مجردی مانند " تولید ناخالص داخلی سرانه " یا حتی " هزینه بهداشت سرانه " آنها ممکن نیست. چون در هر دو مورد شاخص های آمریکا بالاتر از اورپاست. چنین تفاوتی را اساساً با تفاوت در سطح سازمانیافتگی کارگران اورپا و آمریکا میتوان توضیح داد، که در آمریکا به طور چشم گیری پائین تر از اورپاست. اما اگر نیروی کار در سرمایه داری  کالاست، بازار نیروی کار نیز در هر جامعه سرمایه داری فضائی است که بخش های مختلف نیروی کار را به هم مرتبط میسازد. و بالا یا پائین رفتن ارزش بخشی از نیروی کار در این بازار روی بخش های دیگر اثر میگذارد .  برای درکی تجسمی از این رابطه میتوانیم آن را به قانون معروف " ظروف مرتبط " در فیزیک تشبیه کنیم که تغییر سطح مایع در یکی از ظرف ها باعث تغییر آن در همه آنها میگردد. با این کارکردِ بازار نیروی کار تردیدی نمیتوان داشت که فقر و فلاکت کارگران بیکار، ارزش همه بخش های نیروی کار را پائین میاورد و قدرت چانه زنی همه کارگران را تضعیف میکند. در واقع سرمایه بدون تبدیل بخشی از کارگران به " ارتش ذخیره کار" یا "جمعیت اضافی " نمیتواند به خودگستری اش ادامه بدهد. هرچه این " جمعیت اضافی " بیشتر بشود و هرچه بی دفاع تر باشد، قدرت چانه زنی کل کارگران در مقابل سرمایه داران ضعیف تر خواهد شد و سازمانیابی آنها دشوارتر. بنابراین تشکل سراسری بیکاران فقط برای دفاع از ابتدائی ترین حقوق انسانی خود آنها نیست، برای تقویت موقعیت کارگران شاغل هم هست. با توجه به این حقیقت است که مؤسسان " تشکل سراسری کارگران بیکار" در بیانیه شان به درستی یادآوری میکنند که "... کارگر شاغل و بیکار دو صف مقابل هم نیستند و منافعی جدا ازهم ندارند و هردو متعلق به یک طبقه  هستند و منافع شان مشترک است."        

 

دشواری هائی که باید بر آنها چیره شد

 

ضرورت حیاتی تشکل سراسری کارگران بیکار شکل گیری آن را آسان تر نمیکند. حقیقت( حقیقتی که هرگز نباید نادیده گرفته شود) این است که ایجاد چنین تشکلی، مخصوصاً در شرایط کنونی ایران، کاری است بسیار دشوار. وظیفه این تأکید ایجاد دل سردی در فعالان کارگری شجاعی که آستین ها را برای کاری کارستان بالا زده اند، نیست. میخواهم بر ضرورت هشیاری نسبت به راه دشواری که در پیش است تأکید کنم. زیرا معتقدم بدون این هشیاری، اراده آگاهانه و پیگیری که شرط لازم برای ادامه چنین کارزاری است، به وجود نخواهد آمد. عواملی که شکل گیری تشکل سراسری کارگران بیکار را دشوار میسازند، این ها هستند :

 

١- کارگران بیکار، همان طورکه قبلاً اشاره کردم، به گروه های بسیار گوناگونی تقسیم میشوند وتنها نقطه مشترک آنها همان بیکاری است که با وجود تمامی گوناگونی ها سرنوشت مشترکی را برای همه آنها رقم میزند. و خودِ بیکاری به یک اعتبار یعنی پخش و پلا بودن. زیرا کار است که کارگران را در محیط واحد، در رشته اقتصادی معیّن و در سیستم کنترل معینی گردهم میاورد و بنابراین پیوند مشخص وزنده ای میان آنها برقرار میکند. البته بیکاری تجربه تلخی است که هر لحظه احساس میشود، مانند دردی که همیشه حضورش را به شما یادآوری میکند وگاهی حتی در خواب. اما لمس این درد به خودی خود نمیتواند شما را با همه کسانی که از آن رنج میبرند، پیوند بدهد.

 

٢- محیط کار در گردهم آوردن کارگران و ایجاد ارتباط میان آنها نقش بسیار مهمی دارد. تصادفی نیست که کارگران کارگاه های بزرگ امکانات سازمانیابی بهتری دارند و برعکس، سازمانیابی کارگران " نظام کار خانگی " و  کارگران شاغل در کارگاه های کوچک معمولاً با دشواری هائی همراه است. در مورد بیکاران این دشواری بسیار برجسته تر میگردد. نداشتن کار، بنا به تعریف، یعنی بیرون افتادن از محیط کار و محروم شدن از حضور هم زمان در یک مکان واحد و فضای مشترک، وبنابراین دشوار شدن ارتباط گیری باهم. به همین دلیل در سازمانیابی بیکاران مسأله ای که پیش از هر چیز دیگر مطرح میشود، این است که چگونه میشود جائی برای ارتباط گیری آنها پیدا کرد. بدون این محل ارتباط، بیکاران به عنوان یک جمع اصلاً نمیتوانند وجود داشته باشند.

 

٣- بیکاران برخلاف کارگران شاغل با کارفرمای مشخصی روبرو نیستند و بنابراین طرف گفتگوی مشخصی ندارند. طرف گفتگوی آنها  خواه ناخواه دولت است. و در شرایطی که دولت رسماً یا عملاً خود را به حق کار متعهد نمیداند، آنها حتی در دستگاه های دولتی نیز طرف گفتگوی مشخصی ندارند. این نبود طرف گفتگوی مشخص، ناگزیر ظرفیت سازمانیابی بیکاران را تضعیف میکند وامکان توسل به بسیاری از تاکتیک های مبارزاتی کارگران شاغل را از آنها میگیرد. بعلاوه، طرف شدن با دولت، مخصوصاً در یک نظام استبدادی، توان بسیار بیشتری میطلبد تا رویاروئی با یک کارفری خصوصی.

 

٤- خواست های کارگران بیکار ضرورتاً خصلت کلان- اقتصادی دارند. این خواست ها به دو گروه اصلی تقسیم میشوند : خواست های مربوط به حق کار و خواست های مربوط به تأمین اجتماعی. وهر دو در سطح عمومی قابل دستیابی هستند. به عبارت دیگر، بیکاران ناگزیرند برای رسیدن به خواست هایشان بر کل جامعه و ساختار قدرت فشار بیاورند و قوانین را تغییر بدهند و ضمانت اجرائی برای قوانین مورد نظرشان به وجود بیاورند. تردیدی نیست که چنین خواست هائی بدون یک جنبش سراسری که از قدرت بسیج بالائی هم برخوردار باشد، برآورده نخواهند شد.

 

٥- مبارزه بیکاران نمیتواند در سطح یک مبارزه صنفی و اقتصادی متوقف شود و به ناگزیر خصلت سیاسی پیدا میکند. زیرا هر کارزاری با خواست های عمومی که با دولت سروکار داشته باشد و هدف هایش فقط از طریق فشار بر دولت و تغییر در آرایش سیاسی جامعه قابل دستیابی باشد، ضرورتاً یک کارزار سیاسی است. سیاسی شدن مبارزه بیکاران در ایران، به احتمال زیاد،بسیار شتابان تر خواهد بود، به دو دلیل : نخست این که در جمهوری اسلامی هر فعالیت مستقل از دولت، دیر یا زود، تهدیدی علیه موجودیت رژیم ارزیابی میشود و بنابراین از طرف خودِ حکومت به یک پدیده سیاسی تبدیل میگردد، صرف نظر از این که واقعاً سیاسی باشد یا نه. دوم این که جمهوری اسلامی حتی اگر در مقابل بیکاران تعهدی بپذیرد، حتماً خواهد کوشید آن را به شیوه ای پدرسالارانه اجرا کند، یعنی نه همچون یک حق شهروندی، بلکه چیزی در حد بخشش از طرف " حکومت امام زمان " و بنابراین با شرط و شروطِ  وفاداری به ولایت فقیه  با تمام مقدمات و مقارنات پیچ در پیچ آن. تشکل مستقل بیکاران مسلماً نمیتواند با این نوع برخورد پدرسالارانه و تبعیض آمیز کنار بیاید وگرنه معنایش را از دست میدهد. در نتیجه، تشکل سراسری بیکاران، به محض تبدیل شدن به یک جنبش قابل توجه، با حساسیت و دشمنی شدید حکومت روبرو خواهد شد.    

  

از کجا باید شروع کرد وچگونه باید پیش رفت؟

 

با همه داشواری هائی که شمردم، تشکل سراسری بیکاران، بی هیچ تردید، هدفی است دستیافتنی. نگاهی به تجربه جهانی پیکارهای طبقاتی کارگران نشان میدهد که در جنبش کارگری تقریباً هیچ چیز به آسانی به دست نمیآید و هر چیز به دست آمده ، اگر با قدرت پاسداری نشود، به آسانی میتواند از دست برود. طبقه محروم اگر  دشوار را با  نشدنی خویشاوند ببیند، باید به " نواله ناگزیر"  تقدیر "گردن کج کند". فراموش نکنیم که پیوندهای درهم تنیده کارگران و پیکارهای طبقاتی دشوار آنها بوده که بسیاری از نشدنی های دیروز را به بدیهی ترین حقوق انسانی امروزی تبدیل کرده است. پس به جای سرگردانی در باره " آیا میشود؟ " بگذارید  به مسأله "چگونه میشود؟ " بپردازیم. در این جا من سعی میکنم برمبنای درک خودم از تجارب مختلف جنبش کارگری، نکاتی را که فکر میکنم برای مقابله با مشکلات میتوانند راه گشا باشند، یادآوری کنم. نکاتی که اشاره میکنم، فقط در صورتی میتوانند مفید باشند که به بحث و مبادله تجربه در میان فعالان و سازمانگران کارگری دامن بزنند. تردیدی نباید داشت که تجربه های نو از دل خودِ پیکارهای طبقاتی به دست میآیند و تجربه های پیشین را پربارتر میسازند.

 

١- اهمیت تازه بیکاران. بیکاری، همان طور که پیشتر اشاره کردم، ارتباط و همبستگی را ضعیف تر میسازد. اما کارگرانی که تازه بیکار شده اند، تا حدی از این قاعده مستثنی هستند. زیرا پیوند های شغلی و ارتباطات رسته ای بلافاصله از بین نمیروند. کارگران تازه بیکار شده معمولاً به آسانی بیکاریشان را نمیپذیرند. آنها هنوز در تکاپو هستند که یا دوباره بر سر همان کارشان برگردند یا در رابطه با کار از دست رفته و مهارت ها و تجربه های مرتبط با آن کار دیگری پیدا کنند. و در هر دو حال ارتباطات شغلی قابل توجهی دارند و دست کم تا مدتی محکم به آنها میچسبند. گذشته از این، در ایران پدیده گسترده بیکار سازی جمعی باعث میشود که کارگران تازه اخراج شده همبستگی فعالی باهم داشته باشند و  به اقدامات اعتراضی جمعی دست بزنند. نگاهی به حرکت های کارگری ایران در ده- دوازده سال گذشته تردیدی باقی نمیگذارد که بخش بزرگی از این حرکت ها به کارگران تازه بیکار شده تعلق دارد. با توجه به این دلایل، تازه بیکاران در مبارزه برای تشکل سراسری کارگران بیکار نقش بسیار مهمی میتوانند  بازی بکنند. در واقع آنها هسته مرکزی هر تجمعی خواهند بود که برای تشکل بیکاران به وجود میآید. البته فراموش نکنیم که خودِ کارگران تازه بیکار شده نیز جمع یک دستی نیستند، بلکه درست به دلیل تازه بیکار بودنشان به گروه های شغلی و رسته ای گوناگونی تقسیم میشوند. نادیده گرفتن این تقسیمات میتواند آنها را از پیوندها و  تجمعات نقداً موجودشان (که تکیه گاه اصلی سازمانیابی شان باید باشد ) محروم کند. همین الآن چیزی که مبارزات کارگران بیکار را امکان پذیر میسازد، تجمعاتی است که تا حدی هنوز بر پایه پیوندهای شغلی و رسته ای عمل میکند و مخصوصاً آنها را با مکان های مشخص گره میزند.

 

٢- ضرورت پایه های محلی و ارتباطات سراسری. هر جنبشی با هدف های بزرگ  ناگزیر باید دارای پایه های محلی و ارتباطات توده ای باشد. هیچ جنبش بادوامی را نمیتوانید پیدا کنید که بدون پایه های محلی شکل گرفته باشد. زیرا از طریق آشنائی های روزمره تنگاتنگ است که مردم میتوانند با همدیگر آشنا شوند ، به هم دیگر اعتماد کنند و به مشارکت فعال در سازماندهی اقدامات دنباله دار بپردازند. شاید یک تظاهرات حتی توده ای را بشود بدون پایه های محلی جاافتاده برای یک یا دوبار به راه انداخت، ولی سازماندهی تظاهرات دنباله دار وتناوبی، خواه ناخواه پایه های محلی خود را به وجود میآورد، گاهی حتی علیرغم بی میلی هدایت کنندگان آن. در واقع وجود پایه های محلی یکی از لوازم شکل گیری  دموکراسی درونی در  یک جنبش توده ای است. جنبش کارگران بیکار، چه در مرحله آغازین و چه در جریان گسترش  به پایه های محلی نیاز دارد، یعنی به هسته هائی که در هر محل شکل میگیرند تا بیکاران آن محل را با هم مرتبط کنند. این پایه ها به ویژه برای جنبش بیکاران اهمیت بسیار زیادی دارند و در واقع جای همه ارتباطاتی را میگیرند که کارگران شاغل را به هم پیوند میدهند. در این پایه های محلی است که کارگران بیکار تعلق به یک نیروی جمعی را کشف میکنند و در آن جمع هویتی پیدا میکنند که میتواند بخشی از خلاء هویتی ناشی از بیکاری را پر کند. در این جاست که آنها میتوانند در شکل دادن به جمع شان وترسیم خط پیشروی آن مداخله کنند. اما پایه های محلی، هر قدر هم فعال باشند، به تنهائی نمیتوانند جنبش کارآمدی به وجود بیاورند. آنها شرط لازم برای شکل گیری جنبش سراسری هستند، نه شرط کافی. ارتباطات سراسری است که میتواند آنها را به هم پیوند دهد و یک جنبش توده ای کارآمد به وجود بیاورد. ارتباطات سراسری است که میتواند نیروی عظیم بیکاران را به خود آنها و به دیگران نشان بدهد و همدلی وهمراهی کارگران شاغل وجنبش های اجتماعی پیشرو را برای آنها تأمین کند. ارتباطات سراسری است که میتواند فعالان جنبش بیکاران را با افق های گسترده اجتماعی و سیاسی آشنا سازد و به خواست های آنها پژواک و مشروعیت توده ای و سراسری ببخشد. خلاصه : پایه های محلی و ارتباطات سراسری دو بازوی حیاتی برای شکل گیری جنبش سراسری بیکاران محسوب میشوند.

 

٣- ضرورت محل تجمع شناخته شده. شکل گیری پایه های محلی بدون داشتن جائی شناخته شده برای گردهم آئی های منظم  در هر محل عملاً ناممکن است.  کارگران بیکار که از محل کار و ارتباطات شغلی محرومند، به جای نسبتاً ثابت وشناخته شده ای در هر محل نیاز دارند که به طور مرتب بتوانند در آنجا گردهم بیایند و درباره خواست ها و مشکلات شان باهم به رای زنی بپردازند. چنین محلی میتواند یک قهوه خانه باشد یا جائی در یک پارک عمومی یا جلوی اداره کار یا یک پاتوق محلی بی هزینه یا کم هزینه. در هر حال، گردهم آئی باید در محلی شناخته شده باشد و در روز هائی تا حد امکان ثابت که همه بیکاران محل بتوانند به راحتی و بدون هزینه در خور توجه در آن شرکت کنند. وهمچنین گردهم آئی ها باید علنی باشند وهیچ بیکاری در آنها غیرخودی تلقی نشود.تردیدی نباید داشت که عوامل پلیس در  گردهم آئی های علنی شرکت خواهند کرد. باوجود این، گردهم آئی علنی معمولاً به صرفه تر و کم هزینه تر است. زیرا مخفی شدن  گردهم آئی ها دامنه شرکت کنندگان در جنبش بیکاران را محدود میسازد، چیزی که میتواند برای این جنبش خفه کننده باشد.

٤- ویژگی اقدامات بیکاران. جنبش بیکاران به شرطی پا میگیرد و تا جائی دوام میآورد که بتواند به برجسته ترین شکل ممکن، توجه کل جامعه را به مشکل بیکاری جلب کند و بر ساختار قدرت فشار بیاورد. این کار از طریق اقدامات پیگیر و قابل رویت برای شمار هرچه بیشتری از مردم امکان پذیر است. اما بیکاران نمیتوانند به پاره ای از اقدامات جمعی دست بزنند. مثلاً آنها نمیتوانند از اعتصاب (که کارآمدترین اهرم فشار کارگران شاغل محسوب میشود )  استفاده کنند. آنها ناگزیرند به اقدامات ویژه ای روی بیاورند. تظاهرات وتحصّن دوشکل اقدام جمعی هستند که برای جنبش بیکاران اهمیت ویژه ای دارند. زیرا اینها اقداماتی هستند که میتوانند مشکل بیکاری را با سروصدای کافی در میان عموم مردم  مطرح کنند و قدرت سیاسی را ناگزیر سازند نسبت به آن واکنش نشان بدهد.  برای بالا بردن اثرگذاری این اقدامات گاهی بیکاران مجبور میشوند عمداً آنها را در زمان و مکانی سازمان بدهند که در روال عادی زندگی  جامعه اختلال ایجاد کند. مثلاً تصادفی نیست که گاهی بیکاران در شلوغ ترین خیابان ها یا میدان های شهر به تظاهراتِ نشسته دست میزنند یا اتوبان های مهمی را بند میاورند. شاید نیازی به گفتن نباشد که تحصن و تظاهرات، مخصوصاً در جمهوری اسلامی ، غالباً " برهم زدن نظم عمومی " تلقی میشود. به عبارت دیگر، بیکاران ناگزیرند به اقداماتی دست بزنند که آنها را در مقابل " قانون" قرار میدهد. این رویاروئی با " قانون" یکی از نتایج گریزناپذیر موجودیت جنبش بیکاران است. زیرا بیکاران برای رسیدن به خواست هایشان ناگزیرند برقدرت سیاسی فشار بیاورند و گرنه اصلاً نمتوانند دورهم جمع بشوند. جنبش بیکاران اگر بخواهد فقط به اقدامات قانونی بسنده کند، ناگزیر میشود به کارآمدترین تاکتیک های مبارزاتی اش پشت کند. ساده لوحی است اگر فکر کنیم که در ایران امروز بیکاران میتوانند با گرفتن اجازه رسمی از مقامات دولتی تظاهرات وتحصن سازمان بدهند.  واما اشکال مبارزاتی  دیگری مانند تومار نویسی و مراجعه به ادارات مربوطه دولتی  معمولاً اثرگذار نیستند و جمع بیکاران را از نفس میاندازند.

 

٥- ضرورت اجتناب از سیاسی شدن بیش از حد. اگر موجودیت جنبش بیکاران به اقداماتی وابسته است که درغالب موارد خواه ناخواه خصلت فراقانونی پیدا میکنند، پس باید قبول کرد که این جنبش نمیتواند فقط در حد مسائل صنفی و اقتصادی متوقف شود و  ناگزیر است به طور مرتب یا دست کم متناوب، خصلت سیاسی پیدا کند. گذشته از این، فشار برقدرت سیاسی (یعنی چیزی که مضمون ناگزیر اقدامات این جنبش است ) در نظامی مانند جمهوری اسلامی ، بیش از یک کار سیاسی است واز طرف رژیم نوعی مخالفت با نظام تلقی میشود. با توجه به این حقیقت، سازمانگران جنبش بیکاران باید نسبت به خطر سیاسی شدن بیش از حد این جنبش هشیاری ویژه ای داشته باشند و گرنه جنبش سراسری بیکاران هرگز پا نخواهد گرفت . اما سیاسی شدن بیش از حد یعنی چه؟ حد مطلوب را مصالح خودِ جنبش بیکاران تعیین میکند. به عبارت دیگر، رویاروئی با رژیم تا جائی برای این جنبش لازم است که به شکل گیری وگسترش آن کمک کند، نه کمتر و نه بیشتر از آن. بحث در باره حد مطلوب، ناگزیر این سؤال را پیش میاورد که آیا جنبش بیکاران حتماً باید جزئی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشد؟ این سؤالی است که البته در مورد جنبش های اجتماعی دیگر نیز خواه ناخواه مطرح است. پاسخ به این سؤال بستگی دارد به این که آیا جنبش های اجتماعی را صرفاً وسیله ای در خدمت مخالفت با رژیم مینگریم یا موجودیتِ خودِ آنها را نیز لازم ومهم میدانیم. من طرفدار شق دوم هستم و شکل گیری وگسترش خودِ جنبش های اجتماعی مترقی را بسیار مهم و حیاتی میدانم. بعضی ها مخالف چنین نظری هستند و میگویند حالا باید همه چیز را در خدمت مخالفت با رژیم و سرنگونی آن به کار گرفت. از نظر من اینها تا جائی که بر ضرورت وفوریت سرنگونی جمهوری اسلامی تأکید میورزند، مطلقاً حق دارند. اشتباه آنها از جائی شروع میشود که نسبت به فاعل سرنگونی حساسیت کافی نشان نمیدهند. مسأله این است که فاعل  سرنگونی و حتی چگونگی سرنگونی کم اهمیت تر از خودِ سرنگونی نیست. اگر سرنگونی جمهوری اسلامی نتواند به آزادی و برابری ایرانیان وتأسیس دموکراسی در این کشور بیانجامد، همان مصیبتی را در پی خواهد آورد که سرنگونی استبداد سلطنتی به دنبال آورد. سرنگونی جمهوری اسلامی به شرطی میتواند به دموکراسی بیانجامد که بوسیله جنبش آگاهانه و مستقل خودِ مردم ایران صورت بگیرد. جنبش آگاهانه و مستقل مردم ایران از برآیندِ جنبش های اجتماعی مترقی و با تکیه بر آنها به وجود میاید و نه از راه افتادن گله وار مردم به دنبال یک رهبری فرّه مندِ به ظاهر همه دان و همه توان. این تأکیدات سرنگونی را عقب نمیاندازد،بلکه برعکس، شتاب میدهد. اگر قرار نیست جرج بوش ما را از شرّ جمهوری اسلامی آزاد سازد ( همان طور که مردم عراق را از چاله درآورد و در چاه افکند ) و اگر قرار است که خودِ مردم ایران این رژیم جهنمی را درهم بشکنند، پس باید بپذیریم که گسترش دامنه مبارزات مختلف مردم و بهبود سازمانیابی آنها تنها عاملی است که میتواند سرنگونی رژیم را شتاب بدهد. بنابراین تأکید بر اهمیت جنبش های اجتماعی به هیچ وجه به معنای بی اعتنائی به ضرورت و فوریت سرنگونی رژیم نیست. در هر حال تنزل نقش جنبش های اجتماعی به سطح صرفاً یک وسیله برای سرنگونی رژیم، بسیار گمراه کننده وخطرناک است. هر یک از این جنبش ها به خودی خود اهمیت دارند و بنابراین باید از منطق وجودی آنها دفاع بشود و مصالح شان باید مورد توجه قرار بگیرد. دفاع از منطق وجودی جنبش بیکاران ایجاب میکند که سیاسی شدن آن در حدی باشد که موجودیتش را به خطر نیندازد. دلیل وجودی جنبش بیکاران مبارزه برای خواسته های اصلی بیکاران است،یعنی تأمین حق کار و بیمه بیکاری.خواسته های دیگر،هرقدر هم برحق و فوری باشند، نباید این خواسته های اصلی را تحت شعاع قرار بدهند و پی گیری آنها را مختل سازند و گرنه جنبش بیکاران دلیل وجودی خود را از دست خواهد داد و ازهم خواهد پاشید. فراموش نباید کرد که هر فرد بیکار ضرورتاً مخالف جمهوری اسلامی نیست و حتی بسیاری از آنهائی که مخالفند، حاضر نیستند خطرات رویاروئی با رژیم را پذیرا باشند. اما تک تک آنها میتوانند از طریق تعقیب خواسته های شان رابطه میان سرنوشت مصیبت بار بیکاران و نظام سیاسی موجود دریابند. در هر حال اگر تشکل بیکاران پا بگیرد و به جنبشی سراسری تبدیل شود، مسلماً نیروئی در برابر جمهوری اسلامی خواهد بود، نه در کنار آن.

 

٦- اهمیت تصوری روشن از هدف و مراحل پیشروی جنبش. همه بیکاران خواست های فوری یکسانی ندارند. مثلاً در حالی که کارگران تازه بیکار شده ممکن است هنوز امید برگشتن برسر کار سابق شان را از دست نداده باشند، جوانان بیکاری که هرگز شاغل نبوده اند چنین امیدی نمیتوانند داشته باشند. اما اگر قرار باشد اینها تشکل واحدی بوجود بیاورند، علاوه بر خواست های فوری خاص خودشان، باید بتوانند حول خواست های مشترکی هم متحد شوند. در واقع دست یافتن به تصور روشنی از این خواست های مشترک و ضرورت و اهمیت آنها یکی از لوازم شکل گیری تشکل بیکاران است. خواست هائی که همه بیکاران میتوانند و باید حول آنها متحد شوند، عبارتند از : حق کار وبیمه بیکاری. حق کار یکی از عناصر پایه ای حقوق بشر مدرن است و در جامعه امروزی ( که اقتصاد سنتی معیشتی عملاً بی معنا شده ) یکی از تضمین های پایه ای ترین اصل حقوق بشر، یعنی حق حیات، محسوب میشود. اما حق کار گرچه در روی کاغذ همه جا یک اصل پذیرفته شده است، در عمل تا زمانی که سرمایه داری پابرجاست یک هدف دست نیافتنی است. زیرا همان طور که پیشتر گفتم، سرمایه داری بدون نیروی کار ذخیره نمیتواند دوام بیاورد. در واقع، اضافه جمعیت نسبی قانون مطلق نظام سرمایه داری است. به همین دلیل، همه قوانین مربوط به حق کار حتی در پیشرفته ترین دموکراسی های سرمایه داری به نحوی تنظیم میشوند که برای سرمایه دست و پا گیر نباشند. با توجه به این حقیقت، جنبش بیکاران ناگزیر است مبارزه برای حق کار را از مجرای مبارزه برای بیمه بیکاری پیش ببرد. برای این کار لازم است پیش وبیش از هرچیز بیمه بیکاری به عنوان یک حق شهروندی مطرح شود و مورد دفاع قرار بگیرد، حقی که هر بیکاری باید از آن  برخوردار شود. دستگاه های ایدئولوژیک حاکم در جامعه سرمایه داری میکوشند بیمه بیکاری را نوعی صدقه تصویر کنند و استفاده ازآن را تا حد امکان تا سطح کاری شرم آور و تحقیر آمیز پائین بیاورند. فرهنگ طبقاتی کارگران باید در مقابل این سم پاشی ها بیایستد و نشان بدهد که بیکاری محصول ناکارآمدی ساختاری نظام سرمایه داری است که حق حیات و شهروندی شمار بزرگی از افراد را بی معنا میسازد. جنبش بیکاران در گستراندن و جاانداختن این موضع طبقه کارگر نقش مهمی بر عهده دارد. دومین خواست مهمی که جنبش بیکاری باید به عنوان آماج عمومی پیکارهایش مطرح کند، این است که بیمه بیکاری نباید از حداقل نیاز های معیشتی فرد بیکار و خانواده تحت تکفل او کمتر باشد. تأکید براین اصل است که میتواند بیمه بیکاری را با حق کار ( به عنوان یک مفهوم مشخص کاربردی ) پیوند بدهد و این را نیز با مفهوم حق حیات مرتبط سازد. و گرنه بیمه بیکاری چیزی در حد صدقه خواهد بود، با تمام پیامدهای تحقیرکننده وذلیل کننده آن و نه چیزی بیشتر. سومین خواست عمومی کلیدی، پیوند بیمه بیکاری با حق مسکن، بهداشت ودرمان وآموزش است تا نشود  فرد بیکار را با دادن چندرغازی به نام "مقرری بیکاری" به دست قانون جنگل سرمایه داری ( یعنی قانون "بازارآزاد" ) رها کرد. و اما چهارمین خواستی که باید مورد تأکید جنبش بیکاری باشد، نظارت نمایندگان منتخب تشکل های مستقل (از دولت ) کارگری بر چگونگی اجرای قوانین بیمه بیکاری است. مسلم است که این خواست ها به سادگی به دست نخواهند آمد و بعضی از آنها ممکن است در جمهوری اسلامی اصلاً دست نیافتنی باشند، اما این از اهمیت هیچ یک از آنها نمیکاهد. تشکل بیکاران به شرطی میتواند به راستی سراسری وتوده ای شود که از لوازم دستیابی به هدف خود تصور روشنی داشته باشد و تجربه جنبش کارگری در کشورهای مختلف نشان میدهد که  بدون چهار خواست کلیدی یاد شده بیمه بیکاری در عمل روی کاغذ میماند. ممکن است جنبش بیکاری ما در آغاز ناگزیر باشد بیش از تأکید بر این خواست های پایه ای عمومی روی خواست های فوری و مشخص این یا آن گروه بیکاران متمرکز شود، ولی حتی در آن حالت نیز نباید از طرح خواست های عمومی طفره برود،  زیرا این خواست ها در حُکم  پرچم جنبش سراسری بیکاران هستند و بدون آنها مبارزات بیکاران در سطح محلی و گروهی درجا خواهد زد و از افق های گسترش و پیشروی محروم خواهد شد.   

 

٧- اهمیت بهره برداری فعال از قوانین و امکانات موجود. جنبش بیکاران مانند هر جنبش اجتماعی دیگر ناگزیر است از تمامی امکانات و فرصت های قانونی و اخلاقی وسیاسی دم دست برای پیش کشیدن وگستراندن خودش استفاده کند. مثلاً حق کار و بیمه بیکاری یکی از اصول پذیرفته شده حقوق بشر است که در ماده ٢٣ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد ( ١٩٤٨ ) با صراحت بیان شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز ( در اصول ٢٨-٢٩-٣٠-٣١ ) حق برخورداری از کار، بیمه بیکاری، بهداشت و درمان، آموزش و مسکن را جزو  حقوق پایه ی  افراد ملت به رسمیت میشناسد. یعنی بیکاران خواست هائی دارند که خودِ رژیم نیز نمیتواند آنها را خواست هائی  نامشروع و غیر قانونی معرفی کند. باوجود این، قانون بیمه بیکاری رژیم ( مصوّب ١٣٦٩ ) جز زیر پاگذاشتن صریح و همه جانبه اصول یادشده قانون اساسی معنائی ندارد. زیرا اولاً بیمه بیکاری را منحصر به افرادی میکند که  مشمول قانون کار هستند. در حالی که اکثر کارگران و به ویژه محروم ترین و مظلوم ترین آنها، از شمول قانون کار بیرون هستند؛ ثانیاً بخش بزرگی از بیکاران (یعنی جوانان ) را که هنوز فرصت اشتغال (یا اشتغال رسمی ) نداشته اند، از زیر پوشش خارج میکند؛ ثالثاً بیمه بیکاری را به چیزی در حد صدقه تنزل میدهد که اگر کسی بعد از عبور از هفت خوان تعبیه شده به دریافتش موفق شود، با آن  نمیتواند حتی شکم خودش را سیر کند. متمرکز کردن حمله روی همین قانون بیمه بیکاری یکی از نخستین کارهائی است که جنبش بیکاران باید در دستور کار خودش قرار بدهد. البته توهمی نباید داشت که بین پذیرش حقوق مربوط به تأمین اجتماعی در حرف وپذیرفته شدن عملی آنها درّه عمیقی وجود دارد که پرکردن آن در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی به احتمال زیاد از محالات است. با این همه، جنبش بیکاران با استفاده از همین زمینه های قانونی میتواند فرصت های خوبی برای طرح خواست ها و سازماندهی خودش به دست بیاورد. گذشته از این، جمهوری اسلامی همیشه کوشیده است با تظاهر به طرفداری از " مستضعفان"  میان خواست ها ی اقتصادی و سیاسی  مردم شکاف بیندازد و آنها را در برابر هم قرار بدهد. تشکل های مستقل کارگری بهتر از هر نیروی دیگری میتوانند این بازی قدیمی و شناخته شده رژیم را خنثی کنند. در این زمینه تشکل بیکاران مسلماً میتواند نقش مهمی داشته باشد. زیرا خودِ موجودیت تشکل مستقل سراسری بیکاران رژیم را در موقعیت متناقضی قرار خواهد داد. اگر آنها چنین تشکلی را ( که صرفاً خواهان چند حق پایه ای پذیرفته شده در قانون اساسی خودِ رژیم است ) سرکوب کنند، فقط قانون اساسی شان را به طور علنی زیر پا نگذاشته اند، بلکه ناگزیر شده اند ماسک مستضعف پناهی شان را نیز کنار بزنند؛ واگر آن را تحمل کنند، بساط بازی مستضعف پناهی در برابر آزادی خواهی کساد شده است. به عبارت دیگر، سرکوب تشکل بیکاران برای رژیم پرهزینه خواهد بود. و جنبش بیکاران میتواند از این موقعیت استفاده کند. فراموش نکنیم که همین چند ماه پیش بود که تقریباً همه کاندیداهای ریاست جمهوری حمایت از" اقشار آسیب پذیر" را در صدر وعده های انتخاباتی شان گذاشته بودند. یکی عوام فریبانه وعده میداد که ماهانه پنجاه هزار تومن به هر ایرانی کم درآمد خواهد داد؛ دیگری مدعی بود مجمع تشخیص مصلحت طرح تأمین اجتماعی جامعی در آستین دارد که بعد از انتخاب او به فاصله چند ماه میتواند تصویب و به اجراء گذاشته شود. و آن یکی وعده میداد که با از بین بردن فساد در بالا، در آمد نفت را در خدمت فقر زدائی به کار خواهد گرفت. و حالا میدانیم که همه آن وعده ها دروغ های بی شرمانه ای بودند که قرار بود به محض پایان بازی های انتخاباتی به فراموشی سپرده شوند. اما اکنون جنبش بیکاران میتواند  با استناد به همان وعده ها خواست های خودش را پیش بکشد و بر کل نظام فشار بیاورد. تردیدی نباید داشت که با دست گذاشتن روی آن وعده ها نمیتوان به بیمه بیکاری دست یافت، اما میتوان فضای قانونی و تبلیغی مساعدی برای شکل گیری تشکل مستقل بیکاران به وجود آورد. 

 

٨- اهمیت جلب حمایت و همبستگی غیر بیکاران. جنبش های اجتماعی نمتوانند به صورت جزیره های جدا از هم گسترش یابند. در زندگی واقعی آنها به شکل جنبش های متداخل و تنیده باهم  پا میگیرند. بنابراین جنبش بیکاران ناگزیر است با تمام جنبش های اجتماعی مترقی پیوند داشته باشد و سعی کند از پشتیبانی و همبستگی کارگران شاغل و همه گروه های اجتماعی نیازمندِ تأمین اجتماعی  برخوردار گردد. در واقع بخش بزرگی از کارگران کارگاه های کوچک مرز قابل توجهی با بیکاران ندارند و بخش بزرگی از غیر بیکاران  مانند جوانان در حال تحصیل میدانند که در آینده ممکن است به جرگه بیکاران رانده شوند و بنابراین ظرفیت همدلی فعالی با بیکاران دارند. در ایران امروز حتی کارگران شاغل در موفق ترین واحد ها و مطمئن ترین شاخه های اقتصادی نیز میدانند که رانده شدن به چاه ویل بیکاری مصیبتی است که برسر هر کسی میتواند فرود آید. جنبش بیکاران باید تلاش کند معنای این تهدید را به دیگران یادآوری کند.

 

٩- مسأله سازماندهی و رهبری. تشکل بیکاران در صورتی میتواند واقعاً  سراسری وتوده ای شود که شکل جنبشی داشته باشد. یعنی به روی همه بیکاران باز باشد؛ ابتکارها و پیشنهادهای پایه های محلی در آن خفه نشود؛ تصمیم گیری در باره مسائل و جهت گیری های کل تشکل با بحث واطلاع  همه پایه های محلی صورت گیرد؛ پیشقدمان و مؤسسان حرکت از امتیاز ویژه ای برخوردار نباشند؛ و سخنگویان و هدایت کنندگان عمومی حرکت انتخابی باشند و پاسخگو به پایه های محلی. شکل جنبشی، بی تردید، اختلال و کندی های زیادی به  وجود میاورد ولی در شرایط  کنونی ایران و دست کم در مراحل شکل گیری و گسترش تشکل بیکاران  تنها راه عملی و کارآمد است. زیرا اولاً سازمانیابی بیکاران، با توجه به دشواری هائی که پیشتر شمرده ام، نیازمند میدان دادن به ابتکار ها و نظرات همه کوشندگان در آن است و گرنه حرکت در همان گام اول در جا میزند و از نفس میافتد؛ ثانیاً در هر شرایط دیکتاتوری عموماً و درجمهوری اسلامی به طور خاص، یک جنبش علنی در صورتی میتواند دوام بیاورد که قاعده گسترده تری داشته باشد، یعنی بیش از تکیه بر رهبری  به پایه های محلی اش تکیه کند. البته یک تشکل یا جنبش سراسری بدون شبکه ارتباطات که واحدهای محلی را به هم وصل کند و همزمانی وهمآهنگی آنها را امکان پذیر سازد، نمیتواند وجود داشته باشد. و شبکه ارتباطات بدون فعالان آزموده و کارآمد  تصورناپذیر است. به عبارت دیگر، خصلت جنبشی و رهبری توانا نفی کننده هم نیستند. حقیقت این است که یک جنبش علنی معمولاً به رهبری تواناتر و همه جانبه تری نیاز دارد تا یک تشکل بسته. گذشته از این، جنبش بیکاران به خاطر ویژگی اش با مسائل گوناگونی روبرو خواهد بود که حل آنها به رهبری واقعاً کارآمد و در عین حال بسیار مقبول ( از طرف کوشندگان خودِ جنبش ) نیاز دارد.

 

در پایان یک بار دیگر تأکید میکنم که ابتکار مؤسسان "تشکل سراسری کارگران بیکار" پاسخی است به یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ما و شایسته آن است که از طرف همه فعالان کارگری و مبارزان پیکارهای طبقاتی و پیشرو مورد توجه و پشتیبانی قرار بگیرد. نباید گذاشت این تلاش در حد یک بیانیه یا در سطح محلی باقی بماند.

 

 

١٥ آبان ٨٤