دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

    نگاهی به مسائل جنبش کارگری ایران و ضرورت جبهه واحد کارگری            

                        بهروز فراهانی

 

 

                       

این روزها آنها که به نقش دوران ساز طبقه کارگر در تغییرات ریشه ای و انقلابی در ایران معتقد ند و در راه ارتقا آگاهی کارگران و حقوق بگیران ایران تلاش میکنند با شنیدن اخبارمبارزات کارگری که از ایران میرسند ، نفسی تازه میکشند . برای اولین بار بعد از سالها این نه جنبش عمومی ضد استبدادی با مضمونی کاملا سرمایه دارانه، بلکه جنبش طبقه کارگر است که بخش عمده اخبار داخل را به خود اختصا ص میدهد. این نه طومار نویسی رفراندم طلبانه ، و یا نامه های عاجزانه این یا آن دسته از "اساتید و روشنفکران" برای "رعایت این یا آن حق در چارچوب فعلی"، بلکه درخواستهای مجدانه کارگران برای برپائی تشکیلات مستقل خود است که هر روز در شهرهای بزرگ یا واحدهای تولیدی مطرح میشود و این  دندان شکن ترین پاسخ به کسانی است که با تمسخر می پرسیدند که "آیا در این شرایط اقتصاد یات «فراصنعتی» طبقه کارگری باقی مانده است ، آنهم در ایران ؟ " آفتاب آمد دلیل آفتاب ! (1)

سالهاست که از برکت رژیم جمهوری اسلامی و سیاستهای نئولیبرالی دولت و سرمایه داران، فشار بطور فزاینده ای به روی کارگران ایران افزایش پیداکرده است . گرچه با تسلط بورژوازی سوداگر پس از فروکش امواج انقلاب بهمن و استحاله دولت بناپارتیستی مذهبی به یک دولت سرمایه داری "متعارف" مذهبی ، مسئله کاهش سهم تولید داخلی و افزایش سوداگری و در نتیجه تقویت جنبه منفی و خرابکارانه سرمایه داری، از همان چند سال بعداز شکست انقلاب شکل غالب انباشت سرمایه در ایران به وضوح خود نشان میداد ، اما پس از روی کار آمدن دولت رفسنجانی و جهت گیری آشکار و با برنامه در جهت تطبیق سیاستهای اقتصادی رژیم با برنامه های بانک جهانی و صندوق بین المللی ، که لازمه ورود به سازمان بین المللی تجارت است ، این فشار ابعاد بی سابقه ای به خود گرفت . سیاستهای خانه خراب کن "تعدیل اقتصادی" و "مدرنیزه کردن" ماشین تولید در ایران باعث بسته شدن بخشهای کاملی از تولید و صنعت و بیکا ری صدها هزار کارگر و حقوق بگیر ایرانی شد. این گرایش در هر دو دولت خاتمی هم با شدت ادامه پیدا کرد. اگر دولت خاتمی در پیشبرد اصلاحات سیاسی ادعائی اش خوار و زبون بود، آنجا که به سیاستهای لیبرالی در اقتصاد مربوط میشد، جسارت نشان میداد. سیاستهای نوع تاچر حتی در دولت خاتمی بیشتر و شدید تر ازدوران رفستجانی هم بود تا حدی که مسئله خصوصی کردن صنعت نفت ویا حداقل بخشهائی ازآن، آشکارا مطرح شد. طبیعتا همزمان با این سیاستهای اقتصادی ،" رفرم" وفشار به حیطه قانون هم کشیده شد و یورش همه جانبه ای برای تغییر قانون کاری که پانزده سال پیش توسط خود همین رژیم ساخته و پرداخته شده بود وزیر فشا ر کارگران در آن امتیازاتی، ولو اندک، به حقوق بگیران ایرانی داده شده بود ،نیز سازمان داده شد، چرا که حتی این امتیازات ناچیز در زمینه بیمه های اجتماعی، از نظر کارفرمایان دولتی و خصوصی دست و پا گیر و مانع انباشت هر چه بیشتر و سریعتر ارزش اضافی میشدند. کافیست که در این مورد کمی به آه و ناله های روسای اتاقهای بازرگانی گوش کنیم تا متوجه درجه سبعیت سرمایه داران "خودی" بشویم : دکتر مهدی بهکیش رئیس اتاق بازرگانی ایران – ایتالیا میگوید " من در مذاکره با طرفهای خارجی، همواره با این انتقاد که قوانین کار جمهوری اسلامی بسیار سخت و محدود کننده است روبرو می شدم و میدیدم که خارجیها به لحاظ قانون کار ما، در ایران سرمایه گذاری نمی کنند . اتفاقا یکی از شرایط پیوستن ما به سازمان جهانی تجارت ، بازنگری در قوانین کار داخلیست ولی ما شاهدیم که وقتی بحث اصلاح قانون کار در مجلس شورای اسلامی مطرح میشود ، به لحاظ تقدسی که این قانون در سالهای متمادی به دست آورده، به چه نحوی با اصلاح آن مخالفت می شود ." (به نقل از آوای کار-اردیبهشت 82 – شماره 4 ص 72 ) فشار لاینقطع دولت خاتمی برای تغییر قانون کار در پاسخ به این خواسته بود.

همین نقل و قول نمونه وار به خوبی نشان میدهد که از نظر سرمایه داران ایرانی جایگاه ایران در تقسیم کار جهانی چیزی جز رقابت در عرضه کار هرچه ارزانتر در بازار جهانی نیست . ما در اینجا با یک درخواست ،مثلا ، سرمایه صنعتی از" دولت خودی" برای حفاظت از محصولات داخلی در مقابل فشار کالاهای خارجی روبرو نیستیم ودر واقع هیچکدام از بخشهای سرمایه داری ایران چنین خواسته هائی را مطرح نمیکنند و از این نظر "پروژه" های سرمایه داران ما هیچگونه جهتی برای رشد صنعتی در رقابت با دیگر بخشهای سرمایه داری جهانی نداشته و تنها خواستا ر هر چه ارزانتر کردن کار است . این معنائی جز تعرض هر چه بیشتر و پردامنه تر به حقوق و مزایای حقوق بگیران ایرانی ندارد .

با توجه به خانه خرابی و فقر گسترده ای که حتی خود آمار دولتی هم آن را نشان میدهند،این تعرض، معنائی جز بازپس زدن درآمد کارگران و حقوق بگیران به حداقلهای ممکن ندارد. مارکس در بررسی دستمزد خاطر نشان میکند که دستمزد از دو بخش تشکیل شده؛ یکی حداقلی که برای تامین بقای نسل ،یعنی زنده ماندن کارگر و خانواده اش لازم است یعنی حداقل فیزیکی و یکی بخش تاریخی-اجتماعی آن که با توجه به سطح تمدن و زندگی و توازن قوای کارگران و سرمایه داران در هر کشور و مقطع زمانی معین تعیین میشود. اگر حداقل فیزیکی از حد معینی نمیتواند پائینتر آورده شود، این بخش دوم میتواند بکلی از بین برود و به صفر برسد.تنها و تنها مقاومت کارگران و نهادهای کارگری است که میتواند درحفظ و بالا بردن این بخش دوم موثر باشد.

اگر از این زاویه به جنبش کارگری ایران نگاه کنیم، متوجه میشویم که مبارزه کارگران ایران به حد دفاع از حداقل لازم برای بقاء تنزل پیدا کرده است. بخش اعظم مبارزات کارگری برای کسب حقوقهای پرداخت نشده و پاداشهای معوقه و بخصوص جلوگیری از تعطیل کامل واحدهای تولیدی است. در چنین شرایطی چندان عجیب نیست که ما گاه به گاه خبر خودکشی یک کارگر بیکار و خانواده اش را میشنویم. این جهنمی است که دولت مذهبی و سرمایه داران ایران، ضمن دادن وعده بهشت، برای کارگران و حقوق بگیران جزءایرانی درست کرده اند.

این وضعیت، یعنی تعرض به حداقل درآمد تا حد تنزل کامل آن به حداقل فیزیکی، آن سوختی است که موتور جنبش اعتراضی-اقتصادی کارگران و حقوق بگیران ایران را به حرکت درآورده و علیرغم ارعاب و سرکوب رژیم ، روشن نگاه داشته است .   مبا رزه ای که عمدتا خصلت دفاعی داشته است.

از آنجا که چه دولت جمهوری اسلامی، چه سرمایه داران بخش خصوصی،و چه اپوزیسیون جمهوریخواه بورژوائی، هرسه ، در ادامه نظم سرمایه داری توافق دارند و سرمایه واقعا موجود و نه سرمایه داری مجازی ، در ایران مثل همه کشورهای دیگر سرمایه داری چیزی جز سرمایه داری نئولیبرالی نیست و نمی تواند باشد، تا وقتی که یک آلترناتیو که گسست از مدار سرمایه جهانی را هدف خود قرار داده است در ایران به قدرت نرسد، این مسئله، یعنی فشار به روی دستمزدها بمثابه تنها راه "جذاب کردن" اقتصاد ایران در دستور کار دولتمندان قرار خواهد داشت ودر نتیجه مبارزه ناگزیر برای تامین معاش نیز در دستور کار جنبشهای کارگران و حقوق بگیران قرار خواهد داشت وسنگرهائی که امروز ساخته میشوند در نبردهای فردا و پس فردا نیز به کار خواهند رفت .این آن دریائی است که مبارزین سوسیالیست کارگری می بایستی در آن شنا کنند.اما ابعاد قضیه به این ختم نمیشود. در شرایطی که در تمام این سالها بخش عمده گروهها و سازمانهای مدعی سوسیالیسم، عمدتا سیاستها و تاکتیکهای خود را بر اساس توجه یک جانبه به جنبش عمومی وسیاسی ضد استبدادی معطوف کرده بودند و به قول معروف نبضشان تنها با این جنبش می زد،کارگران و حقوق بگیران ایرانی مشغول مبارزه برای امرار معاش و کاهش درد ضربات تازیانه نئولیبرالیسم در ایران بودند.

دراین سالها نسل جدیدی از مبارزان کارگری در میان آنها پیدا شده اند که عمدتا فاقد هرگونه  سابقه آموزش سوسیالیستی و ارتباط با سازمانهای کارگری- سوسیالیستی ایرانی و جهانی هستند. اینان کسانی هستند که در اعتصابات ، راهبندان ها ، اشغال کارخانه ها ، تحصن ها ،تظاهرات شهری یا همزمان در چند شهر نقش فعال و سازمانگرانه دارند و بر مسیر حرکت جنبش تاثیر مستقیم میگذارند .  بخش عمده این نسل هرگز وارد مبارزه مستقیم سیاسی نشده و تنها در طی مبارزه بر علیه قانون کار عملا در سیاست دخالت کرده است . اما به دلیل خصلت فوق ارتجاعی و سرکوب همه جانبه دولت، هر لحظه با دستگاههای امنیتی رژیم درگیر بوده ،تجربه خانه کارگر و انجمن اسلامی را از سر گذرانده ، به زندان افتاده ،شکنجه شده ، در خاتون آباد  کشتار شده و به این نتیجه رسیده است که منافعش را نمیتواند از طریق "بالائی ها" به دست آورد . بدین لحاظ این بخش فعال جنبش کارگری، آمادگی کافی برای چرخش به سمت سیاست را دارد اما ،به دلیل عدم توجه و بی سیاستی اکثریت قاطع گروهها و سازمانهای چپ سوسیالیست به جنبش اقتصادی کارگران و سرکوب منظم رژیم ،تا امروز جنبش عمومی دمکراتیک و ضد استبدادی و جنبش واقعی کارگری که عمدتا اقتصادی و دفاعی است ، به موازات هم پیش رفته اند و این پاشنه آشیل هر دو آنهاست . اما هیچ حرکت ریشه ای در جهت کسب دمکراسی و آزادیهای سیاسی و ، مهمتر از آن نهادینه کردن دستاوردهای احتمالی دمکراتیک بدون مداخله فعال انبوه زحمتکشان ایران ممکن نیست و کسب هیچ امتیاز پایدار و نهادی بدون ورود جنبش کارگری به حیطه سیاست نیز امکان ندارد . تمام تلاش فعالین سوسیالیت کارگری می بایست متوجه این حلقه گمشده باشد .زیرا، همان طور که در بالا متذکر شدم ، اپوزیسیون جمهوریخواه بدلیل گرفتاری اجتناب ناپذیر در چنبره نظام سرمایه داری لیبرالیستی از نزدیک شدن به جنبش کارگری ناتوان و هراسان است . آنها وعده دمکراسی بدون نان می دهند و علیرغم چند جمله کمرنگ در باره عدالت اجتماعی هیچ راه عبوری از جهنم سرمایه داری فعلی را ترسیم نمیکنند و نمیتوانند هم بکنند . از نظر آنها جنبش کارگری تنها باید نیروی کمکی جمهوریخواهی باشد و خواسته های خود را فعلا به نفع "مصالح جنبش دمکراتیک " در پرانتز بگذارد . میگوئید که این اغراق آمیز است ؟ نگاهی به بسیج بلادرنگ ، گسترده و پر سروصدای جمهوریخواهان برای کوچکترین " نامه اسا تید و روشنفکران " امضا شده توسط چند صد نفر و یا اعتراضات دانشجوئی و یا اعتصاب غذای گنجی بیاندازید و سکوت آنها را راجع به دو بیانیه کارگری "کمیته هماهنگی" و "کمیته پیگیری" که  هر کدام توسط سه تا چهار هزار کارگر و فعال کارگری امضا شده بودند مورد مداقه قرار دهید ، آنوقت متوجه این "اغراق" میشوید ! آنها اگر هم وارد مسائل جنبش کارگری بشوند ، مثل تنگ نظریشان در مورد مسئله حقوق ملیتها در کشور چند ملیتی ایران ، فقط به قصد کشیدن حد و حدود و تنگتر کردن هر چه بیشتر خواسته های "پائینی ها" ست و نه بیشتر . پس وظیفه پیوند این دو بر دوش فعالین کارگری و سوسیالیست قرار دارد و بس .

 این پیوند تنها با گسترش و تعمیق حرکات اقتصادی کارگران و حقوق بگیران به اقدامات سیاسی ، در دفاع جنبش کارگری از حقوق و آزادیهای دمکراتیک سیاسی در متن ادامه جنبش اقتصادی خود ممکن است . این مسئله مهمی است که جنبش اقتصادی کارگران در ادامه خود ناگزیر با آن روبرو خواهد شد و تمام وحشت و تلاش دولت و اپوزیسیون موافق اقتصا د یا ت سرمایه داری از چنین تحولیست و تمام تلاش ما نیز باید در جهت نزدیکتر کردن چنین چشم اندازی باشد.

البته روشن است که چنین تحولی به معنای درگیر شدن همه کارگران و حقوق بگیرانی که امروزه درگیرمبارزه اقتصادی هستند در یک مبارزه تمام عیار سیاسی نخواهد بود . چنین وضیعتی صرفا در یک دوران اعتلای انقلابی ممکن شده و دریک موقعیت انقلابی به اوج و عطف میرسد . تا برقراری چنین شرایطی ، که البته در جوامعی چون ایران بعلت وجود سرکوب خشن و "بی رویه" خیلی سریعتر از جوامع "عادی" سرمایه داری میتوانند پدید بیایند، اکثریت کارگران و حقوق بگیران عمدتا در دفاع از حقوق و سطح زندگی خود دست به مبارزه زده و در یک سطح از مبارزه که به آن مبارزه اتحادیه ای (تریدیونیونی) میگویند بادولت ونظام سرمایه داری درگیر میشوند. کادرهای کارگری ابتدا در این مبارزه شکل میگیرند و بعد به مبارزه سیاسی "کشیده"میشوند. وقتی میگویند که اعتصاب مدرسه انقلاب است منظور از توجه به دیالکتیک این سطوح متفاوت از مبارزه است. مبارزه کارگران در ایران نیز از این قاعده مستثناء  نیست . هر چند که وجود دیکتاتوری مذهبی میتواند هر حرکت اعتراضی را به سرعت سیاسی کند، اما این مترادف با  سیاسی شدن جنبش توده ای ویا ، مهمتر از آن، سیاسی شدن توده کارگران و حقوق بگیران نیست. لازمه اینکار تضمین کار دراز مدت و دائمی فعالین سوسیالیستی در جنبش جاری اقتصادی کارگران ، همراهی با کارگران و حقوق بگیران در این مبارزه و نشاندن بذر آگاهی سیاسی و طبقاتی در آن است .

امروز زمینه این فعالیت بیش از هر زمان دیگر وجود دارد چرا که  ما  شاهد به ثمر رسیدن تلاشهای چندین و چند ساله فعالان کارگری در داخل ایران هستیم . سال گذشته فعالیت گسترده و چشمگیر کارگران مبارز ، ضمن ادامه اعتصابات و اعتراضات خود در جهت کسب حقوق و پاداشهای معوقه ، در برگزاری مراسم اول ماه مه از نظر هیچکس پنهان نماند . اقداماتی که با یورش ماموران رژیم در سقز انعکاسی جهانی یافت . بدین ترتیب به لطف اقدامات پیگیر ، در سخت ترین شرایط ، جنبش کارگری ایران خود را در سطح جهان مطرح کرد . حمایت فعالین چپ سوسیالیست و کارگری درخارج  از این اقدامات کارگران ایران وتلاش گسترده آنها در انعکاس اخبار کارگران ایران درسطح جهان در خور تقدیر و امریست مبارک که امیدواری به آینده را بیشتر میکند .

در این میان استفاده فعالین کارگری از فضائی که در اثر تلاش رژیم ، ازدولت رفسنجانی تا امروز، برای ورود به نهادهای نگهبان نظم سرمایه داری جهانی و در مرکز آنها  صندوق بین المللی و سازمان تجارت جهانی ایجاد کرده حائز اهمیت خاصی است ، چرا که رژیم مجبور به امضای کنوانسیونهائی شد که تشکلهای مستقل کارگری را به رسمیت  می شناسد . مانورهای رژیم با " سازمان بین المللی کار " برای جا انداختن خانه کارگر و انجمن های اسلامی به جای این "تشکیلات مستقل " موج اعتراض فعالین کارگری در داخل و خارج را به راه انداخت و سازمان بین المللی کار را به دست و پا انداخت ، مبارزه ای که هنوز ادامه دارد. بعلاوه دست رژیم دیگر برای سرکوب خونین کارگران چندان باز نیست : یک خاتون آباد دیگر و فاتحه هر چه مصالحه با سازمان بین المللی کار خوانده است . بدین لحاظ تا زمانی که سیاست ورود به نهادهای بین المللی در دستور کار رژیم وجود داشته باشد و ما با یک سیاست درهای بسته روبرو نباشیم شرایطی وجود خواهد داشت که اقدامات کارگری در جهت ایجاد تشکلهای مستقل همه جا با سرنیزه روبرو نشود و رژیم مجبور به رعایت یک سری " ملاحظات دیپلماتیک " باشد . فعالین کارگری در ایران به خوبی به این مسئله آگاهند و تا امروز استفاده مناسبی از آن کرده اند . این نشان میدهد که فعالین جنبش جدید کارگری هشیارتر از آنی هستند که خصلت دفاعی و اقتصادی مطالبات کارگران اجازه درخشش وتوجه لازم به آن را میدهد .

در چنین شرایطی تشکیل " کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای کارگری " ، " کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری " و بویژه برگزاری مجمع عمومی و تشکیل سندیکای مستقل شرکت واحد با شرکت فعال صدها کارگر برجسته ترین نمونه های رشد جنبش کارگری و ورود به مرحله جدیدی از سطح مبارزه هستند . این مورد اخیر یعنی تشکیل سندیکای مستقل در شرکت واحد از این نظر که درمیان کارگران ، در یک واحد بزرگ کارگری و توسط خود کارگران دست اندرکار بوجود آمده است میبایست بطور موشکا فانه مورد توجه فعالین کارگری و چپ قرار بگیرد.(2)

اینکه آینده این تشکلات نوپا چه خواهد شد ،  موضوع بحث اینجا نیست آنچه در اینجا مورد تاکید قرار دارد ماهیت و مضمون حرکات بیسابقه کارگران ایران است که با خود انواع و اقسام ابتکارات مبارزاتی و نیز تشکلات کارگری را به ارمغان آورده و خواهد آورد و از این راه تشخیص وظائف ما در قبال آن است . امروزه این حرکات اوجی تازه یافته اند. در این جنبش نوپا که هنوز در مراحل ابتدائی خود قرار داشته وبه حداقل استحکام لازم دست نیافته است ، امری که با توجه به رکود بلند مدت این جنبش و سرکوب منظم و خشن رژیم کاملا طبیعیست ، گرایشات متفاوتی وجود دارند .(3) وجود این گرایشات که از سندیکالیستهای" قانونی کار" و معطوف "به بالا " تا سندیکالیستهای انقلابی ، آنارکو - سندیکالیستها و گرایش پراکنده فعالین سوسیالیستی در آن یافت میشود، تغییری درماهیت خود جنبش توده های کارگران که یک حرکت ا قتصا دی ودفاعی است نمیدهد. نادیده گرفتن این واقعیت به راحتی ما را به خیال پردازی وتلاش برای تحمیل الگوهائی که از برنامه های سیاسی گرایشات نظری گوناگون منتج میشوند می کشاند . وجود گرایشات سیاسی و نظری مختلف در صفوف جنبش کارگری و نیز سوسیالیستی ایران نه غیر طبیعی و نه یک اشکال است . سراسر تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی و انقلابات بزرگ ضد سرمایه داری مملو از وجود گرایشات نظری ، سازمانهای متفاوت ، مبارزات نظری و سیاسی آنها ست .  جنبش ما نیز استثنائی بر این نیست . با از بین رفتن سلطه تفکر تک حزبی استالینیستی و "حزب خطا ناپذیر" و یگانه که هیچ سایه روشن نظری را تحمل نکرده و تلاش برای ایجاد "ارتش یک پارچه حزبی " را تنها  شکل " فعالیت لنینیستی " میدانست ، زمینه برای رشد فرهنگ مدارا در میان صفوف جنبش کارگری و کمو نیستی بسیار مناسب تر از پیش شده است . این فرهنگ معنائی جز به رسمیت شناختن امکان ( و واقعیت) وجود گرایشات و احزاب مختلف سوسیالیستی و کارگری ، لزوم تحمل اختلاف نظر و برداشت سیاسی در عین دست زدن به گسترده ترین اتحاد عمل ممکن در یک مرحله معین ندارد . این شیوه نگرش تلاش میکند که بیشترین نیروهای کارگری را برای مححق کردن هدف پیش روی جنبش واقعی کارگری با یکدیگر متحد کند بی آنکه وجود رنگین کمان نظری در میان جنبش و فعالین آن را ناد یده گرفته یا منکر شود. (4)     خوشبختانه ، همانطور که  کارزار

 " کارگران ایران تنها نیستند !" نشان داد، بخش روزافزونی از فعالین سوسیالیستی در خارج از کشور ، چه متشکل در سازمانها وچه منفرد، به این شیوه نگرش نزدیک شده اند و این آینده خوبی را برای اتحاد عملهای گسترده تر نوید میدهد .(5)

حال پرسیدنی که جنبش واقعی و موجود کارگران چه هدفی را پیش پای خود قرار داده است ؟ بی هیچ تردیدی فعالین جنبش کارگری متوجه ضعف اصلی آن یعنی نداشتن تشکیلات مستقل کارگری شده اند . آنها که تاکنون تاوان سنگینی را به دلیل این ضعف بزرگ و فعال مایشاء بودن سندیکای سیاهی چون "خانه کارگر" پرداخته اند به محض آنکه شرایط اندکی مساعد شد به تلاش خود شدت دادند ، تمام حرکات آنان در متن این جنبش اقتصادی – دفاعی بیسابقه معطوف به این هدف بوده است .باید خاطر نشان کرد که در این مورد کارگران ایران درست مانند سایر هم طبقه ایهای خود در سایر کشورهای سرمایه داری عمل میکنند و یک باردیگر احکام انترناسیونال اول در مورد حرکات اولیه کارگران در مبارزه برای دفاع از حقوق خود به اثبات رسید .توده کارگران قبل از اینکه به مبارزه سیاسی و تشکیل احزاب فکر کنند در گامهای خود به طرف شکلی از تشکل گام برمیدارند که بطور بلاواسطه در خدمت مبارزه جاری آنان بوده و نیز در دسترس قرار دارد . این شکل در همه جای جهان سرمایه داری، از زمان بین الملل اول تا امروز، شکل اتحادیه ، اشکال بسیار متنوع اتحادیه علنی ، نیمه علنی ، مخفی و یا ترکیبی از آنان را گرفته است . قوه ابتکار کارگران در این موارد ، بسته به توازن قوا و شرایط مبارزه پیدایش انواع و اقسام تشکیلات کارگری را موجب شده است . زیاد لازم نیست که در زمان خیلی به عقب برویم، تجارب کارگران سیاه معادن آفریقای جنوبی و کره جنوبی نمونه های متفاوت و پر باری را به ما عرضه میکنند . لازم به تاکید است که نقش کارگران و فعالین سوسیالیست در تشکیل ، قوام و پیشروی این اتحادیه ها بسیار مهم بوده است . این فعالین به صرف اتحادیه ای بودن سطح حرکات کارگری از وظیفه خود شانه خالی نکردند هرچند که ،در نمونه آفریقای جنوبی  بدلیل وجود رژیم آپارتاید ودر کره به دلیل حکومت ژنرالها، هر حرکتی به سرعت سیاسی میشد اما این باعث نشد که آنان تنها به تشکیل احزاب سیاسی کمر توجه داشته باشند ، چرا که توده کارگران در شرایط "عادی" مبارزه نه در احزاب یا شوراها بلکه در تشکیلاتی که مضمون اتحادیه ای دارد به گرد هم میایند حالا خود اسم آن را هرچه بگذارند.این امر نه از علاقه آنان بلکه از واقعیت شرایط کار کارگران در یک اقتصاد سرمایه داری و تمرکز کارگران در واحدهای تولید،توزیع و خدمات ناشی میشود و اینکه حتی در دیکتاتوری ترین حکومتها، درگیری کارگران و سرمایه داران قبل از هرچیز بر سر دستمزد و شرایط کار است .میگوئید نه به ایران امروز نگاه کنید و ببینید که بعد از دو دهه رکود چطور توده کارگران با درخواستهای پرداخت حقوقهای عقب مانده ، دفاع از اشتغال و ممانعت از تعطیل کارخانه ها به میدان آمده اند . این بعد از مبارزات کارگران حتی در شرایط انقلاب نیز از بین نمیرود و حتی در فاصله انقلاب فوریه تا اکتبر ،بلشویکها که در شوراها در اقلیت بودند از طریق فعالیت پیگیر و کسب اکثریت در کمیته های کارخانه بود که توده کارگران را از زیر آوار توهمات خرده بورژوائی بیرون آوردند و به نماینده غیر قابل طبقه کارگر در شوراها تبد یل شدند. هدف من از ذکر خلاصه این وقایع تاریخی ، جلب توجه فعالین سیاسی طرفدار سوسیالیسم به اهمیت دائمی کاربا مضمون اتحاد یه ای است. چرا که  ما در جوامعی چون ایران که حتی لباس پوشیدن هم سیاسی است، توجه کافی را به اهمیت عظیم و صرف نظر ناکردنی مبارزه اقتصادی کارگران و تهیدستان نداریم .  در جریان این مبارزه است که طبقه کارگر بمثابه یک طبقه به تفاوت خود با دیگر اقشار و طبقات پی برده و آماده کسب آگاهی طبقاتی میشود حال آنکه در جریا ن یک مبارزه عمومی برای یک خواسته مشترک دمکراتیک این نه تفاوت بلکه همگرائی آنان با دیگر اقشار است که برجسته میشود وهمین زمینه عینی طرح شعارهای عوامفریبانه "همه باهم" مورد علاقه بورژوازی ، و امروزه ،جمهوریخواهان وطنی ،را فراهم می آورد که در شرایط نازل بودن سطح آگاهی و تشکیلات سیاسی کارگران و عدم وجود تشکیلات توده ای ومستقل کارگری،مثل شرایط امروز جنبش کارگری ما، میتواندعملا رهبری را به بورژوازی و خیل روشنفکران خرده بورژوای دنباله روی آن واگذار کند .

باید متذکر شوم ، آنهم خیلی خلاصه ، که تحزب سطح دیگری از مبارزه سیاسی کارگرا ن است که در رابطه ای تنگاتنگ با جنبش اتحادیه ای  وحتی دربهترین شرایط تنها بخش اندکی از کارگران آگاه و پیشرو را در بر میگیرد و شوراها ، به مفهومی که از انقلابات 1905و1917 روسیه و 1919 آلمان و مجارستان بیرون آمدند و نه یک تابلو برای جمع محدودی از عناصر آگاه کارگری، تنها در شرایط موقعیت انقلابی و انقلاب توده ای پدید می آیند و این به برنامه،درایت یا فرمان این یا آن حزب یا اندیشمند انقلابی ربطی ندارد ، فراموش نکنیم که حتی رهبر خارق العاده ای چون لنین و سایر رهبران حزب بلشویک طرح ایجاد شوراها را ارائه نداد ند و نمیتوانستند که بدهند چرا که چنین اشکالی از سازماندهی توده ای تنها در بطن جنبشهای میلیونی توده ها شکل گرفته و با برخورد درست و کار سیاسی عناصر سوسیالیست میتوانند در خدمت پیشروی انقلابی قرار بگیرند . استفاده از این تجربیات برای تسریع شکل گیری این اشکال مساوی با اعلان برتری این یا آن شکل تشکل کارگری نسبت به دیگر اشکال نیست واصولا بوجود آمدن یک شکل عالیتر معادل حذف اشکال دیگر نیست . این نه عناصر آگاه طبقه کارگر بلکه شرایط واقعی مبارزه ، سطح آمادگی توده های کارگر واشکال اعمال قهر دولتی است که کارگران را به سوی این یا آن تشکل مبارزاتی سوق میدهند ، عناصر آگاه تنها  هادی و کاتالیزور هستند و نه عامل ایجاد . برخلاف بعضی از دوستانی که معتقدند که عده ای عنصر آگاه میتوانند سوسیالیسم را در هر جزیره دور افتاده ای برقرار کنند و بنابراین معتقد ند که با یک فرمان و عده ای عنصر انقلابی مصمم  میشود هر شکلی ، مثلا شورا را " برقرار" کرد ، مارکسیستها به سطح رشد واقعی جنبش و درجه آمادگی توده های کارگر نگاه میکنند و معتقدند که  جمله پردازی انقلابی جای کار متناسب با سطح واقعی  جنبش کارگری را نمیگیرد . حال که جنبش کارگری ایران پس از یک دوره رخوت 20 ساله وارد دوران جد یدی شده و مسئله تشکیلات مستقل کارگری را فراروی خود قرار داده است ، تنها پاسخ فعالین کارگری شرکت هرچه گسترده تر در این تلاش و حمایت از تشکلاتی است که در این جنبش پا می گیرند ، وبویژه از آنجائی که هنوز گرایشات مختلفی که در این جنبش قرار دارند در شکل ابتدائی و جنینی هستند و هیچیک سازماندهی منسجمی ندارند ، تلاش برای تحمیل این یا شکل سازماندهی مورد نظر این یا آن حزب یا گروه بعنوان پیش شرط همکاری و اتحاد عمل تنها به معنای دامن زدن به فرقه گرائی ، این بیماری مهلک جنبش چپ ایران ، در جنبش نوپای کارگران ایران است . بر عکس باید با رعایت واقعی فرهنگ مدارا و تحمل انتقادات و نظرات متفاوت و گاه مخالف سعی در ایجاد گسترده ترین اتحاد عمل ممکن کرد . اتحادی که تنها کسانی را که چشم به این یا آن جناح حکومتی دارند دربر نمیگیرد وگرنه هیچ اعتقاد نظری یا ایدئولوژیک را ملاک قرار نداده و به روحیه اتحادی که در بین کارگران برای مقابله با تعرض نئولیبرالی دولت و سرمایه داران وجود دارد و این را ما درهمه حرکات و اعلان همبستگی بخشهای مختلف کارگران می بینیم لبیک میگوید . این اولین بار نیست که فعالین سوسیالیستی با چنین شرایطی روبرو میشوند و ما در تاریخ جنبش کارگری دارای رهنمود های ارزنده ای برای پاسخ به چنین شرایطی هستیم . کنگره چهارم انترناسیونال در سال 1922 پس از بررسی شرایط سیاسی و تهاجم بورژوازی ومقابله کارگران ، چه سوسیالیست ، چه کمونیست، چه سندیکالیست غیر سیاسی و... به کارگران آگاه پیشنهاد میکند که ابتکار ایجاد یک جبهه واحد کارگری در مقابله با تهاجم سرمایه داران را به دست بگیرند0(6) من فکر میکنم که در شرایط کنونی تعرض سرمایه جهانی، نه تنها در ایران بلکه در اکثر نقاط جهان که حمله بی سابقه نئولیبرالیسم آغاز شده است ، جبهه واحد کارگری بهترین پاسخ و مناسبترین شکلی است که به ما اجازه میدهد تا بی آنکه در برابر شکوفائی انواع و اقسام تشکلات در حال شکل گیری و یا بحث ها و برنامه های متفاوت درون جنبش کارگری ایران مانعی ایجاد کنیم ، بزرگترین تمرکز نیرو و اتحاد عمل را در برابر دولت جمهوری اسلامی و سرمایه داران فراهم کنیم . نیروها و گرایشات مختلف با حفظ آزادی انتقاد و برنامه خود وارد اتحاد عمل در جبهه واحد کارگری میشوند و حول چند محور ، که امروزه دفاع از حقوق و آزادی تشکلات مستقل کارگری در راس آنها قرار دارد به مبارزه مشترک دست میزنند . 

این جبهه درست در نقطه مقابل آن تلاشهای فرقه گرایانه–پوپولیستی ای قراردارد که همت به اشتقاق جنبش کارگری براسا س

مرزبندیهای سیاسی – ایدئولوژیک میگمارد ، درست مانند سالهای اول بعد از انقلاب که گروههای سیاسی مدعی طبقه کارگر،همه جا " کارگران هوادار " خود را ایجاد کردند که تمام هم و غمشان درگیری ایدئولوژیک با یکدیگر بود بی آنکه برای تشکیل ظرفی برای تحکیم دستاوردهای جنبش کارگری که انقلاب را روی دوش خود حمل کرده بود خودرا خسته کنند .ما تازه درآستانه دوران جدیدی از جنبش کارگری هستیم ونمی توانیم چنین وانمود کنیم که گویا  توده کارگران و حقوق بگیران ایرانی در جریان مبارزه خود همه راهها و پروژه های گوناگون مطرح در جنبش را محک زده و راه خود را انتخاب کرده است . این ادعائی بیش نیست و اساسا داشتن چنین انتظاری از جنبشی که از یک رکود 20ساله بیرون می آید یک ایدآلیسم و در بهترین حالت رمانتیسم انقلابی است . یک جبهه واحد کارگری بدون حذف هیچکدام از افراد، گروهها و گرایشاتی که به لزوم برپائی تشکیلات مستقل کارگری پی برده و به لزوم حرکت مستقل از جناحهای حکومتی دست یافته اند، اجازه میدهد که بزرگترین همیاری کارگری برای پیشبرد و کسب عملی این تشکیلات مستقل و تا حد امکان سراسری ممکن شود ودر همان حال به توده کارگران اجازه میدهد تا طرحها و پروژههای مختلف را در عمل محک بزنند . امروز مهلکترین خطر، شقه شقه کردن جنبش بر اساس معیارهای ایدئولوژیک است . چنین اقدامی در همین گامهای نخست، آن را از نفس خواهد انداخت و فاجعه شکست جنبش کارگران در سالهای 58-59 دوباره تکرار خواهد شد .

من سخن را در اینجا کوتاه میکنم چرا که هدف من از این مقاله ،تنها گشایش بحث بر سر ضرورت جبهه واحد کارگری در شرایط امروز جنبش است و امیدوارم که با برخورد دوستان و رفقای دست اندر کار بتوانیم به موشکافی بیشتر این مسئله پرداخته و به سهم خود به پویائی و توان جنبش کارگری و سوسیالیستی یاری رسانیم .

 

 

                                                پاریس – آبان 84 13(نوامبر 2005)                                         

 

 

1- برای اینکه به ابعاد این حرکات کارگری پی ببریم کافیست به جمعبندی این حرکات که به همت بهرام رحمانی در سایت نگاه منعکس وخلاصه آن در نشریه آرش شماره 92-93 چاپ شده است ، نگاهی بیاندازیم .

2- بهمن شفیق کاملا حق دارد که حرکت کارگران شرکت واحد را یک واقعه برجسته در جنبش معاصر کارگری ایران میداند .  ( نگاه کنید به مقاله کوتاه و جالب او در این مورد در سایت " بنیاد کار" – شهریور84 )

3-  دراین  جنبش وتشکلات نوپا ،گرایشهای مختلفی را در باره چشم انداز و نحوه فعالیت کارگران در ایران میتوان مشاهده کرد . حشمت محسنی این گرایشات را به چهار دسته بزرگ تقسیم بندی کرده است که درآن دو گرایش حکومتی و دو گرایش عمومی موجود در اپوزیسیون را از هم تمیز میدهد ( نگاه کنید به مقاله او " نگاهی به طرح تشکل کارگری ...." ) در حالیکه شفیق سه گرایش را در جنبش غیر حکومتی از هم تمیز میدهد ( آرش شماره 92-93) . اما این تنها ناشی ازانتخاب معیار تقسیم بندی است وگرنه هردو آنها به درستی گرایشات سندیکالیستی گوناگون رااز هم تمیز داده  و در ضمن وجود یک گرایش "سیاسی گرای" ضد سرمایه داری را که بر تشکل جنبشی و ایدئو لوژیک تاکید داشته وعملا  مخالف فعالیت اتحادیه ای می باشد  خاطر نشان کرده و به نقد میکشند .

4- بهروز ناصری در مقاله "ضرورت اتحاد گرایشات مختلف ...." در شماره 153 جهان امروز بر همین نکته پافشاری درستی میکند هر چند که  نوعی توافق نظری سیاسی در خطوط کلی را هم لازمه آن میداند و این جای بحث و تدقیق دارد چرا که این معیارمیتواند بخشی از نیروها ی کارگری را که با هدف مرحله ای جنبش موافق هستند از اتحاد عمل های گسترده بیرون براند و این اگر در یک دوره تعرض و پیشروی سیاسی جنبش کارگری اشکال  اصولی ندارد در یک دوره مبارزه دفاعی نادرست بوده و مارا تضعیف میکند .

5- برای درک ضرورت و اهمیت اتحادعمل هائی از این دست، نگاه کنید به مقاله امیر جواهری لنگرودی "چرا پشتیبانی از کمپین کارگران ایران تنها نیستند ! ضروری است " در هفته نامه راه کارگر شماره 268. 

6- نگاه کنید به " تزهائی در باره وحدت جبهه پرولتری " در اسناد کنگره چهارم انترناسیونال کمونیست (سال 1922) این آخرین کنگره ای است که لنین درآن شرکت داشت ، هر چند که بعلت بیماری این شرکت کامل نبود .