دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

"ملاحظاتی در باره سازمانيابی طبقه کارگر ايران"

(در حاشيه بحث رفيق پولاد)

حشمت محسنی

 

رفيق پولاد به مناسبت اول ماه مه در پالتاک سخنانی با عنوان "ملاحظاتی در باره سازمانيابی طبقه کارگر ايران"

 ايراد کرده  که جا دارد پيرامون آن به بحث و بررسی به پردازيم.

رفيق پولاد در ابتدا از مبارزات کارگران بهشهر تجليل کرده،  با جرياناتی که تشکل های دست ساز رژيم  را تشکل کارگری می نامند مرزبندی نموده و آنها را به درستی تشکل های سیاه می نامد و سپس با " سنت نادرستی که درصفوف نيروهای مدعی دفاع از منافع طبقه کارگر رايج گشته" تصفيه حساب می کند. او می گويد "سالهاست که هر کس بنا به سليقه اش شکلی از اشکال متنوع تشکل های کارگری را برای طبقه کارگر پيشنهاد می کند. از سنديکا و اتحاديه تا کميته کارخانه و شورا مطرح می شوند بدون اينکه اين اشکال را از عينيت خود مبارزات طبقه کارگر کسب کرده باشند و بدون اينکه راههای مشخص اين پيشنهاد ها را با روشنی و صراحت توضيح دهند"(1) انتقاد ديگری که رفیق پولاد بر پيشنهاد دهنده گان تشکل کارگری وارد میکند اين  است که "هنوز هيچ تشکلی شکل نگرفته کسانی بر سر ضرورت علنی یا مخفی بودن اين تشکل ها و يا حتی ضرورت استقلال آنها از سازمانهای سياسی به بحث می پردازند".

از نظر رفيق پولاد" اشکال همه این بحث ها اين است که نيروهای پيشنهاد دهنده متوجه اين واقعيت نيستند و يا به صلاح شان نيست که به آنها توجه کنند که اساسا اشکال مشخص تشکل کارگران از دل مبارزات عينی خود طبقه بيرون می آيد و روشنفکران انقلابی نمی توانند بدون توجه به واقعيات عينی جنبش در ذهن خود اشکالی را تعيين و آنرا به طبقه کارگر تحمیل نمايند ". به علاوه رفيق پولاد در ادامه انتقادات خود می گويد "ممکن است در شرايطی مبارزات طبقه کارگر اتحاديه را به عنوان شکل اصلی تشکل اقتصادی طبقه کارگر الزامی سازد و در شرايط ديگری کميته های کارخانه را. به واقع اين روشنفکران انقلابی نيستند که شکل تشکل های اقتصادی را تعيين می کنند اين عينيت مبارزه کارگران است که تعيين می کند کدام شکل از تشکل با توجه به توازن قوای موجود امکان تحقق و بقا دارد".

مطالعه نظرات رفيق پولاد و بررسی آنها نشان می دهد که از نظر او اولا پيشنهاد دهنده گان  تشکل های کارگری نظير اتحاديه، شورا يا کمیته کارخانه را از روی "سليقه" اين نهادها را طرح می کنند". اما رفيق پولاد برای اين ادعای خود دليلی ارائه نمی کند. معلوم نيست بین این تشکلهای کارگری و سلیقه پیشنهاددهنده گان چه رابطه ای وجود دارد؟

 ثانیا رفیق پولاد میگوید"  این اشکال را از عينيت خود مبارزه طبقه کارگر کسب" نکرده اند.

 تا آنجا که به مدافعان تشکل کارگری نظير اتحاديه يا کميته های کارخانه بر می گردد آنها مدعی اند که اين نهادها دقیقا پاسخگويی عينيت خود مبارزه طبقه کارگر است و از دل همين شرايط عينی استنتاج شده است. (هر چند مدافعان شورا از ايده خود عقب نشسته اند). ممکن است که رفيق پولاد بگويد ادعای مدافعان تشکل های کارگری ناظر بر رابطه اتحاديه ها و کميته های کارخانه با عينيت مبارزه کارگران دليل بر صحت مدعای آنها نيست. اين نکته درستی است که اما خود رفيق پولاد دليلی ارایه نکرده است که اين تشکل ها چرا با عينيت مبارزه کارگرن بی ارتباط است. اين يک حکم کلی است که هنوز احتياج دارد ثابت شود وتعين بيشتری پيدا کند.

ثالثا رفيق پولاد میگوید "هنوز تشکلی شکل نگرفته کسانی بر سر ضرورت علنی يا مخفی بودن اين تشکل ها يا حتی ضرورت استقلال آنها از سازمانهای  سياسی به بحث می پردازند".

 در پاسخ اين ايراد رفيق پولاد تذکر دو نکته لازم است. تا آنجا که به ما برمی گردد ما از هسته مخفی کارگری سخن می گوئيم نه اتحاديه مخفی. هسته مخفی تشکل توده ای نيست بلکه نقش سازمانگرانه برای تکوين تشکل توده ای دارد. به علاوه تشکل توده ای بنا به تعريف نمی تواند مخفی باشد و ضرورتا يک تشکل علنی است. در جنبش چپ کشور ما بحث بيشتر ناظر بر قانونی بودن يا علنی بودن تشکل کارگری متمرکز بوده تا مخفی يا عنی بودن آن. برخی از چپها معتقدند زمانی تشکل توده ای بوجود می آيد که در سطح قانونی اين امر پذيرفته شده باشد. اين بحث البته در شرايط مشخص کشور ما حرف نادرستی است چرا که تشکلی می تواند به لحاظ عينی موجوديت داشته باشد اما هنوز در سطح قانونی پذيرفته نشده باشد. حتی گاهی ثبت تشکل های توده ای نه تنها گام مثبتی تلقی نمی شود بلکه می تواند دست و پای رهبران عملی آنرا در پوست گردو بگذارد. بررسی تجربه کانون نویسندگان کشور ما از اين نظر نمونه جالبی است. بحث ضرورت استقلال تشکل از سازمانهای سياسی يک بحث پرنسيپی است. و در سطح پايه ای تری از رابطه نهادهايی توده ای با سازمانها و احزاب برمی خيزد. چپ ايران وارث درک معيينی از رابطه اين دو نهاد بوده که ضروری است همه نحله ها و گرايشات چپ يکبار ديگر در ک خود را درباره اين مساله باز تعريف کنند. امروزه تجدید آرايش چپ نياز دارد که مفاهيم و مقولات چپ يک برخورد انتقادی و نقادانه از تجربه سوسياليسم روسی" را در دستور قرار دهد  در همين رابطه سئوالی که مطرح است اين است که رفيق پولاد اين تز استالين را که اتحاديه های کارگری "تسمه نقاله" حزب کمونيست است را قبول يا به آن انتقاد دارد. بحث استقلال تشکل کارگری دقيقا بحثی است  اصولی یعنی در سطح باورها و اعتقادات يک جريان. برای اينکه بحث خوب پيش برود فرض می کنيم در ايران تشکل کارگری وجود داشته باشد آيا اين تشکل بايد وابسته به يک حزب سياسی باشد و از آن حزب دفاع کند؟ و بدتر از آن وابستگی به آن حزب یک وابستگی مالی، اداری، تشکيلاتی  باشد؟ پاسخ ما به اين مساله منفی است. ما فکر می کنيم اين نظر چه به لحاظ سنت مارکسيستی و چه به لحاظ تجربی غلط و خطرناک است. کافيست در سنت مارکسيستی به لنين مراجعه کنيم که بدرستی می گويد "اين عاقلانه نيست که آن طور که لارين پيشنهاد می کند اتحاديه های کارگری را بدرون حزب بکشانيم. اين امر فقط به محدود  کردن جنبش کارگری و کوچک شدن پايگاه آن خواهد انجاميد. همواره شماره کارگرنی که ما می توانيم برای مبارزه عليه کارفرمايان بسيج کنيم به مراتب بيش از شمار کارگران است که به حمايت از سوسيال دموکراسی بر می خيزند. بدين ترتيب (به رغم سخن نادرست لارین مبنی بر آنکه بلشويکها مخالفت خود را با اتحاديه های کارگری غیر حزبی اعلام داشته اند) ما از اتحاديه های کارگری غیر حزبی پشتيبانی می کنيم. همانطور که نويسنده رساله "ژاکوبنی" (ژاکوبنی به عقیده اپورتونيستها) چه بايد کرد، مدتها پيش، در سال 1902 چنين کرد".(2)

 به لحاظ عملی نيز اين نظر نه تنها غلط بلکه خطرناک است. در اين رابطه هم کافيست به تجربه انقلاب بهمن مراجعه کنيم که چگونه سازمانهای مدافع جنبش کارگری بيش از اينکه کارگران را به مثابه کارگران سازمان دهند به جمع آوری حواريون خود می پرداختند و به شقه شقه شدن کارگران کمک می کردند. تاريخچه فعاليت سازمان های سياسی مدافع کارگران براستی در اين دوران تاریخ غم انگیز است که ضروری و خوبست که درس های لازم از اين تجربه جمع بندی گردد و راهنمای فعاليت ما قرار گيرد.

رفیق پولاد در افشای خانه کارگر به مثابه یک تشکل سياه و دولتی به درستی مرزبندی قاطع و درستی با اين نهاد ارتجاعی به عمل می آورد. اما هنوز اين مرزبندی کافی نيست. رفیق پولاد بايد موضع خود را در قبال رابطه تشکل های کارگری با حزاب و سازمانهای سياسی نيز روشن کند. براستی رفيق پولاد در اين رابطه چگونه می اندیشد. چه مرزبندی با تئوری "تسمه نقاله" استالین دارد. در جنبش چپ کشور ما جريان اتحاد سوسياليستی و به طور مشخص رقيق رضا مقدم از اين تئوری جانبداری می کند نظر رفيق پولاد در سطح اعتقادی در اين باره چه هست؟ رابعا رفيق پولاد می گوید "اشکال مشخص تشکل کارگران از دل مبارزات عينی خود طبقه بيرون می آيد" مگر کسی از طرفدان تشکل توده ای کارگران خلاف اين تز را طرح کرده است. در همه سال های گذشته بحث بين طرفداران جنبش کارگری نه حول شکل تشکل بلکه بر سر نوع تشکل بوده است. غالب چپ های ايران تا مدتها مبارزه صنفی – اقتصادی کارگران را به قول اقليت " اکونوميستی" می دانستند و ضرورت برپائی تشکل و نهادی که از اين مطالبات دفاع کند را انکار می کردند. در همه این سالها رفقای چريک ها به طور اثباتی وارد اين بحث نشده اند به خاطر اين تز که اشکال تشکل از دل مبارزه خود کارگران بوجود می آيد. اما این تز بر روی يک سوء تفاهم بنا شده است. جوهر بحث های طرفداران چپ حول نوع تشکل متمرکز بوده نه بر روی شکل تشکل. به علاوه هیچ کس تاکنون در ميان چپ ها ادعا نکرده است که تشکل کارگری نباید از طريق خود کارگران ايجاد گردد بلکه باید توسط سازمان های سياسی برپا گردد. و کسی تاکنون نخواسته است که تشکل پيشنهادی خود را به کارگران تحميل کند به اين دليل ساده که از چنين توانی برخوردار نبوده است. رفيق پولاد می گوید "در شرايطی مبارزات طبقه کارگر اتحاديه را به عنوان شکل اصلی تشکل اقتصادی طبقه کارگر الزامی می سازد " در باره این نظر رفيق پولاد چند سئوال مطرح است اين شرايط مشخص مبارزه کارگران ايران با اين شرايطی که رفيق پولاد بر می شمارد شباهتی ندارد. وجه مشخصه آن شرايطی که اتحاديه شکل اصلی تشکل است کدامند؟ اين شرايط يک شرايط عمومی اند يا مختص اين آن کشور مشخص اند. اصلا رفيق پولاد تشکل اتحاديه ای را به عنوان يک تشکل پايدار و عمومی برای کارگران قبول دارد يا نه اگر نه دلايل انکار اين امر کدام است؟

 

رابطه تشکل کارگری با سرکوب

 

رفيق پولاد انتقادی که به برخی از گروه های چپ وارد می کند فقط اين نيست که "اشکال مشخص تشکل کارگران که از دل مبارزات عينی خود طبقه بيرون می آيد" را ناديده می گیرند. رفيق پولاد می گويد: "یکی از اصلی ترين عواملی که جلوی شکل گيری تشکل های مستقل کارگری را در ايران گرفته است قدرت دولتی و اختناقی است". این دو فرمول البته کمی با هم فرق دارند رفيق پولاد در یک جا "مانع اصلی" و "عامل اصلی" پراکندگی و عدم سازمان يابی طبقه را "قدرت دولتی و اختناق" می داند و در جای ديگری می گويد "يکی از اصلی ترين" عوامل پراکندگی دیکتاتوری ذاتی سلطه سرمايه داری است. پرسيدنی است عوامل ديگر کدامند که مانع سازمانيابی کارگران می گردد. در فرمول دوم راه برای مشاهده پيچيده از مساله تا حدودی باز می ماند و ظرفیت آن را دارد که از فقدان تشکل کارگری تبیین درست تری ارائه کند. در فرمول "اول که مدت ها است به باور تغییر ناپذیر برخی از چپ ها تبدیل شده راه برای هرگونه تحلیل که مساله را فقط به سطح سیاست محدود نکند بسته می شود. اما بگذارید این تز را از نزدیک مورد بررسی قرار دهیم این تز که با سرکوب سیاسی دولت ها مشحص می شود و این عامل را "مانع اصلی" فقدان تشکل کارگری  می داند نمی تواند شرایط مشابه خود را تبیین کند. مثلا در آفریقای جنوبی، یا کره جنوبی یا تجربه سولیدارینوش لهستان که همگی با سرکوب دولتی روبرو بوده اند این تز را چگونه توضیح می دهد؟ تردیدی نیست که سرکوب تاثیرات معینی بر سازمانیابی کارگران بر جای می گذارد که می توان با آن مخالفت کرد و آنرا نادیده گرفت. در این جا حق با رفیق پولاد است و ندیدن این عامل می تواند گمراه کننده باشد. اما از این نکته درست به این نتیجه برسیم که فقط سرکوب باعث می شود که سازمانیابی کارگرن مخدوش شود آنگاه به درک ساده از مساله در می غلتیم. من این مساله را در مقالات متعددی بررسی کرده ام و از توضیح مجدد اجتناب می کنم خواننده علاقه مند می تواند همچنین به مقاله سودمند آصف بیات،مجید محمدی که در این باره نگارش یافته اند نیز مراجعه کند. خصلت استبدادی رژیم سیاسی نمی تواند سازمان یابی کارگران را ناممکن سازد. تآکید بر این نکته به معنای انکار نقش منفی خصلت استبدادی رژیم های سیاسی در سازمان یابی نیست. "ناممکن" بودن سازمان یابی با "دشوار شدن " آن یک سان نیست. در رژیم های استبدادی هر نوع سازمان یابی و از جمله سازمان یابی کارگری دشوار است. اما حتی دشوارترین شرایط را نیز نمی توان و نباید شرایط ناممکن برای سازمان یابی تلقی کرد. سرکوب بود و نبود تشکل را تعین نمی کند بلکه شکل تشکل را تعیین می کند. در شرایط سرکوب و استبداد سازمانیابی کارگران نمی تواند به شکل قانونی، نهادینه شده، با دفتر و دستک، با رهبران شناخته شده و به لحاظ قانونی به رسمیت شناخته شده توام باشد. اما رفیق پولاد این تبیین از مساله را قبول ندارد. او معتقد است که هر گاه "دیکتاتوری تضعیف یا شکاف برداشته امکان بروز و شکل گیری تشکل های توده ای و مستقل مهیا گردیده است". معنای این عبارت این است که در فقدان چنین شرایطی تشکل کارگری نمی تواند بر پا شود. رفیق پولاد در این رابطه به تجربه فراز و فرود تشکل کارگری در این مراجعه می کند و از آنجا به این نتیجه می رسد که تا"سد دیکتاتوری" ، "شکاف" برندارد "امکان جاری شدن سیل مبارزه توده ای و شکل گیری تشکل های مستقل" فراهم نمی شود. پیشنهاد رفیق فولاد برای شکافتن سر دیکتاتوری البته "قهر انقلابی" است چرا که "تجربه نشان داده که تنها با اعمال قهر انقلابی است که امکان حفظ تشکل های کمونیستی و ادامه کاری آنها و در همان حال تضعیف دیکتاتوری و تسهیل شرایط جهت شکل گیری تشکل های مستقل کارگری و امکان ارتباط گیری این سازمانها با طبقه کارگر و پایان دادن به جدایی غم انگیز روشنفکران کمونیست از طبقه مهیا می گردد". پیشنهاد رفیق پولاد چه چیزی را نشان می دهد:

 اولا تا زمان شکاف برداشتن دیکتاتوری تشکل کارگری تحت هیچ شرایطی نمی تواند برپا گردد.

 ثانیا در این پیشنهاد فاعلی که می خواهد "قهر انقلابی" را اعمال کند مبهم می ماند آیا این امر بعهده روشنفکران و طرفداران جنبش کارگری است که قهر انقلابی" را در دستور قرار دهند یا جنبش کارگری باید آنرا انجام دهد؟

 ثالثا رفیق پولاد در ابتدای نقد خود به سازمان های چپ انتقاد کرده است که "عینیت خود مبارزات طبقه کارگر" را نادیده می گیرند. پرسیدنیست خود این اشکال به رفیق پولاد وارد نیست که با تجویز "قهر انقلابی" ، "عینیت خود مبارزات طبقه کارگر" را نادیده گرفته است؟ جایی که رفیق پولاد باید پیشنهاد خود را تبلیغ کند و به سهم خود به سازمانیابی کارگران کمک کند از این امر طفره می رود آنجا که حوزه و قلمرو مبارزه کارگران است توصیه می کند که به "قهر انقلابی" مبادرت ورزند. مارکس و انگلس می گویند "کمونیستها... از لحاظ نظری، امتیازشان بر بقیه توده پرولتاریا در روشن بینی شرایط، مسیر، و نتایج عمومی حرکت پرولتاریائی است".(3) چنانکه مشاهده می کنیم وظیفه چپ ها مبارزه به جای توده ها به طور عام و توده کارگران به طور ویژه نیست بلکه ارائه تصویر روشن از مسیر راهپیمائی کارگران است. دلمشغولی چپها باید بر این امر استوار باشد که مدام منطق به میدان آمدن کارگران، راههای اتصال بخشهای مختلف آنان، راهکارها و اشکال مبارزه و درخواستها و مطالباتشان را تبلیغ و ترویج نمایند.

1- ص7 پيام فدايی 48 تاکید از من است.

2- لنین، بحران منشويسم.

3- مانیفست کمونیست، مارکس و انگلس، مترجم شهاب برهان.