دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

از فيليپين تا عراق: به فاصلة يکصد سال

(کيپلينگ، "بار مسئوليت سفيدپوستان"، و امپرياليسم ايالات متحده)

      سردبيري مانتلی ریويو

 مترجم: ب. محله

 در زمانه‌ای زندگی می‌کنيم که امپرياليسم در هرزه درايِی‌های‌اش تمامی مرزها را درنورديده است.  مجلة اکونوميست که در لندن چاپ می‌شود، در ماه اوت امسال گزارش ويژه‌ای را با عنوان "آمريکا و امپراتوری" چاپ نمود.  در اين گزارش، موضوع به اين شکل مطرح می‌شود که به فرض "تغيير رژيم ... به شکل مسالمت آميزش" در ايران و سوريه، آيا ايالات متحده واقعاً حاضر است که بار مسئوليت سترگ سفيدپوستان را در سراسر خاورميانه به دوش بگيرد؟  پاسخی که اکونوميست به اين سئوال خويش می‌دهد منفی است، زيرا که ناشرين اين مجله بر اين باورند که تعهد ايالات متحده به امپراتوری به آن جاها نمی‌رسد.  آن چه که در اين جا برای ما مهم است، البته خود اين پرسش و پاسخ نيست، بلکه نفس مطرح ساختن چنين پرسشی است که برای ما اهميت دارد.

جنگ‌های جاری ايالات متحده در افغانستان و عراق ناظران را به اين فکر واداشته است که آيا تشابهات و ارتباط‌های تاريخی ميان امپرياليسم "نو" قرن بيست و يکم و امپرياليسم قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم وجود ندارد!  همان گونه که جاناتان مارکوس[1]، گزارش‌گر امور دفاعی بی بی سی در يکی از گزارش‌های‌اش در ژويية گذشته گفته است:

بايد به خاطر آورد که کيپلينگ[2] شاعر بريتانيايی، بيش از يکصد سال پيش شعر معروف اش را در بارة آن چه که وی آن را "بار مسئوليت سفيدپوستان" می ناميد، نوشت که خطابه‌ای است پيرامون مسئوليت های خطير امپراتوری که به جای لندن، واشنگتن را مورد خطاب قرار داده و در باب مسئوليت های تازه پاگرفته اش در فيليپين به وی هشدار می دهد.  برای ام روشن نيست که آيا رييس جمهور جورج دابليو بوش اصلاً به شعرخوانی به طور اعم، و يا خواندن آثار کيپلينگ، به طور اخص علاقه ای داشته باشد.  اما، تمايلات و خواسته های کيپلينگ که در شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" اش بيان شده است، امروزه به همان اندازه وارد است که در زمان نوشتن شعرش پس از پايان جنگ های اسپانيا- آمريکا مطرح بود. (۱۷ ژوييه ۲۰۰۳) البته، گذشته از شخص ايشان، امروزه هستند بسياری ديگر از مدافعين ريز و درشت امپرياليسم که با شعر کيپلينگ که با ابيات زير آغاز می‌شود، رابطه برقرار می‌سازند:

 وظيفه ات را به عنوان يک سفيدپوست به عهده بگير –

و بهترين‌های ات را به پيش بفرست –

 پيش از آن که به بحث پيرامون بروز چنين علاقة ناگهانی به شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ بپردازيم، ابتدا لازم است که اشارة مختصری به تاريخ امپرياليسم ايالات متحده داشته باشيم، تا بتوانيم شعر مزبور را در متن تاريخی اش قرار دهيم.

از جنگ اسپانيا- آمريکا تا جنگ فيليپين- آمريکا

 در طی جنگ های ۱۸۹۸ ميان آمريکا و اسپانيا، ايالات متحده توانست مستعمرات اسپانيا را در حوزة دريای کاراييب و اقيانوس آرام تصرف نموده، و بدين ترتيب برای نخستين بار به عنوان يک قدرت جهانی عرض اندام کند.[3]  سلطة استعماری اسپانيا بر فيليپين، همانند سلطه اش بر کوبا، باعث رشد مبارزة آزادی بخش ملی شده بود.  بلافاصله پس از بمباران مانيل توسط نيروی دريايی ايالات متحده، در اول ماه می ۱۸۹۸، که در طی آن ناوگان اسپانيا به کلی نابود گرديد، فرماندة ناوگان آمريکا، درياسالار ديويی[4]، قايق توپداری را به دنبال اميليو آگنالدو[5] رهبر انقلابی فيليپين که در هنگ کنگ در تبعيد به سر می‌برد فرستاد.  ايالات متحده می‌خواست که آگنالدو قيام تازه‌ای را بر عليه اسپانيا رهبری نموده و جنگ بر عليه اسپانيا را تا رسيدن نيروهای پياده نظام آمريکايی اداره کند.  فيليپينی‌ها توانستند در کمتر از دو ماه ارتش اسپانيا را در تمامی نواحی به جز لوزون[6] شکست داده، و بازماندة ارتش اسپانيا را در مانيل زمين‌گير کنند.  در طی اين مدت کوتاه تقريباً تمامی مجمع الجزاير به دست فيليپينی‌ها افتاد.  رهبران فيليپين در ماه ژوئن همان سال بود که اعلامية استقلال فيليپين را بر اساس الگوی ايالات متحده صادر نمودند.  هنگامی که سرانجام نيروهای آمريکايی در اواخر ماه ژوئن از راه رسيدند، پانزده هزار نفر از نيروهای نظامی اسپانيا در مانيل در محاصرة ارتش انقلابی فيليپين که دورتادور شهر را سنگربندی کرده بودند، قرار داشتند؛ به طوری که ارتش ايالات متحده برای عبور از خطوط محاصره و شروع درگيری با نيروهای اسپانيايی به دريافت اجازه از ارتش انقلابی فيليپين نياز داشت.  ارتش اسپانيا تنها پس از چند ساعت نبرد در روز ۱۳ اوت ۱۸۹۸، مانيل پايتخت فيليپين را دودستی به آمريکايی‌ها تسليم نمود. طی توافقی که ميان ايالات متحده و اسپانيا ايجاد شد، نيروهای فيليپينی توسط آمريکايی‌ها از شهر بيرون نگاه داشته شده و در جريان تسليم مانيل نيز هيچ نقشی به آن ها محول نشد. نبرد مانيل آخرين نبرد اين جنگ بود.  جان هی[7]، سفير ايالات متحده در بريتانيا، روح امپرياليستی زمانه را در يک عبارت کوتاه به اين شکل خلاصه نموده بود که جنگ اسپانيا- آمريکا در مجموع "يک جنگ کوچک باشکوه بود".

پس از خاتمة جنگ با اسپانيا، ايالات متحده، اما، از به رسميت شناختن جمهوری نوپای فيليپين خودداری نمود.  در عوض، دولت مک کينلی[8] در اکتبر همان سال برای نخستين بار اعلام نمود که قصد دارد فيليپين را به طور کامل ضميمه کند.  گزارش ها حاکی از آن است که هنگام تصميم گيری بر سر اين مسئله رييس جمهور مک کينلی گفته بود که "خداوند قادر" به او امر فرموده است که تا فيليپين را مستعمرة ايالات متحده بسازد.  چند روز پس از اعلام اين مسئله بود که "ليگ ضدامپرياليستی" نيوانگلند در بوستون ايجاد شد.  اعضاء اين ليگ را شخصيت های برجسته ای هم چون مارک توآين[9]، ويليام جيمز[10]، چارلز فرانسيس آدامز[11] و اندرو کارنيگی[12] تشکيل می‌دادند.  به رغم تمامی مخالفت‌ها و اعتراضات، دولت ايالات متحده تصميم اش را دنبال نموده و "عهدنامة پاريس" را در دسامبر همان سال به امضاء می‌رساند که بر اساس آن اسپانيا به واگذاری فيليپين و مابقی مستعمرات‌اش به امپراتوری نورسيدة ايالات متحده گردن می نهد.

هنگام تصويب اين عهدنامه در مجلس سنای ايالات متحده پيرامون وضعيت فيليپين که به جز مانيل تماماً در کنترل جمهوری نوپای فيليپين قرار داشت، بحث های سختی درمی گيرد.  در چهارم فورية ۱۸۹۹ نيروهای آمريکايی بنا به دستور دولت و به منظور تحريک نيروهای فيليپينی که کماکان مانيل را در حلقة محاصرة خويش داشتند، به منطقة حايل ميان دو نيرو در حاشية شهر وارد شدند. سربازان آمريکايی هنگامی که با نيروهای فيليپينی روبرو گشتند نخست فرمان ايست داده و سپس بلافاصله با گشودن آتش به روی شان، سه نفر را کشتند. پس از اين واقعه بود که نيروهای آمريکايی با استفاده از تمامی قدرت آتش شان دست به تهاجم سراسری غافلگيرانه در تمامی جبهه ها زده و تلفات سنگينی را به نيروهای فيليپينی وارد ساختند.  روزنامة سانفرانسيسکو کال[13] در پنجم فوريه گزارش داد که هنگامی که اين خبر به واشنگتن رسيد، مک کينلی "به يکی از دوستان نزديک اش گفت ... که به نظر او درگيری مانيل تصويب عهدنامة [پاريس] را برای فردا تضمين نموده است."

اين محاسبات کاملاً درست از آب درآمد و يک روز بعد از اين درگيری، مجلس سنا "عهدنامة پاريس" را که نقطة پايانی بود بر جنگ های اسپانيا- آمريکا و بر اساس آن گوآم، پورتوريکو و فيليپين به ايالات متحده واگذار شده و کوبا به تحت الحمايه اش تبديل می شد، تصويب نمود.  اين عهدنامه تصريح می کرد که ايالات متحده می بايد مبلغ بيست ميليون دلار به خاطر تصاحب سرزمين های مزبور به اسپانيا بپردازد.  "عهدنامة پاريس" به رغم تمامی ظاهرفريبی‌های‌اش، نتوانست اين حقيقت را مخفی نگاه دارد که جنگ های اسپانيا- آمريکا در واقع يک جهانگشايی استعماری ماوراء بحار از سوی ايالات متحده بود که در خدمت سرمايه‌داری بحران زدة داخلی در جهت دستيابی به بازارهای جديد جهانی قرار داشت.

پس از تصويب "عهدنامة پاريس" ايالات متحده بلافاصله جنگ فيليپين را که دو روز پيش‌تر از آن آغاز کرده بود، با شدت هر چه تمامتر به پيش برد؛ جنگی که به عنوان يکی از وحشيانه‌ترين جنگ‌های اشغالگرانة امپرياليستی در تاريخ بشر به ثبت رسيده است. هدف ايالات متحده در اين دوره نه تنها گسترش نفوذش در حوزة دريای کاراييب بود، بلکه در عين حال می خواست که به عمق منطقة اقيانوس آرام دست يافته، و با مستعمره ساختن مجمع الجزاير فيليپين، وروديه اش به بازار بزرگ چين را تضمين کند.  يادآوری اين نکته شايد بی مورد نباشد که ايالات متحده در سال ۱۹۰۰ از فيليپين به چين نيرو فرستاد تا، به همراه ديگر نيروهای امپرياليستی، قيام بوکسورها[14] را سرکوب کند.

"بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ که عنوان فرعی "ايالات متحده و مجمع الجزاير فيليپين" را يدک می کشيد، نخستين بار در فورية ۱۸۹۹ در مجلة مک کليور[15] چاپ شد.[16]  اين شعر زمانی نوشته شد که مذاکرات بر سر تصويب "عهدنامة پاريس" هنوز جريان داشت، و جنبش ضدامپرياليستی نيز اعتراضات پر سروصدايی را بر عليه الحاق فيليپين به راه انداخته بود.  کيپلينگ در اين شعر مخصوصاً با اشاره به فيليپين، ايالات متحده را تشويق می‌کند که تا با پيوستن به بريتانيا مسئوليت های نژادی امپراتوری را با جديت دنبال کند:

 

آداب نادانان تازه به چنگ افتاده تان

نيمی ديو و نيمی ديگر نابالغ

 در ايالات متحده بسياری و از جمله روءسای جمهور مک کينلی و تئودور روزولت از فراخوان کيپلينگ برای راه اندازی جنگ بر عليه "وحشی ها" که فيليپين نقطة شروع اش بود، به شدت استقبال نمودند.  سناتور آلبرت جی بيوريج[17] از ايالت اينديانا اعلام نمود که: "خدا انگليسی زبان ها و تيوتانيک ها [آلمانی زبان ها] را در طی هزار سال گذشته برای خودانديشی و خودستايی عبث آماده نمی کرده است ... وی ما را خلق کرده است که تا با ايجاد دولتی توانا بتوانيم وحشی ها و مردمان خرف را تحت کنترل خويش درآوريم."  سرآخر، ايالات متحده تعداد ۱۲۶۰۰۰ افسر و سرباز را روانة فيليپين کرد تا در طی جنگی که به روايت رسمی چهار سال، يعنی از ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲، به طول انجاميد، مقاومت مردم فيليپين را در هم بشکند.  اين جنگ، اما، عملاً با ظهور مقاومت های پراکنده نزديک به يک دهه ادامه يافت.  در طول اين مدت حداقل ۲۵۰٫۰۰۰ فيليپينی که اکثريت شان را غيرنظامی ها تشکيل می‌دادند، کشته شدند؛ در حالی که تلفات ايالات متحده از ۴۲۰۰ تن تجاوز ننمود؛ تلفاتی که تقريباً ده برابر تلفات ايالات متحده در جنگ های اش با اسپانيا بود.[18] از همان آغاز کاملاً آشکار بود که نيروهای فيليپينی در جنگ متعارف حريف ايالات متحده نخواهند بود.  از همين رو آن ها بلافاصله به جنگ چريکی روی آوردند. سربازان آمريکايی در جنگ بر عليه فيليپينی ها غالباً مارش نظامی متداولی را با اين مضمون می خواندند که: "ما وحشی ها را با کراگ[19] آدم خواهيم کرد." با اين وجود، آمريکايی‌ها با حملات و شبيخون‌های پايان ناپذير فيليپينی ها روبرو شدند که غالباً مسلح به چاقوهای درازی موسوم به بولوز[20] بودند.  در اين حملات چريکی که بی وقفه ادامه داشت، هر بار تعداد معدودی از سربازان آمريکايِی کشته می شدند.  واقعيدت اين است که مانند تمامی جنگ های طولانی مدت چريکی، نيروی مقاومت فيليپين نيز ريشه در حمايت گستردة مردمی داشت.  ژنرال مک آرتور[21] که در سال ۱۹۰۰ به فرمانداری نظامی فيليپين منصوب شد، در اين زمينه به خبرنگاری اين گونه اعتراف نمود. 

«وقتی که من تازه کارم را عليه اين شورشی ها آغاز کرده بودم، خيال می کردم که نيروهای آگنالدو تنها بخش کوچکی را نمايندگی می کنند.  آن موقع اصلاً نمی خواستم بپذيرم که کل جمعيت لوزون، يعنی همين مردم بومی اينجا، بر عليه ماست و مخالف دولت ما و کمک هايی است که ما می خواهيم به آن ها بکنيم.  اما، پس از پيمودن اين راه دراز و پس از آن که شهرها و قصبه‌های زيادی را اشغال کرديم ... اکنون با اکراه اين واقعيت را هضم کرده ام که توده‌های مردم به آگنالدو و حکومت اش وفادارند». 

هنگامی که ارتش آمريکا خود را با يک جنگ چريکی روبرو ديد که از سوی اکثريت قاطع مردم حمايت می شد، دست به جابجايی مردم و اسکان شان در اردوگاه های کار اجباری زد؛ روستاها را به آتش کشيد (در بسياری موارد روستاييان وادار به حمل نفتی می شدند که قرار بود برای سوزاندن خانه های شان استفاده شود)؛ به طور دسته جمعی مردم و مبارزين را به دار آويخت و به سرنيزه کشيد؛ و به تجاوز سيستماتيک به دختران، زنان و هم چنين اعمال شکنجه روی آورد.  يکی از رايج ترين شکنجه های دوران جنگ، شکنجة موسوم به "آب درمانی" بود.  در اين نوع شکنجه، ابتدا مقدار بسيار زيادی آب به حلق زندانی فرو می کردند؛ و آن وقت با لگد زدن بر روی معدة زندانی باعث می شدند که تا آب مانند چاه آرتزين از دهان زندانی فواره زده و چندين فوت به هوا پرتاب شود.  بسياری از قربانيان اين نوع شکنجه مدت زمان زيادی دوام نمی آوردند.

ژنرال فردريک فونستن[22] با بی شرمی تمام اعلام می کرد که يک گروه سی و پنج نفره از غيرنظامی های فيليپينی را که مظنون به همکاری با انقلابيون بوده اند، با دست های خودش خفه کرده است.  سرگرد ادوين گلن[23] نيز دليلی برای انکار اين اتهام نمی ديد که وی يک گروه چهل و هفت نفره از زندانی های فيليپينی را ابتدا مجبور به زانو زدن و اعتراف به جرم شان نموده و سپس با سرنيزه و چماق به قتل رسانده است.  ژنرال جيکوب اسميت[24] نيز دستور می داد تا "بکشند و بسوزانند"، و هر جنبنده ای را هدف قرار داده و جزيرة سامار[25] را به سرزمينی خالی از سکنه تبديل کنند.  ژنرال ويليام شفتر[26] نيز از کاليفرنيا اعلام می نمود که شايد لازم باشد که نيمی از جمعيت فيليپين را بکشند تا "عدالت کامل" در مورد نيمة ديگر اجرا شود.

ايالات متحده در جنگ فيليپين روند معمول جنگ ها که تعداد مجروحين جنگی هميشه از تعداد کشته شدگان بيشتر است، را بر هم زد.  بر اساس آمار و ارقام رسمی، که در بحث های کنگره مورد استفاده قرار گرفت، تعداد فيليپينی هايی که توسط نيروهای آمريکايی به قتل رسيدند پانزده برابر تعداد مجروحين جنگ است.  اين آمار دقيقاً با گزارش های متناوبی که از سوی سربازان آمريکايی مبنی بر اعدام سريع مجروحين و دستگيرشدگان می رسيد، مطابقت کامل دارد.

حتا پس از دستگيری آگنالدو در مارس ۱۹۰۱، مقاومت مردم فيليپين خاتمه نيافت.  اما، تئودور روزولت به منظور فرونشاندن موج انتقادها به جنايات ايالات متحده، جنگ را رسماً در چهارم ژويية سال ۱۹۰۲ مختومه اعلام نمود.  در آن هنگام، اگرچه جزاير شمالی "خنثی" شده بودند، اما جنگ برای تصرف جزاير جنوبی هم چنان و برای سال ها ادامه يافت؛ با اين تفاوت که از آن پس ايالات متحده انقلابيون را صرفاً با عنوان "مشتی راهزن" معرفی می‌نمود. ارتش استعماری ايالات متحده در جنوب با فيليپينی های مسلمان که به مورو شناخته می‌شوند، درگير بود.  در سال ۱۹۰۶ ارتش ايالات متحده دست به جنايتی زد که به عنوان "قتل عام مورو" در تاريخ به ثبت رسيده است.  در اين جنايت، بيش از نهصد نفر، شامل زنان و کودکان، در يک حفرة آتشفشانی در جزيرة هولو[27] به دام افتادند و برای روزهای متوالی هدف گلوله باران نيروهای آمريکايی قرار داشتند تا آن که آخرين نفرشان کشته شد.  در حالی که در طی اين جنايت جنگی تعداد تلفات آمريکايی ها از چندين نفر تجاوز ننمود.  هنگامی که گزارش‌های اوليه که به غلط، تنها حاکی از کشته شدن ششصد نفر بود، به مارک توآين رسيد، وی با طنزی تلخ نوشت که: "گفته می شود که طرفين درگيری هر کدام ششصد نفر را بسيج کرده بوده اند؛ که ما پانزده کشته داشته ايم و سی و دو نفر نيز از ما مجروح شده اند، که البته اين رقم خون دماغ شدن اين سرباز و خراشيدن آرنج آن سرباز را هم شامل میشود.  گفته می‌شود که دشمن هم ششصد نفر بوده که البته زنان و کودکان هم در ميان شان بوده‌اند، و ما همگی شان را از دم تيغ گذرانيده ايم؛ بدون اين که حتا يک بچه را زنده بگذاريم که لااقل بتواند بر جنازة مادرش اشک بريزد.  واقعاً جا دارد که اعتراف کنيم که اين بی ترديد بزرگترين پيروزی ای است که سربازان مسيحی ارتش ايالات متحده تا کنون توانسته اند به آن دست يابند."  ويليام دبويس[28] هنگامی که عکس تکان دهنده ای را ديد که سربازان آمريکايی را بر فراز پشته های کشته شدگان فيليپينی نشان می داد، در نامه ای به مورفيلد استوری[29]، صدر ليگ ضدامپرياليستی، نوشت که "اين عکس افشاگرانه ترين چيزی بوده است که تا کنون ديده ام.  مخصوصاً می‌خواهم که آن را قاب گرفته و بر ديوار اتاق کارم نصب کنم تا دانشجويان ام بتوانند مفهوم واقعی جنگ، به ويژه جنگ های تجاوزکارانه را بهتر درک کنند."[30]

تئودور روزولت، رييس جمهور وقت ايالات متحده، پس از وقوع چنين جنايتی بلافاصله به ستايش دوست صميمی اش، ژنرال لئونارد وود[31] که هدايت قتل عام مورو را به عهده داشت، برخاست.  روزولت در پيامی به وود چنين نوشت: "به تو و به افسران و مردانی که تحت امر تواند، به خاطر اين پيروزی درخشان تان درود می فرستم؛ نبردی که در طی آن تو و مردان تحت فرماندهی ات اين گونه افتخارآميز شرف پرچم آمريکا را حفظ نموده ايد."  روزولت نيز مانند کيپلينگ به ندرت از ترويج اهداف امپرياليستی و يا پيشبرد دکترين برتری نژادی شرم به خود راه داده است.  اما، رمان‌ها، داستان‌ها و اشعار کيپلينگ از اين نظر متمايزند که به نظر بسياری از سفيدپوستان هدفی متعالی و اصيل را مطرح می سازند.  در عين حال، در اين آثار هيچ گاه از نشان دادن نفرت استعمارشدگان از استعمارگران خودداری نشده است.  کميتة ادبی نوبل هنگام اهداء جايزه به کيپلينگ در سال ۱۹۰۷ اعلام نمود که: "امپرياليسم کيپلينگ از نوع سازش ناپذيرش که به احساسات ديگران وقعی نمی گذارد، نيست."[32]  و اين دقيقاً همان نکته ای است که "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ و ديگر تراوشات قلمی اش را به عنوان نقاب بسيار موءثر ايدئولوژيک برای لاپوشانی واقعيتی عميقاً بربرمنشانه کاملاً مناسب ساخت.

سال ۱۸۹۹، سالی که شعر کيپلينگ منتشر گرديد، نه تنها پايان جنگ اسپانيا- آمريکا (از طريق تصويب عهدنامة پاريس) و آغاز جنگ فيليپين- آمريکا را رقم می زد، بلکه هم چنين سرآغاز جنگ بوئرها[33] در آفريقای جنوبی نيز بود.  اين جنگ‌ها، جنگ‌های کلاسيک امپرياليستی بود که جنبش‌های ضدامپرياليستی و نقدهای عميقاً راديکال از امپرياليسم را به دنبال آورد.  جنگ بوئرها انگيزة کتاب جان هابسن[34] با نام "امپرياليسم: يک بررسی" بود.  تز اصلی اين کتاب با اشاره به امپرياليسم بريتانيا در آفريقای جنوبی اين است که "درستی تئوری دولت سفيدپوستان به مثابة عامل تمدن زايی در هيچ کجا به اثبات نرسيده است".  کتاب لنين به نام "امپرياليسم، عالی ترين مرحلة سرمايه داری" که در سال ۱۹۱۵ نوشته شد، با اين جمله آغاز می شود که: "به ويژه از زمان جنگ اسپانيا- آمريکا (۱۸۹۸) و جنگ انگلو- بوئر (۱۹۰۲–۱۸۹۹) در ادبيات اقتصادی و سياسی در هر دو نيمکره بيش از پيش از واژة "امپرياليسم" برای اراية تعريف مشخص از دوران معاصر استفاده شده است.

پيام کيپلينگ برای امپرياليست ها پس از يکصد سال

اگرچه در سراسر يک قرن گذشته امپرياليسم به عنوان واقعيتی عينی وجود داشته است، اما، از آن جا که اعتراض ضدامپرياليستی ناشی از جنگ فيليپين-آمريکا و جنگ بوئرها آن چنان پر شکوه بود؛ و به اين دليل که تئوری مارکسيستی از امپرياليسم در دريدن نقاب از چهرة روابط سرمايه داری جهانی آن چنان موءثر بوده که خود اين اصطلاح در ميان محافل حاکمه تقريباً در تمام طول قرن بيستم مارک خارج از محدوده خورده بود.  اما، در چند سال گذشته واژة "امپرياليسم" يک بار ديگر زنگ خطر را برای نوليبرال ها و محافظه کاران جديد به يکسان به صدا درآورده است.  بی سبب نيست که آلن مورری[35] رييس دفتر سی ان بی سی در واشنگتن، اخيراً در بيانيه ای که اساساً خطاب به سرآمدان سيستم صادر شده، می نويسد: "امروز به نظر می رسد که ما همگی امپرياليست هستيم". (وال استريت ژورنال، ۱۵ ژويية ۲۰۰۳) اگر کسی در ماهيت توسعه طلبی های جاری امپرياليسم آمريکا به مثابة تداوم تاريخ يک صد سالة سياست های تجاوزکارانة امپرياليستی اش در ماوراء اقيانوس ها برای يک لحظه ترديد داشت، شاهد از غيب رسيد و مايکل ايگناتيف[36] مسئله را هم چون روز بر همگان روشن ساخته است: 

«مسئلة عراق بيش از همه فتح فيليپين را بين سال های ۱۸۹۸ و ۱۹۰۲ تداعی می کند.  هر دو مورد جنگ های اشغالگرانه بوده، هر دو جنگ از سوی سرآمدان ايدئولوژيک ترغيب شده، و هر دو جنگ نيز بسا بيشتر از آن چيزی که تصور می شد هزينه دربر داشته است.  دقيقاً مثل مورد عراق، پيروزی اوليه در جنگ [فيليپين] بخش آسان آن بود ... در حالی که ايالات متحده مجبور شد که نهايتاً ۱۲۰٫۰۰۰ سرباز را برای سرکوب مقاومت چريکی به فيليپين بفرستد، که ۴۰۰۰ نفرشان هيچ گاه باز نگشتند.  در مورد عراق بايد منتظر ماند و ديد که آيا در آن جا نيز هزاران آمريکايی جان شان را از دست خواهند داد، و آيا افکار عمومی آمريکا حاضر است که چنين بهای گزافی را به ازاء موفقيت در عراق بپردازد». (مجلة نيويورک تايمز، ۷ سپتامبر ۲۰۰۳) 

در حالی که سخنگويان حاکميت اين گونه آشکارا از جهانخواری‌های امپرياليستی حمايت می‌کنند، ديگر جای هيچ گونه شگفتی نيست که شاهد تلاش های مکرر برای بازگرداندن بحث "بار مسئوليت سفيدپوستان" به انحاء مخلتف باشيم.  مکس بوت[37]، يکی ديگر از مدافعين امپرياليسم، نيز در آخرين صفحات کتاب اش به نام "جنگ های بی رحمانه در راه صلح" به شعر کيپلينگ استناد می کند:

بار مسئوليت سفيدپوستان را به دوش بکش –

و از پاداش ديرينه اش بهره برگير:

سرزنش آن هايی که شماها می سازيدشان،

و نفرت آن هايی که شماها پاسبان شان هستيد –

 بوت اصرار دارد که کيپلينگ راست می گفته که "غالباً کسی به استعمارگران دست مريزاد نمی‌گفته است."  اما با اين حال، وی سعی دارد که به ما اين دلگرمی را بدهد که "مردم به طور عمده در برابر تجاوزگری های آمريکا مقاومتی نمی کردند، زيرا که دست اندازی‌های ايالات متحده آن قدرها هم کريه و بی رحمانه نبوده، وگرنه مردم در برابرش قطعاً می‌ايستادند."  وی می افزايد که: "بسياری از کوبايی ها، هائيتيايی ها، دومينيکن ها و ديگران احتمالاً در دل به حاکميت ايالات متحده خوش آمد می گفتند."  در اين جاست که هدف اصلی بوت کاملاً آشکار می‌گردد – يعنی که ايالات متحده بايد يک بار ديگر "بار مسئوليت سفيدپوستان" را يک تنه به عهده بگيرد.  کتاب وی که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است، با اين بحث خاتمه می‌يابد که ايالات متحده می بايستی در سال ۱۹۹۱ صدام حسين را سرنگون می کرد و عراق را اشغال می نمود.  وی تصريح می کند که اين يک امر نيمه تمام است که بايد به دست ايالات متحده به انجام برسد.

بوت قبلاً عضو هيئت تحريرية روزنامة وال استريت ژورنال بود و در حال حاضر يکی از اعضاء ارشد شورای روابط خارجی در بخش مطالعات امنيت ملی است.  عنوان کتاب وی، "جنگ‌های بی رحمانه در راه صلح"، عيناً يکی از ابيات شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ است.  بی دليل نيست که کتاب ۴۲۸ صفحه ای وی که تماماً صرف پرشکوه جلوه دادن جنگ های امپرياليستی ايالات متحده شده است، جايزة بهترين کتاب سال ۲۰۰۲ را از واشنگتن پست، کريستين ساينس مانيتور و لس آنجلس تايمز برده و هم چنين جايزة ژنرال والاس ام گرين جونيور را هم به عنوان بهترين کتاب غيرداستانی در ارتباط با تاريخچة تفنگداران دريايی از آن خود نموده است.  بوت در اين کتاب مدعی است که جنگ فيليپين "يکی از موفق ترين عمليات ضد- شورشگری است که توسط يک ارتش غربی در دوران مدرن هدايت شده است".  وی می افزايد که "با استانداردهای آن روز، رفتار سربازان آمريکايی از سطح متوسط جنگ های متداول استعماری آن دوران بهتر بوده است."  نقش امپرياليسم ايالات متحده در فيليپين که موضوع شعر کيپلينگ بود، اکنون توسط بوت و ديگر محافظه کاران جديد به عنوان الگويی مطرح می شود که می خواهند ايالات متحده را به دنبال نمودن آن ترغيب نمايند.  حتا پيش از شروع جنگ در عراق، ايگناتيف نوشته بود که: "سابقاً، امپرياليسم بار مسئوليتی بود که به دوش سفيدها قرار داشت.  از اين روست که امپرياليسم بدآوازه شده است.  اما صرفاً به خاطر اين بدنامی، ضرورت وجودی امپرياليسم از ميان نمی‌رود." (مجلة نيويورک تايمز، ۲۸ ژويية ۲۰۰۲)

به لحاظ مشکلاتی که ايالات متحده درحال حاضر در عراق با آن‌ها روبرو است، تجاوز آمريکا به فيليپين شايد بهترين مثالی باشد که برای مقايسه بتوان در تاريخ ايالات متحده در اين رابطه پيدا نمود.  گذشته از آن، ايالات متحده با سوء استفاده از حملات يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، نه تنها به مداخلة نظامی در خاورميانه، بلکه در سراسر جهان، و از جمله در همان فيليپين که هزاران سرباز آمريکايی برای کمک به ارتش اش در سرکوب مبارزين مورو مستقرند، دست زده است.  نيال فرگوسن[38]، استاد تاريخ دانشگاه نيويورک و يکی از مدافعين سرسخت امپرياليسم نوين در کتاب اش تحت عنوان "امپراتوری" که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، به شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ می پردازد.  وی می نويسد که: 

«امروزه هيچ کس جرئت استفاده کردن از چنين زبان اجتماعاً نامقبولی را ندارد.  واقعيت، اما، اين است که ايالات متحده – خواه خود اين را بپذيرد يا نه – به نوعی بار مسئوليتی جهانی را، دقيقاً به همان گونه که کيپلينگ اصرار داشت، به عهده دارد.  ايالات متحده نه تنها بايد خود را جهت راه اندازی جنگ بر عليه تروريسم و کشورهای ياغی مسئول بداند، بلکه هم چنين مسئوليت گسترش مزايای سرمايه داری و دموکراسی را در آن سوی اقيانوس‌ها نيز به عهده دارد.  امپراتوری آمريکا نيز، مانند سلف اش امپراتوری بريتانيا، بدون هيچ قصوری، حتا آنجايی که آشکارا پای مهمترين منافع اش در ميان باشد، بايد به نام آزادی عمل کند». 

به رغم ادعای فرگوسن که امروزه کسی جرئت استفاده از اصطلاح نژادپرستانه و اجتماعاً نامقبول "بار مسئوليت سفيدپوستان" را ندارد، اما اشارات جانبدارانه به اين ترم دايماً – و اتفاقاً در ممتازترين محافل – در حال ظهور است.  بوت که به هيچ وجه يک شخصيت حاشيه‌ای محسوب نمی‌شود، در اين ميان يک مثال بارز است.  او نيز مانند خود فرگوسن تلاش می‌کند که تا "بار مسئوليت سفيدپوستان" را در تاريخی طولانی از مداخله جويی‌های ايدئولوژيک ادغام نموده، و واقعيت نژادپرستی و امپرياليسم را کم اهميت جلوه دهد.  او در آخرين فصل يکی ديگر از کتاب‌های‌اش[39]  می‌نويسد که: "آمريکايِی‌ها در گذشته از نشر تمدن انگلوساکسون و به دوش کشيدن بار مسئوليت سفيدپوستان سخن می گفتند؛ امروزه آن ها از گسترش دموکراسی و در دفاع از حقوق بشر سخن می گويند.  اما مهم نيست که ما چه بناميم اش، اين خود معرف ضربان آرمانخواهانه ای است که همواره نقش بزرگی را در انگيزش آمريکا برای ورود به جنگ بازی کرده است."

امپرياليست های امروز به شعر کيپلينگ اساساً به مثابة تلاشی می نگرند که برای تقويت ستون فقرات طبقة حاکمة ايالات متحده در جهت تدارک آن چه که وی آن را "جنگ های وحشيانه در راه صلح" می ناميد، صورت گرفت.  و دقيقاً در اين راستاست که آن ها شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" را در ارتباط با قرن بيست و يکم قرار می دهند.  از اين روست که مسئله برای مجلة اکونوميست صرفاً اين است که آيا ايالات متحده "به راستی آمادگی به دوش گرفتن بار مسئوليت سفيدپوستان را در گسترة خاورميانه دارد يا نه".

کيپلينگ، اما، به مثابة منتقد و در عين حال سخنگوی امپرياليسم يک سر و گردن از همتايان امروزی اش (از قماش اکونوميست و غيره) بالاتر بود؛ زيرا که وی تضادهای عصرش را به درستی درک کرده بود.  او می‌دانست که دست‌اندازی‌های امپراتوری بريتانيا به اقصی نقاط جهان آن چنان گسترش يافته است که ديگر کنترل آن همه از توان اش به تنهايی خارج بوده و بنابراين، دير يا زود، محکوم به زوال است – و می بينيم که خود نيز برای رهايی اش از اين تنگنا تلاش نمود و الهام بخش ايالات متحده برای ورود به صحنة تاراج امپرياليستی و قرار گرفتن در کنار بريتانيا شد.  وی دو سال پيش از نوشتن "بار مسئوليت سفيدپوستان"، شعر تحسين شده اش به نام "دوران فترت" را نوشته بود:

ناوگان ما، پخش در درياهای دوردست، آرام-آرام محو می شود؛

آتش در ماسه ها و دماغه ها فرو می رود،

هان، آن شکوه گذشته مان

آيا ما نيز به نينوا و تاير خواهيم پيوست!

و تاريخ ما را نيز به دست فراموشی خواهد سپرد،

مباد که فراموش کنيم – مباد که فراموش کنيم!

ايالات متحده اکنون امپرياليسم را به فاز جديدی ارتقاء داده است. اين مرحلة جديد از امپرياليسم نه تنها با افزايش تخاصمات ميان مرکز و پيرامون – که در غرب با نژادپرستی آشکار و پنهان توجيه می‌شود – بلکه با افزايش رقابت‌ها ميان قدرت‌های سرمايه‌داری رقم خواهد خورد.  اين مسئله به احتمال قوی افول امپرياليسم آمريکا را در دراز مدت تسريع خواهد نمود.  در چنين شرايطی فراخوان برای همبستگی اروپايِی تباران (مانند آن چه که ساموئل هانتينگتن در کتاب "جنگ تمدن ها"ی اش مطرح می سازد) در ميان سرآمدان ايالات متحده و بريتانيا بيش از پيش هواخواه خواهد داشت.  بايد به خاطر داشت که در دوره ای که آفتاب اقبال بريتانيا بر سر بام بود، شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ فراخوانی بود به استثمار مشترک جهان به دست آن هايی که دبويس بعدها آن ها را "اربابان سفيد جهان" ناميد.[40]  بنابراين، هيچ گاه نبايد تهديد سه جانبة نظامي‌گری، امپرياليسم و نژادپرستی را دست کم بگيريم؛ و يا اين حقيقت را فراموش کنيم که تاريخاً اين هر سه از مشخصه های جوامع سرمايه داری بوده و هستند.

يادداشت ها:

 [1] Jonathan Marcus

[2] Rudyard Kipling شاعر و نويسندهء نژادپرست بريتانيايی (۱۹۳۶– ۱۸۶۵).

[3] تاريخ مختصر جنگ فيليپين-آمريکا که در اين جا می آيد به طور عمده از منابع زير گرفته شده است (مانتلی ری ويو):

Henry F. Graff, ed, American Imperialism and the Philippine Insurrection: Testimony Taken from Hearings on Affairs in the Philippine Island before the Senate Committee on the Philippines – 1902 (Boston: Little, Brown, 1969)

Angel Velasco Shaw & Luis H. Francia, Vestiges of War: The Philippine-American War and the Aftermath of an Imperial Dream, 1899-1999 (New York: New York University Press, 2002)

Daniel B. Schimer, Republic of Empire: American Resistance to the Philippine War (Cambridge, Mass., Schenkman, 1972)

“How the Philippine-US War Began?”, Monthly Review, September 1999: Stuart Cireighton Miller

“Benevolent Assimilation”, The American Conquest of the Philippines, 1899-1903 (New Haven: Yale University Press, 1990)

Daniel B. Schimer & Stephen Rosskamm Shalom, The Philippines Reader (Boston: South End Press, 1987)

[4] George Dewey (۱۹۱۷– ۱۸۳۷) درياسالار آمريکايی که از سوی محافل حاکمهء ايالات متحده قهرمان نبرد مانيل لقب گرفت.

[5] Emilio Aguinaldo (۱۹۶۴–۱۸۶۹) رهبر انقلابی فيليپين که رهبری قيام بر عليه استعمار اسپانيا را در سال ۱۸۹۶ به عهده داشت.  اما، پس از فروکش نمودن قيام وی به هنگ کنگ تبعيد شد.  پس از شروع جنگ اسپانيا-آمريکا در فيليپين، وی به کشورش بازگشت و قيام ديگری را در هماهنگی با نيروهای مهاجم آمريکايی بر عليه اسپانيايی ها سازمان داد.  پس از تصويب عهدنامهء پاريس در مجلسين آمريکا و توافق های ميان آمريکا و اسپانيا، که بر اساس آن فيليپين به مستعمرهء آمريکا تبديل می شد، آگنالدو نبرد بر عليه نيروهای اشغالگر آمريکايی را سازماندهی و هدايت نمود، تا آن که در سال ۱۹۰۱ دستگير شد.  وی ظاهراً با اعلام وفاداری به ايالات متحده تنها مدت کوتاهی را در زندان ماند و سپس آزاد شده و به زندگی خصوصی اش بازگشت.

[6] Luzon جزيرهء اصلی فيليپين که دارای چندين خليج و از جمله خليج مانيل است که بهترين ساحل طبيعی در آسيای شرقی و يکی از بهترين ها در جهان به شمار می رود.  در اين جزيره بود که قيام بر عليه استعمار اسپانيا و هم چنين قيام بر عليه حاکميت ايالات متحده آغاز گرديد.

[7] John Hay

[8] William McKinley (۱۹۰۱–۱۸۴۳)، بيست و پنجمين رييس جمهور ايالات متحده (۱۹۰۱–۱۸۹۷) بود.  وی در سال ۱۸۷۶ به عنوان نماينده از سوی جمهوریخواهان وارد کنگره شد، و تا رسيدن به رياست جمهوری کرسی نمايندگی اش را (به جز يک دوره) حفظ نمود.  وی در انتخابات رياست جمهوری سال ۱۹۰۰ نيز به پيروزی رسيد.  اما، در ششم سپتامبر ۱۹۰۱ به ضرب گلولهء يک آنارشيست به قتل رسيد.

[9] Mark Twain (۱۹۱۰–۱۸۳۵) که نام قلمی Samuel Langhorne Clemens است، داستان نويس و طنزپرداز آمريکايی است که در ادبيات آن کشور بی همتا باقی مانده است.  رمان وی به نام "ماجراهای هاکلبری فين" يکی از شاهکارهای ادبی در ادبيات مدرن آمريکا و جهان است.

[10] William James

[11] Charles Francis Adams

[12] Andrew Carnegie

[13] San Francisco Call

[14] Boxer Rebellion يک جنبش مسلحانهء ضدخارجی بود که برای خاتمهء نفوذ و استيلای غرب بر چين بين سال های ۱۹۰۰–۱۸۹۸ برپا شد.  بخشی از دربار امپراتوری چين از شکل گرفتن يک انجمن مخفی به نام I HO Ch’uan، که به زبان چينی به معنای "مشت های هماهنگ درست" است و به انگليسی به بوکسورها ترجمه شده، حمايت نمود.

در ژوئن سال ۱۹۰۰، بوکسورها که در آن زمان بيش از صد و چهل هزار عضو داشتند، بيژينگ را به مدت حدود هشت هفته از استيلای خارجی ها آزاد نمودند.  قيام بوکسورها در اوت همان سال به دست نيروهای استعماری اعزامی از کشورهای بريتانيا، فرانسه، روسيه، آمريکا، آلمان و ژاپن و پس از مقاومتی دليرانه در هم شکسته شد.

پس از قيام بوکسورها بود که کشورهای استعمارگر، تحت فشار ايالات متحده، توافق نمودند که از تکه تکه کردن چين خودداری کنند.  اما، چين مجبور به پرداخت ۳۳۳ ميليون دلار غرامت جهت بازنويسی کردن قراردادهای بازرگانی با طرف های خارجی، و هم چنين هزينهء استقرار دايمی نيروهای استعمارگر در بيژينگ شد.

[15] McClure’s Magazine

[16] اين شعر البته غالباً بدون اين عنوان فرعی بازچاپ می شود.  برای نسخهء درست اين شعر به منبع زير رجوع شود (مانتلی ریويو):

Kipling’s Verse: Definitive Edition (New York:  Doubleday, 1940)

[17] Albert Beveridge

[18] اگرچه رقم ۲۵۰٫۰۰۰ نفر تلفات فيليپينی ها رقمی است که مورد اتفاق تاريخ نگاران است، اما تلفات واقعی بالغ بر يک ميليون نفر تخمين زده می شود.  به عبارتی نزديک به يک ششم ساکنين مجمع الجزاير در آتش جنگ آمريکا ساخته سوختند. (مانتلی ریويو)

[19] Krag - اشاره به تفنگ ساخت نروژ بود که نيروهای ايالات متحده در آن زمان به آن مسلح بودند. (مانتلی ریويو)

[20] Bolos اسلحهء سردی شبيه به قمه

[21] General Arthur MacArthur - پدر داگلاس مک آرتور که پس از جنگ جهانی دوم به فرمانداری نظامی ژاپن رسيد.

[22] General Frederick Funston

[23] Major Edwin Glenn

[24] General Jacob Smith

[25] Samar سومين جزيرهء مهم فيليپين.

[26] General William Shafter

[27] Jolo جزيره ای به مساحت ۸۹۴ کيلومتر مربع، که مرکز استان Sulu می باشد.  اين جزيره يکی از مراکز مسلمان نشين فيليپين است که در سال ۱۹۷۴، هنگامی که ميان قوای دولتی و جدايی طلبان مسلمان جنگ درگرفت، به کلی نابود شده بود.

[28] William Edward Burghardt Du Bois (۱۹۶۳– ۱۸۶۸)، نويسنده و از رهبران جنبش برابری حقوق اجتماعی در آمريکاست.  او يکی از نخستين مدافعين برابری کامل برای سياه پوستان آمريکا و از بنيان گذاران "جنبش نياگارا" بود که بعداً به "جامعهء ملی برای پيشرفت رنگين پوستان - NAACP" تغيير نام يافت.  او هم چنين سازمانده نخستين کنفرانس پان آفريکن در سال ۱۹۱۹ در پاريس بود.  در طی پنجمين کنفرانس که در سال ۱۹۴۵ در منچستر انگلستان برگزار شد، وی با قوام نکرومه و جومو کنياتا ملاقات نمود.  در سال ۱۹۶۱ به عضويت حزب کمونيست آمريکا درآمد و اندکی بعد از تابعيت آمريکا دست کشيد و دو سال باقی ماندهء عمرش را در کشور غنا به سر برد.

[29] Moorfield Storey

[30] Jim Zwick, ed., Mark Twain's Weapons of Satire (Syracuse, New York: Syracuse University Press, 1992), p. 172.

برای اطلاعات بيشتر در مورد قتل عام موروها و در مورد نقل قول دی بويس به تارنمای زير مراجعه نماييد:

www.boondocksnet.com/ai/ail/moro.html

اين تارنما منبع بسيار مهمی از مطالب در بارهء جنگ فيليپين-آمريکا، پاسخ های معاصر به شعر "بار مسئوليت سفيدپوستان" کيپلينگ، و نوشته های ضدامپرياليستی مارک توآين می باشد. (مانتلی ریويو)

[31] Leonard Wood

[32] البته کميتهء جايزهء ادبی نوبل اساساً تحت تأثير هواداری کيپلينگ از بوئرها (جماعت ديگری از سفيدپوستان استعمارگر) در آفريقای جنوبی قرار داشت. (مانتلی ریويو)

[33] Boer War جنگ آفريقای جنوبی بر عليه بريتانيای کبير که بين سال های ۱۹۰۲– ۱۸۹۹ جريان داشت.  پس از آن که بريتانيا دماغهء اميد نيک را در سال ۱۸۱۴ تصاحب نمود، رفته رفته سرزمين های بيشتری را در آفريقای جنوبی به تصرف خويش درآورد.  بوئرها (هلندی ها) که در بسياری از اين مناطق پيشتر مستقر شده بودند، از حاکميت انگليسی ها بيزار بودند.

احساسات ضدانگليسی پس از کشف طلا (۱۸۸۶) و سرازير شدن سيلی از جويندگان طلا که اکثراً انگليسی بودند، بيش از پيش شدت يافت.  در دوازدهم اکتبر ۱۸۹۹ بوئرها که از سوی آلمان ها به خوبی مسلح شده بودند، به بريتانيا اعلان جنگ نمودند.  اين جنگ که در ابتدا به نفع بوئرها پيش می رفت، پس از اعزام نزديک به ۳۵۰٫۰۰۰ نيرو از برينانيا به شکست نهايی بوئرها (که نيروهای شان به ۶۰٫۰۰۰ بالغ می شد) انجاميد. 

[34] John A. Hobson روزنامه نگار و اقتصاددان انگليسی (۱۹۴۰– ۱۸۵۸)

[35] Alan Murray

[36] Michael Ignatieff, Professor of Human Rights Policy at Harvard’s Kennedy School of Government

[37] Max Boot

[38] Niall Ferguson, Herzog professor of History at the Stern School of Business, New York University

[39] In Defense of the Pax Americana

[40] فراخوان کيپلينگ به نخبه گان سفيد برای تقسيم جهان بازتابی فراتر از مرزهای بريتانيا و ايالات متحده داشت.  کيپلينگ تحسين طبقات حاکمه را در مرکز سرمايه داری به طور کلی برانگيخته بود.  همان طور که هابسباوم می نويسد: "هنگامی که مرگ روديارد کيپلينگ، شاعر دربار امپراتوری هند، در سال ۱۸۹۹ از مرض ذات الريه ديگر قطعی به نظر می رسيد، نه تنها بريتانيايی ها و آمريکايی ها ماتم گرفتند -  کيپلينگ تازه شعری خطاب به ايالات متحده در باب بار مسئوليت های سفيدپوستان سروده  و در آن مسئوليت های ايالات متحده را در فيليپين به وی يادآور شده بود – بلکه ديگران و از جمله امپراتور آلمان نيز اندوه جانگدازش را از غم مرگ کيپلينگ در تلگرامی به اطلاع رسانيد. (مانتلی ریويو)

Eric Hobsbawm, The Age of Empire (New York: Vintage, 1987), p.82.

اين مقاله از نبرد خلق برگرفته شده است