دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

سازماندهی، اعتراض، خودفعالیتی طبقه کارگر

 

 

تأملی درباره  تجربه‌ي آسیا شرقی

 

نويسنده:جرالد گرین فیلد

برگردان از هومن آزادي

ح. محسني

توضيح:

اکنون مدتی است که نهادهای کارگری رژیم اسلامی در بحران هویت عمیقی فرو رفته‌اند که مختصات این بحران را در یک نگاه کلی می‌توان چنین برشمرد:

1-      بنا به اعتراف رهبران خانه کارگر، شوراهای اسلامی، انجمن‌های اسلامی، بسیج کارگری... نه تنها نیروی تازه‌ای جذب نمی‌کنند بلکه بخش غالب نیروهای خود را از دست داده‌اند. لاغر شدن نهادهای کارگری رژیم نشان دهنده آن است که خصلت دولتی و کاملا بوروکراتیک آن آشکارا عریان گردیده و سیمای پلیسی و سیاه خانه کارگر در نزد توده ها و بخشی از حاکمیت و نهادهای بین المللی افشاء شده است.

2 - از دست دادن نیرو و پایه اجتماعی خانه کارگر و شوراهای اسلامی .... با سازماندهی «اتحادیه های کارگری» ، « انجمن‌های صنفی» متناظر است، این ابتکار حزب مشارکت بحران هویت خانه کارگر را عمیق‌تر ساخته و به مثابه رقیب کشاکش بین نهادهای دو جناح را دامن زده است. جناح خاتمی اگرچه با نهادهای کارگری جناح رقیب مخالف است معهذا از ابتکار و تشکل مستقل کارگری که زیر نگین او نباشد به‌شدت هراسان است. مخالفت جناح خاتمی با تشکل مستقل معلمان، سازماندهی انجمن‌های صنفی قلابی نمونه‌هاي آشکاری هستند که این واقعیت را نشان می‌دهند.

  3- فشار سازمان جهانی کار بر علیه خانه کارگر، توافق این نهاد با وزارت کار، ناظر بر تغییر موادی از قانون کار ضربه کاری دیگری به هست و نیست خانه کارگر وارد کرده است. تقلاهای خانه کارگر و اعتراض علیه جناح رغیب و (اي.ال.او) عمق ضربه به خانه کارگر را منعکس می‌کند. سازمان‌دهی اعتراضات و تهیه طومار، برجسته کردن مسئله عدالت در نزد خانه کارگر تلاش‌های مذبوحانه‌ای را نشان می‌دهد که در خدمت بازسازی هویت خانه کارگر قرار دارند و موقعیت غریقی را به تصویر می کشند که آخرین تقلا ها را از خود نشان می‌دهد.

 بحران هویت خانه کارگر و نهادهای تابع آن تنها ویژگی لحظه کنونی از توازن قوای سیاسی را نشان نمی‌دهد، بلکه این بحران با یکی از کلاسیک‌ترین و مساعدترین شرایط برای سازمان‌یابی کارگری توأم شده است. بنابه آمارهای متعدد در سال گذشته بیش از 300 حرکت کارگری در ایران رخ داده است، تردیدی نیست که این حرکات عموما خصلت تدافعی داشته و به شکل پراکنده و بدون ارتباط با یکدیگر صورت گرفته‌اند. اما مگر تجربه سازمان‌یابی سراسری کارگری در دیگر نقاط دنیا از دل چنین وضعیتی فرا نرویده‌اند؟ فراموش نباید کرد که این حرکات کارگری در شرایطی صورت می‌گیرد که کل رژیم اسلامی از بحران مشروعیت عمیقی رنج می‌برد و می‌رود که کنترل خود را بر اوضاع سیاسی از دست بدهد. به علاوه این شرایط مساعد با فشار سازمان جهانی کار دارد تکمیل می‌شود  و« لحظه طلوع» فرا می‌رسد. در چنین شرایطی جنبش چپ و کمونیستی ایران وظایف بس خطیر و سرنوشت‌سازی به عهده دارد که اگر آن را درنیابد برای یک دور طولانی باید در پس معرکه بیتوته کند. هم اکنون در ارزیابی از وضعیت سیاسی شاید اختلاف چندانی بین نیروهای مخالف رژیم اسلامی وجود نداشته باشد اما در ارائه راه کار و طرح‌های عملی دست کم تا آنجا که به جنبش کارگری برمی‌گردد سه موضع قابل تفکیک از یکدیگر هستند.                                                                               

   1: اول موضعی است که می‌توان آن را «نگاه به بالا» خصلت بندی کرد. این موضع قبلا اساس تأکید خود را بر استفاده از قانون كار و مواد قانوني كه بر انجمن صنفي تاكيد مي‌كرد  استوار می‌ساخت اين نگاه هم اكنون به فشار بین‌المللی  و از طریق سازمان جهانی کار می‌خواهد در ایران تشکل کارگری برپا کند. نقطه ضعف این نگاه آن نیست که از مواد قانوني يا « فشار بین‌المللی» استفاده می‌کند، بلکه این است که بر نیروی توده‌های کارگران تکیه نمی‌کند. دستاوردهاي اين سیاست (اگر دستاوردي داشته باشد) می‌تواند در هر توازن قوای دیگری در هم شکند و بر اثر کوچک‌ترین توافق بین رژیم اسلامی و نهادهای بین‌المللی به باد هوا سپرده شود.                         

2: دوم موضعی است که اساسا « شر» تازه‌ای را که پیشاروی جنبش کارگری دارد باز می‌شود همین توافق سازمان جهانی کار با رژیم اسلامی می‌داند. بر مبنای این دیدگاه سازمان جهانی کار یک نهاد وابسته به کشورهای امپریالیستی است و از توافق آن با رژیم  اسلامي، تشکل مستقل کارگری زاده نمی‌شود بلکه تشکلي عقیم، سازشکار و در بهترین حالت تشکل بخش ممتاز کارگران متولد می‌شود.                                                  

 3: موضعی است که اساس تأکید خود را بر نیروی تودهای کارگران استوار می سازد اما به شرایط مساعد بینالمللی چشم فرو نمی بندد. این نگاه در یک ترکیب معین از جوش و خروش کارگران با فشار بینالمللی راه های مشخص سازمانیابی کارگران را در خود و فی‌نفسه به سطح پرنسیپ ارتقاء نمی‌دهد و هر راهی را که تا آنجا که به هدف سازمان‌یابی مستقل کارگران خدمت کند مورد بهره برداری قرار می‌دهد. از منظر این نگاه اگر توافق سازمان جهانی کار با رژیم اسلامی به خاموش شدن ابتکار و حرکات مستقل کارگری منجر و منتهی شود بی تردید باید محکوم شود اما اگر این فشار بین‌المللی یک رشته حرکات مستقل را دامن زند  و باعث گسترش پایه کارگری گردد نه تنها پیشاپیش اين شرايط را مردود نمی‌داند بلکه معتقد است میتوان از آن در جهت تقویت و تحکیم جنبش مستقل کارگری به نحو احسن استفاده نماید. كاربست درخشان اين سياست را مي‌توان در تجربه جنبش كارگري اندونزي مشاهده كرد. بعد از بحران سياسي كه به بركناري سوهارتو در اندونزي منجر گشت نهادهاي كارگري دولت با بحران هويت روبرو شدند. اين بحران هويت با فشار نهادهاي بين‌المللي كارگري توام بود كه به سهم خود شرايط مساعدي براي جنبش مستقل كارگري اندونزي فراهم ساخت. پيوند جنبش دانشجويي با جنيش كارگري اين روند را به نحو شتابان به جلو سوق داد امري كه هم اكنون در شرايط سياسي ايران نيز قابل مشاهده است. جنبش چپ ايران بايد بايد اين گام جنبش دانشجويي را مبارك قلمداد كند و در باره شرايط همكاري و پيوند اصولي اين دو جنبش روشنگري نمايد. تجربه چنبش كارگري اندونزي در اين رابطه درسهاي فراواني براي آموختن دارد. در اين تجربه مي‌بينم كه جنبش دانشجويي در عمل و در پاره‌اي موارد اصل رهايي كارگران بايد توسط كارگران تحقق يابد را با برخورد جانشين گرايانه خود نقض كرده است. ما از اطاله كلام اجتناب مي‌كنيم و مطالعه مشخص اين تجربه را به كارگران پيشرو، دانشجويان و سازمان‌هاي مدافع طبقه كارگر توصيه مي‌كنيم   

------------------------------------------------------------------

 

تجدید حیات مبارزه‌جویی طبقه کارگر در آسیاي شرقی در دهه گذشته الهام بخش تصوری رادیکال و امیدواری تازه‌ای در مبارزه علیه سرمایه‌داری بوده است. این تجدید حیات در اعتراض توده‌ای، در تظاهرات کارگران در اوج بحران اقتصادی آسیا در 1998-1997 پر معنا و روشن‌تر به نظر آمد و با سیمای تشکل مستقل، در برابر سرکوب مداوم دولتی، منطق طرح‌های جهانی شدن سرمایه‌داری را به چالش کشیده است. کارگران دقیقا به خاطر سرکوب مداوم و تخریب اجتماعی که در اثر بحران اقتصادی به وجود آمد، در برپایی اعتراضات و اعتصابات، جسارت، فداکاری و تعهد بیش‌تری از خود نشان داده‌اند. با انباشت تاریخی این حرکات كوچك که در خدمت خودرهانی طبقه کارگر است هر اعتصاب و اعتراضی ممکن است یک پیروزی به نظر برسد. برای مثال دیوید مک نلی در یک مقاله چاپ شده در مانتلی ریویو در سپتامبر 1998 نتیجه گرفته است: «آسیای شرقی دارد به کانون مبارزه طبقاتی بین‌المللی تبدیل می‌شود. در این مبارزه یک مدل جدید آسیايی، یک مدل مقاومت مبارزه طبقاتی علیه جهانی شدن سرمایه‌داری پدیدار شده است، ما از این مبارزه آموزش می‌بینیم و باید با هم بستگی خود از آنها حمایت نماییم».                                 اگر ما می‌خواهیم به طور جدی از این مبارزه آموزش ببینیم، لازم است که با نگاه هوشیارانه و با دقت بیش‌تری، طبیعت جدید تشکل مستقل کارگری و سیاست آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم. این ارزیابی البته نباید مبتنی بر یک مدل از پیش تعیین شده برای مبارزه واقعی طبقه کارگر یا چگونگی سازمان‌یابی طبقه کارگر استوار باشد. پافشاری بر انطباق با یک مدل به اصطلاح درست، بیش‌تر به این امر کمک می‌کند که یک تشکیلات قبل از این که الهام بخش و آفریننده مبارزه رادیکال باشد به نابود کننده آن تبدیل شود. قصد من در این مقاله مختصر نادیده گرفتن اهمیت و اعتبار تشکیلات کارگری و استراتژی آن‌ها نیست، بلکه می‌خواهم با تأمل بر چند تناقض، در این مقاله سهمی ادا کنم. یک درک انتقادی از این تناقضات عمده حائز اهمیت بسیار است اگر ما آن را مورد توجه قرار دهیم که بسیاری از این تشکل‌های کارگری نه توسط کارگران، بلکه برای آن‌ها درست شده است. فعالیت سازمان یافته در آسیای شرقی به مدت طولانی تحت سلطه اتحادیه و تشکیلات کارگری بود که دولت آن را کنترل و به‌وجود آورده و از فعالیت حقیقی طبقه کارگر جلوگیری می‌کرد. عروج آشکار اتحادیه‌گرایی مستقل سنگربندی بود در مقابل نهادها و اتحادیه‌های تحت کنترل دولت. با وجود ضدیت اتحادیه‌های کنترل شده دولتی با این چالش کارگران، آن ها به نحو مطلوبی از حمایت سیاسی نهادهای بین‌المللی ( مخصوصا آمریکا) احزاب سوسیال دموکرات و مرکز اتحادیه‌های ملی کارگری سایر کشورها استفاده کردند. در اثر و نتیجه بحران اقتصادی آسیا این حمایت اساسا رو به افزایش نهاد. « دموکراتیزه شدن» اتحادیه‌ها تسهیل گشت، پایه بوروکراسی‌های اتحادیه‌های رسمی لرزان و از حالت اتحادیه اقتدارگرای دولتی به اتحادیه در خدمت اشتغال یا قراردادهای اجتماعی متحول گشت. در معنای وسیع‌تر جریان اصلی رایج در همبستگی بین‌المللی یک زبان سازش کارانه دوجانبه را در بر می گیرد. سه جانبه‌گرایی، پیمان اجتماعی، حکومت قانون زمینه یک استراتژی را براي به زنجیر کشیدن مبارزه طبقه کارگر فراهم می‌کند که بر سرکوب کارگران از درون تلاش می‌ورزد. برای مثال در اندونزی قبل از استعفای سوهارتو در بیست و یک ماه مه 1998 کنفدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های آزاد (ICFTA) و برخی از مراکز اتحادیه‌های کارگری و احزاب سوسیال دموکرات در ماورای بحار از اتحادیه‌های کارگری سراسری اندونزی تحت کنترل دولت حمایت مالی و سیاسی به عمل آوردند.              

با وجود ضدیت اتحادیه‌ی کنترل شده دولتی با این چالش، معهذا کارگران به نحو مطلوبی از حمایت سیاسی نهادهای بین‌المللی ( مخصوصا آمریکا)، احزاب سوسیال دمکرات و مرکز اتحادیه‌های ملی کارگری و سایر کشورها استفاده کرده‌اند. کنفدراسیون جهانی اتحادیه‌های آزاد کارگری به طور پیوسته و سراسری برای رهایی رهبران اتحادیه کارگری، مختار پاک پهان (رهبر اتحادیه کارگری) و دیتا ساری رهبر رادیکال ( مرکز اندونزی برای مبارزه کارگری) که در زندان بسر می‌بردند، مبارزه می‌کرد. برخی از اتحادیه‌های کارگری اندونزی موضع خود را پس از استعفا سوهارتو روشن کردند. آن‌ها با استقبال از مشروط کردن کمک‌های بزرگ مالی کنفدراسیون اتحادیه‌های آزاد کارگری به رژیم نظامیان نه در ساختارها و سیاست ها اما در رابطه با رژیم دچار تحول گشتند. تا اندازه‌ای دلیل این امر این بود که کنفدراسیون می‌خواست یک واحد ملی از اتحادیه ها حول  SPI اصلاح شده بوجود آورند تا بتوانند با رژیم اتوریتر سیاسی و نظامی چالش کند. طنز آینده این است که این مانور بین‌المللی با رشد جنبش توده‌ای کارگری  خارج از اتحادیه کارگری اندونزی و در سطح کارخانه همزمان گشت.

پایه اتحادیه کارگری اندونزی با خودداری از پرداخت  حق عضویت، رهبران رسمی را طرد کردند. کارگران با این کار سیستم سرکوب و سازماندهی از بالا را به چالش طلبیدند. علی‌رغم چالش کارگران از پائین اما به خاطر حمایت های سیاسی و مالی نهادهای ماورای بحار حرکات از بالا تثبیت شد.حمایت‌های خارجی با دخالت نظامی مداوم در دعواهای کارگری و سرکوب آزادی اجتماعات در مسایل اعتصابات توأم گشت و بوروکراسی اتحادیه را قادر ساخت که قدرت خود را با وارد کردن وسایل کنترل موثرتر بر اعضای پایه تثبیت کند. این سلطه مستمر اتحادیه‌های کنترل شده دولتی در اندونزی و سایر کشورهای آسیای شرقی در مورد استفاده غیر‌انتقادی از درجه اتحادیه‌ای شدن به عنوان میزان رشد و قدرت نسبی تشکیلات طبقه کارگر سئوالاتی را بر می‌انگیزد. اگر کارگران مجبور بودند به اتحادیه‌ای که دولت بوجود آورده بپیوندند و از ایجاد خودسازماندهی واقعی جلوگیری به عمل می‌آمد آيا درجه بالای کمیت اتحادیه و عضویت در آن مورد  في نفسه قابل دفاع است؟آنچه که واقعا رخ داد جابه‌جا شدن سازماندهی و خود فعالیتی طبقه کارگر بود. این جابجا شدن نه تنها شامل سرکوب خودسازماندهی واقعی کارگران می شود بلکه زبان سیاست و سازماندهی کارگری را هم از دست آن سلب می‌کرد. معنا و هدف و مبارزه برای اتحادیه ممکن است بر درک کارگران و انتظارات آنها مدتها بعد از مبارزه علیه اتحادیه‌هایی که توسط دولت شکل گرفته‌اند اثرات خود را بر جای بگذارد. به طور مثال در اندونزی مدت‌ها همکاری با مدیریت جزء وظایف اولیه اتحادیه SPI بود و نقش پدرسالارانه کمک به کارگران (به طور فردی نه به طور جمعی) کانالیزه کردن دعواهای کارگر به مسیر قانونی و به اداره کار و دادگاه‌های کار و وابستگی به کمک مقامات هنوز درک غالب در بین کارگران از اتحادیه و اتحادیه مستقل بود. در حالی که این اتحادیه‌های مستقل و جدید کارگری در اعتصابات اعتراضی و شدید و اعتراضات خیابانی درگیر بودند به میزان وسیعی تحت رهبری و کنترل فعالین دانشجویی (سابق) وابسته به کمک‌ها و هزینه‌های سازمان غیردولتی طبقه متوسط (NGO) ها بودند. این وابستگی مضمون اتحادیه را بیشتر به عنوان حامل کمک و صدقه تا سازماندهی تقویت می‌کرد. به علاوه سیاست این اتحادیه‌های مستقل کارگری غالبا مشخصه‌اش تابعیت آگاهی و تجربه کارگران از نخبگان متخصص و عقلانیت تکنوکراتیک بود و جابجایی خود فعالیتی کارگران از درون خود تشکیلات شان صورت گرفت. به علاوه در حین مبارزه برای دموکراسی و درگیری در مبارزات تعرضی در این اتحادیه‌های مستقل انتخابات دموکراتیک مستقیم رهبری وجود نداشت و هنوز هم ندارد. اکثر رهبران و نمایندگان اتحادیه‌ای و سازمان‌های کارگری مثلSBSI و PBI که بعدا درFPI ادغام شد مستقیما به وسیله پایه‌ها انتخاب نشده بود بلکه به‌وسیله کمیته اجرائی تعیین شده بودند که این کمیته خود انتخابی نیست بلکه از طریق بحث و گفتگوي در بسته‌ای بین نخبگان تعیین می‌شود. این تا اندازه‌اي بازتاب میراث تاریخی این نهادهاست چون به عنوان نهادهای غیر قانونی زیرزمینی عمل می‌کردند و سازماندهی بر اساس شبکه‌ای مخفی تعیین و شکل می گرفت و نمایندگان و اتوریته ها از طریق تماس‌های شخصی و اعتماد رفیقانه تعیین می‌شد. تحت این شرایط گشایش لازم برای انتخاب دموکراتیک و مستقیم وجود نداشت. به علاوه بیش از 2 سال که این اتحادیه قانونی شد و رهبران آن آزاد گشتند ساختار رهبری و پروسه‌های تصمیم‌گیری بسته هم‌چنان ادامه داشت. تعیین فعالین دانشجویی و اعضای NGOها به عنوان رهبران شاخه‌ها و شعبه‌های اتحاد تا زمان مختار پاك پهان در SBSI ( علیرغم زبان رادیکال و اعتراضات تند آن) و همین طور در FNPBI به رهبری دیتاساری ادامه پیدا کرد. می‌توان اینگونه بحث کرد که این سازمان‌ها در حال گذار هستند و برای انتخاب مستقیم رهبران دموکراتیک به زمان احتیاج دارند. به هر حال رهبران این سازمان‌ها مدعی هستند که به طور دموکراتیک انتخاب شده‌اند و بنابراین نیاز به تعبیر و بحث درباره چنین تحولی به رسمیت شناخته نمی‌شود. با توجه به این روند به نظر می‌رسد که مسیر حرکت از اتحادیه‌های کنترل شده به‌وسیله دولت به اتحادیه‌های مستقل و رادیکال‌تر راهی طولانی‌تر از آن‌چه تعهد می شود وجود دارد. این مساله این سئوال مهم را برمی انگیزد که رابطه بین کنش و عمل اعتراضی کارگران و چشم انداز برای خودرهائی کارگران به‌خصوص در فقدان (یا سرکوب آشکار) درگیری مستقیم کارگران در فعالیت‌های اعتراضی و اهداف خود كدام است؟ واقعیت این است که اکثر اعتصابات که این حرکات اعتراضی را شکل می‌دهد ( به عنوان بخشی از چیزی که بعضی ادعا می‌کنند که انقلاب است) سازماندهی آن توسط رهبران دانشجویی هدايت می‌شود و فعالیت مستقیم کارگران در رهبری و سازماندهی محدود است. به علاوه راهی که اعتراض و اعتصاب سازماندهی می‌شود غالبا با بازتولید سلسله مراتب اتوریتر و کنترل و نفوذ شیوه‌های ویژه‌ای از کاردانی‌های خارج از طبقه کارگر به شکل نخبه‌گرایانه رهبری توام است. بنابراین سیستم توده‌ای کارگران در اعتراضات و اعتصابات تعرضی به این گرایش دارد که خواست‌های سیاسی برای دموکراسی و اصلاح دموکراتیک جامعه را به طور کل با هم پیوند بدهد بدون این که روند دموکراتیک در کنش جمعی یا در خود سازماندهی پیشرفتی بکند. به عنوان نمونه مبارزات کارخانه نساجی تیفون تکس PT در زولو که متعلق به هنگ کنگ است در پایان ژوئن 1998 به یک اعتصاب 5 روزه به‌وسیله 1700 کارگر که باعث توقف تولیدی شد که 7000 کارگر را تحت تاثیر قرار داد. خواست‌های اعتصاب در افزایش دستمزد و متناسب با آهنگ تورم، پرداخت برای اضافه کار و شرایط بهتر کار بود. در سازماندهی اعتصاب کارگران مستقیما مقامات SPSI را به چالش طلبیدند و نمایندگی او را برای منافع خود رد کردند. مبارزات با بستن کارخانه از طرف مدیریت و اخراج چند صد کارگر تشدید شد. در 24 اگوست بیش از هشتصد کارگر از زولو به جاکارتا سفر کردند و یک سلسله تظاهرات در مقابل اداره کار طی چند روز برپا داشتند. وقتی که کارگران خواستند اعتراض خود را به نمایندگی ILO تسلیم کنند ارتش و پلیس جلوی آن‌ها را سد کرد. كه اين زد و خوردهای قهرآمیز به زخمی شدن 20 کارگر منجر شد. در ماه‌های بعدی 200 کارگر به جاکارتا آمدند و در موارد مختلف به اعتراض ادامه دادند . به هر حال در آغاز سال 1999 این مبارزات به‌دست وکلا و دادگاه کار افتاد سرانجام هیچیک از 800 کارگر اخراجی به کار باز نگشتند و بازخرید نیز نشدند. اعتصاب آشکارا اهمیت زیادی داشت از لحاظ طول مبارزه و گسترش آن از کارخانه در زولو به  اعتراض خیابانی در جاکارتا. معهذا تعداد زیادی از ناظرین برای آن اهمیت بیش از این قائل‌اند. در سبتامبر 1998 مجله انترناسیونال سوسیالیسم کلر فرمون نقل می‌کند که « اعتصاب تیفون تکس نمونه‌ای از موج بسیج کارگری بعد از قیام ماه مه که منجر به سرنگونی سوهارتو شد و آن را انقلاب اندونزی می‌نامد» این تظاهرات به طور وسیع یک جنبش دانشجویی بود به قول خود فرمون « طی اعتراضات که تا 21 ماه مه طول کشید کارگران نسبتا غیرفعال بودند. اما نمونه اعتصاب تیفون تکس در واقع  نفطه پایانی بر این غیر فعال بودن و نشانه انسجام پایه کارگری این « انقلاب» است. گرچه فرمون شرکت 7000 کارگر را در تیفون تکس ذکر می‌کند نکته کمتر تعداد کارگر بلکه بیشتر کیفیت تحول اعتصاب است « قریب 7000 کارگر نساجی در زولو از 30 ژوئن در 4 ژوئیه برای دستمزد بیشتر و خواست‌های دیگر دست به اعتصاب زدند، بعد از آنکه مدیریت آنها را به اخراج‌های دستجمعی تهدید کرد کارگران یک کمیته مستقل کارگری برای رفورم ایجاد کردند که در کنار خواست‌های دیگر خواست ملی شدن را پیش گذاشت. کمیته هم‌چنین اعلام کرد که کارگران نباید به خواست‌های بلاواسطه اقتصادی محدود شوند و رهبران دانشجویی را به سخنرانی دعوت کردند». گذار از خواست‌های افزایش دستمزد به ملی شدن ظاهرا در پیوند با تشکیل  کمیته طبقه کارگر برای اصلاح (KRKB ) بود. گفته می شود کهBKRK با دعوت کردن رهبران دانشجویی مبارزه را سیاسی کرد ولی KRKB نه به وسیله کارگران تیفون تکس بلکه بوسیله فعالین دانشجویی سازمان یافت و دعوت رهبران دانشجویی برای سخنرانی برای کارگران کمتر یک حرکت سیاسی از طرف کارگران مبارز و بيشتر عملکرد KRKB و فعالین دانشجویی محسوب مي‌شد.  اگرچه تعدادی از کارگران مبارز در فعالیتBKRK فعال بودند در ماه‌های بعدی رهبری همچنان در دست فعالين دانشجویی كه آن را بوجود آورده بودند باقی ماند و آنان بودند که مبارزه را به جاکارتا کشانده و در واقع خط انتظامات و اعتصاب را تضعیف کردند و به مدیریت اجازه دادند که تمام کارگران را به سر کار برگردانند و تولید را از سر گیرند. به علاوه فرصت برای اتحادیه SPSI فراهم شد که علیه کارگران باقی مانده تبلیغ کند و عضوگیری جدید بنماید. وقتی کارگران به جاکارتا رفتند کمیتهKRKB به رهبری دانشجویان نتوانست غذا و تدارکات فراهم نماید و بیشتر بر روی سازمان‌های خیریه محلی و داوطلبانه اتکا کرد. کارگران در راه پله‌ها و روی زمین و کف اتاق ادارات بنیاد کمک قانونی مي‌خوابيدند و کاملا بدون غذاي کافی و آب بودند. در حالی که صدها کارگر تلاش می‌کردند که غذا پیدا کنند یا بسته های کمکی از سازمان‌های خیریه دریافت کنند، رهبران دانشجویی پشت‌درهای بسته راجع به استراتژی و طرح تظاهرات صحبت می‌کردند. کارگران فقط لحظاتی قبل از اقدام از طرح با خبر می‌شدند در واقع آن‌ها تلاش می‌کردند به طرف دفترILO بروند. مساله رفتن به آن مکان مورد بحث قرار نگرفته بود و توضیح داده نشده بود. مساله این جا این نیست که این عمل به طور ضعیفی طرح‌ریزی شده و یا اینکه در عمل با شکست مواجه شده بود. در مقابله با اخراج‌های جمعی و سرکوب نظامی شجاعت و اعتقاد ابراز شده در این اعتراضات اهميت زیادی برای کارگران و دانشجویان داشت. آنها در خیابان‌ها راهپیمائی می‌کردند و شعارهای شجاعانه سر می‌دادند این بیان قدرت دستجمعی آنها محسوب می‌شد و این امر در وسایل ارتباط جمعی نيز منعکس می‌شد. اما در پشت این تصویر چیزی متفاوتی پنهان بود که سرخوردگی و عدم اعتماد در میان کارگران را نشان مي‌داد که روز به روز در حال گسترش بود.  كارگران وقتی که به دفتر خیریه بر می‌گشتند و برای راهنمایی‌های بیشتر از طرف دانشجویان انتظار می‌کشیدند قدرت دستجمعی شان به سرعت از بین می‌رفت. این یک مبارزه مهم و تعرضی بود اما سئوالی که باقی می‌ماند این است که این حرکات چه ربطی به انقلاب دارد؟ آدم در خطوط اولیه مقاله‌ای که تحت عنوان « انقلاب و ضد انقلاب، درس‌هایی از اندونزي» می‌خواند که « انفجار انقلاب در اندونزی تعدادی از سئوال‌های اساسی را پیشارو می‌گذارد» حالا انتقادی‌ترین سئوال این است که این حرکات انقلاب بودند یا نه؟ در همان مقاله  توني کلیف یادآوری می‌کند که جوهر مارکسیسم این است که «رهایی طبقه کارگر عمل خود طبقه کارگر است» حالا ما این ادعا را با اعتراضات و اعتصابات تیفون تکس مقایسه کنیم تناقض بین خود فعالیتی طبقه کارگر و شکل سازماندهی این اعتصاب آشکار می شود. البته صدها اعتصاب دیگر وجود دارد که می‌توان آنها را مورد تحلیل قرارداد برای اینکه دینامیسم سیاسی و اجتماعی متفاوتی از آنچه که من در اینجا اتخاذ کردم نشان دهد. نکته این جا این است که ما  بايد پروژه رهایی برای خودرهانی طبقه کارگر را جدی بگیریم. اين امر از طریق بررسی انتقادی ظرفیت‌ها و روندهای دستجمعی که از طریق آن اعتراضات سازماندهی و اجرا می‌شود ميسر است تا این كه اين كنش‌ها و عمل ها را به عنوان فی نفسه انقلابی یا مبارزه جویانه بپذیریم که در این حرکات وجود دارد. کارگران تیفون تکس نظارت بر عمل اعتراضی برای تعیین خواست‌هایشان و یا استراتژی برای رسیدن به آن نداشتند. ارتقاء از خواست افزایش دستمزد به ملی کردن زمانی می‌تواند انقلابی باشد که خود کارگران درگیر این مبارزه آن‌را انجام داده باشد. تا زمانی که فعالین دانشجویی سازمان یافته یعنی کمیته KRKB رهبری داشته باشند و کارگران فاقد آن باشند درنتيجه مسئله ملی کردن کمتر از آن رادیکال هست که به نظر می رسد. اگر کارخانه ملی مي‌شد چه کسی آنرا کنترل می‌کرد؟ یک درس کاملا متفاوتی از مبارزه دهقانانی می‌گیریم که کمتر مورد توجه قرار گرفته در حالی که یک پروسه رادیکال‌تری را به نمايش گذاشته است. از اوایل دهه 1990 اشغال زمین وسیعی به وسیله دهقانان و ساکنین روستاها انجام گرفت که خواهان بدست گرفتن زمین‌ها بودند.اين زمينها در معرض اين بود که از آن‌ها گرفته شود یا خواهان کنترل بر زمین‌های جدید بودند که برای بقای جماعت آن‌ها لازم بود. این شامل گرفتن زمین های کشاورزی – صنعتی هم می‌شد که همه آنها کالا برای صادرات توليد مي‌كردند. مثل تنباکو، قهوه كه آنها را به مزارعی نظير غله و مواد غذایی اصلی تبدیل می‌کردند. تصاحب چند زمین گلف در شرق و غرب جاوه و شمال سوماترا در سال 1997 –1998 ( بعضی از آن‌ها هنوز تحت اشغال هستند) که در واقع باعث گشت مبارزه براي وسایل معیشتی را با چالش عليه امتیازات و ثروت طبقه حاکم همراه كنند. هر چند این استراتژی‌های دستجمعی با بیرون کردن اجباری از طريق ارتش همراه بود اما قدرت خودسازمان یافته این جنبش‌ها و تاکید آنها را بر نظارت در اتخاذ سیاست اعتراض و مقاومت‌شان‌ نشان مي‌داد. متاسفانه امکان تداوم بسط چنین تجربه‌ای به جنبش کارگری به علت تقسیم کار و سیاست‌های NGO و فعالین دانشجویی محدود است. و بیشتر جنبش کارگری را از جنبش دهقانی جدا می‌کند تا متحد نماید. امکان جابجایی سازمانی خودفعالیتی طبقه کارگر و تناقضاتی که در سازماندهی مستقل کارگران با عملکردهای غیر یا ضد دمکراتیک وجود دارد موقعیت را از آنچه که بنظر می‌رسد پیچیده‌تر می‌سازد. در مورد اندونزی آشکار شدن این پیچیدگی و شناخت اهمیت آن با درك محدودیت فعالین دانشجویی در اعتراضات توده‌ای و رادیکالیزه شدن جنبش دانشجویی خود را نشان می‌دهد. به عنوان مثال مبارزه هماهنگ در سطح ملی علیه ارتش اندونزی در تقابل با محیط کار تاثیر به‌سزائی داشته و شكل‌گيري مرکز هماهنگی مبارزه علیه ارتش ( ABRI) و تكامل این مبارزه به تقابل توده‌ای و گسترش قدرت اقتصادی آن تاثیر گذاشته است. در تقابل با تهدید و ضرب و شتم هر روزه کارگران در دخالت ارتش در مشاجرات کاری منجر به جنبش « بازگشت به سربازخانه» شد. این جنبش به‌وسیله فعالین دانشجویی و NGOهای مترقی‌تر سازماندهی شد. شعار« بازگشت به سربازخانه» براساس یک آموزش توده‌ای، اعلامیه نویسی و سازماندهی توده‌ای بود که یک دوره انتقاد توده‌ای و رابطه آن را با جنبش کارگری و سرکوب نظامی آن در سه دهه حکومت سوهارتو نشان می‌دهد. این جریان بر خلاف سایر اعتراضات توده‌‌ای رهبری شده به‌وسیله دانشجویان (مثل مبارزه با صندوق بین‌المللی پول) فقط نشان دهنده رادیکال بودن شعار آن نبود بلکه روند ایجاد یک آگاهی انتقادی در میان توده‌های کارگری بود که اهمیت داشت. آن چیزی که مهم است این است که اهمیت نقش دانشجویان وNGOها در مبارزات کارگری است. اما این نقش باید به دقت تعریف شود. مبارزات محل کار و اعتصاب باید گسترش یابد تا مسایل سیاسی وسیع‌تری را مورد خطاب قرار دهد و با سایر جنبش‌های اجتماعی و مبارزات که بر اساس جماعت است پیوند بخورد. چنین رادیکالیزه شدنی می‌تواند فعالین دانشجویی را در کمیته‌های آموزشی اتحادیه در حلقه‌ها و محافل مطالعاتی در گروه های تحقیق- انتقادی فعال کند. به اضافه انتشار جزوه‌های آموزشی توده‌ای مثل بولتن‌ها و دفترها و غیره تفاوت مهمی هستند بین شرکت در این مبارزات از طریق رادیکال کردن آن به‌وسیله استراتژی‌های آموزش توده‌ای که به روشنی تعریف شده با اینکه نقش رهبری، قدرت تصمیم‌گیری، سیاست‌های کنش کارگری را مستقیما به دست گیرند. به بیان دیگر رادیکالیزه شدن نباید بر اساس دخالت خارجی برای تعریف مبارزات کارگری باشد بلکه بر اساس شرکت انتقادی به شرایطی است که تحت آنها مبارزه خود‌سازمان‌یافته کارگران ممکن است. چنین طرز تلقی این واقعیت را به رسمیت می‌شناسد که فعالین دانشجویی و دیگران هم چیزهای بسیاری می‌توانند از فعالین کارگری و جنبش کارگری بیاموزند و به دانش و تجربه کارگری به عنوان یک عامل مهم اهمیت قائل شوند، بجای اینکه آن‌ها را به صورت مطالعات موردی و سند و مدارکی که در لحظه‌های از جنبش دانشجویی هستند مشاهده کنند. این مساله مربوط می‌شود به تضاد وسیع‌تری در جنبش اتحادیه‌ای در حال پیدایش در منطقه ( اتحادیه‌های مستقل که از مبارزه برای دموکراسی حمایت می‌کنند خودشان ضرورتا سازمان‌های دموکراتیکی نیستند) این قضیه در فقدان انتخابات و تصمیم‌گیری دموکراتیک در این سازمان‌ها مشهود است. روابط اتوریتر پدرسالار و پدرمابانه و درک خبره‌گرایانه و تخصصی تقویت می شود تا انتخابات دموکراتیک. این مشاهده قطعا چیز جدیدی نیست فقط نشان می‌دهد که آرزوهای رادیکال و ظرفیت‌های انقلابی که بسیاری از سوسیالیست‌ها به این جنبش‌ها نسبت می‌دهند به تعمق انتقادی‌تر و تأمل عمیق‌تری احتیاج دارد. واقعیت این است که تمام این پتانسیل‌های هیجان‌آور مصنوعی ماهیت این اعتراضات تعرضی چنان است که تکامل بیشتر خود رهانی و خودفعالیتی کارگران را مانع می‌شود. اگر این‌ها نمی‌خواهند که جابجایی سازمانی طبقه کارگر را ابدی کنند باید نقطه تاکید سازماندهی آنها بر لحظه‌های رادیکال در متن و زمینه وسیع‌تر و بنیادی‌تر ایجاد آن نوع از ظرفیت های طبقاتی شود که می‌تواند توان‌هایی جدید واقعا انقلابی را در آسیای شرقی واقعیت بخشد.                                                                                                 

 

کنفدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های آزاد (ICFTU)                                                                         اتحادیه سراسری کارگران اندونزی (SPSI)                                                                                   اتحادیه مترقی کارگران اندونزی(SBSI)                                                                                          مرکز اندونزی برای مبارزه کارگری(PPBI)                                                                                       جبهه ملی مبارزات کارگران اندونزی (FNPBI)                                                                                 کمیته طبقه کارگر برای اصلاح (KRKB)                                                                                       بنیاد کمک‌های قانونی (YLBHI)                                                                                                 مبارزه ملی علیه ارتش اندونزی (ABRI)

ابن نوشته برگردان آزاد و اندك خلاصه شهده‌اي است كه در سوشباليست ريجستر سال 2000 به چاپ رسيده است.