شبکه امپراتورانه ایالات متحد و « جنگ علیه
تروریسم»:
پایگاه های نظامی و امپراتوری
جان بلامی فوستر، هاری ماگدوف و
ربر. و. مک چسنی
برگردان: ب. کیوان
در پی سوء قصدهای 11 سپتامبر علیه
«مرکز جهانی تجارت» و پنتاگون، واشنگتن باحمایت
پرشور و تقریباً متفق تمامی طبقة سیاسی «جنگ علیه
تروریسم» را راه انداخت. چند ماه بعد، «جنگ علیه
تروریسم» ایالات متحده به جنگ صلیبی جدید در
گرداگرد سیاره تبدیل شد و همة مرزهای ملی را
درنوردید. واشنگتن از خطر «توسعه جهانی تروریسم»
برای توجیه گسترانیدن گروههای خود نه فقط در
افغانستان، بلکه همچنین در فیلیپین، گرجستان و
یمن و نیز برای ادامه تشدید عملیات ضد شورشی خود
در شمال آمریکاي جنوبی سود جسته است. این خطر
اجازه داد طرح هجوم ایالات متحده به عراق که
رهبران سیاسی آن رؤیای اجرای آن را از پایان جنگ
خلیج (فارس) در 1991 در سر می پرورانیدند، توجیه
شود.
سوء قصدهای 11 سپتامبر برای طبقة
رهبری ایالات متحده، آنچه را که از دیرباز در
جستجوی آن بود، پایهای فراهم آورد که به اعتبار
آن توانست بر «سند روم ویتنام» (احساسهای ضد
مداخلهگرايانه در مردم ایالات متحده) فایق آید و
امریکاییها را به منظور توسعه امپراتوری
سرمایهداری و توسعه هژمونی ایالات متحده درگیر
جنگ صلیبی جدید جهانی کند. به عنوان سخنی مجازی،
قویترین صدای دوم 11 سپتامبر در واشنگتن، صدای
باز کردن در بطریهای شامپانی در
QG
سیا در لانگ لی، در دپارتمان دولتی و دفترهای
اداری دست نخورده باقی ماندة پنتاگون بود. سوء
قصدهای 11 سپتامبر یک فرصت بادآورده [!] (علامت
تعجب از مترجم است) برای مجتمع نظامی- صنعتی
ایالات متحده بود. هدایت مردم به پشتیبانی از حفظ
و توسعة یک امپراتوری، بويژه در هنگامی که این
امپراتوری برای خدمت به نیازهای سرمایه بنا
میگردد، کار آسانی نیست. دلیل «امنيت ملی» که با
سوء قصدهای 11 سپتامبر فراهم آمد، بدرستی دلیل
آیدهآلی برای رسیدن به این هدف است.
با اینهمه، حملههای 11 سپتامبر به
امپراتوری ایالات متحده اجازه داد به خروش درآيد و
از سوی دیگر، فوریت شرح سرشت منطق این امپراتوری
را برای مبارزان تقویت کنند. جنگ جدید دایمی جهانی
علیه «شیطانها» تضادها را تکمیل کرده و ناگزیر یک
فاجعه تقریباً از منظر همة دیدگاهها خواهد بود.
در ایالات متحده این مهمترین مجال برای مطرح کردن
مسئله امپریالیسم و رابطه آن با سرمایهداری در
نسل جدید خواهد بود. پس به احتمال این بحران تا
اندازهای از دیرباز بهترین فرصت را برای یک
پیشرفت ترقیخواهان فراهم میآورد.
موضوع متنی که در پی میآيد همانا
بررسی یک قطعة مهم، و در مقیاس بزرگ ناشناخته، از
چیستان امپراتورانه ایالات متحده است. این حضور
نظامی جهانی از 12 سپتامبر برقرار نگردید، بلکه طی
قرن بیستم، زمانی که ایالات متحده به عنوان قدرت
هژمونیک سرمایهداری سربرآورد، توسعه یافته است.
پایگاههای نظامی بهطور تنگاتنگ با نیازهای
امپراتورانة ایالات متحده، همزمان برای حمایت از
اقتصاد درونی و تقویت فرمانروایی جهانیاش در
پيونداند. به عقیدة ما وجود این سیستم از
پایگاههای نظامی بیش از هر چیز بهطور مشخص
امپراتوری ایالات متحده را بنیان مینهد.
پایگاههای امپراتوری
در خلال تاریخ بشریت، امپراتوریها
برای تحمیل فرمانرواییشان روی پایگاههای نظامی
درخارج تکیه کردهاند. در هر حال از این دیدگاه
صلح آمریکایی (Pax
Americana)
متفاوت از ُصلح رومی یا ُصلح بریتانیایی نیست.
تاریخ دان آرنولد توین بی در اثرش «آمریکا و
انقلاب جهان» (1962) مینویسد: «روش اصلی که بنا
بر آن ُرم برتری سیاسیاش را در دنیای خود برقرار
کرد، مبتنی بر حمایت از همسایگان ضعیفترش و حفظ
آنها در کنار خودش و همسایگان نیرومندترش است.
رابطة ُرم با حمایتشدگاناش مبتنی بر قراردادها
بوده است. از نظر حقوقی آنها وضعیت آغازین
خودسالاری فرمانروایشان را حفظ می کردند. حداکثر
چیزی که ُرم از آنها در ارتباط با قلمروها انتظار
داشت، واگذاری یک قطعه زمین در اینجا و آنجا برای
ساختن یک دژ رومی برای تأمین امنيت مشترک متحدانش
و خودش بود».
دست کم از این روست که
[امپراتوری] ُرم آغاز میشود. البته، در آن زمان،
«سرزمینهای وسیع متحدان قدیم» که در آغاز توسط
این سیستم پایگاههای نظامی ُرم حفاظت میشدند،
«به بخشی از امپراتوری ُرم تبدیل شدند، به همان
عنوان که سرزمينهای کم وسعت دشمنان قدیم ُرم،
بهطور ارادی و آشکار توسط آن ضمیمه شده بودند»
(صص 106 - 105).
انگلستان در اوج خود در قرن 19 به
عنوان قدرت اساسی سرمایهداری بر امپراتوری وسیع
استعماری که به وسيلة يک سیستم جهانی پایگاههای
نظامی حفاظت می شد، حکومت می کرد. همانطور که
روبر هارکاوی در اثر مهماش «قدرت عظيم رقابت به
خاطر پايگاههای خارجی» (1982) توضیح داده، اين
پایگاهها در امتداد دالانهای دریایی زیر مدیریت
قدرت دریایی بریتانیا در چهارچوب شبکه توزیع شده
بودند»:
1-
از مدیترانه تا هند را از راه سوئز
2-
آسیای جنوبی، خاور دور و اقیانوس
آرام
3-
آمریکای شمالی و کارائیب
4-
آفریقای غربی و آتلانتیک جنوبی.
این پایگاههای نظامی در اوج
امپراتوری بریتانیا در بیش از 35 کشور /
مستعمرههای متمایز مستقر بودند. با اینکه هژمونی
بریتانیا در آغاز قرن 20 به سرعت زوال یافت، آما
پایگاههایاش مدتها پس از امپراتوری باقی ماند و
سیستم پایگاههایاش طی جنگ دوم جهانی اندکی توسعه
یافت. با اینهمه، بی درنگ پس از جنگ، امپراتوری
بریتانیا بکلی از هم پاشید و اکثریت عظیمی از
پایگاههایش ناگزیر برچیده شد.
سقوط امپراتوری بریتانیا با
صعود امپراتوری دیگر همراه بود. ایالات متحده به
عنوان قدرت هژمونیک اقتصاد جهانی سرمایهداری
جانشین بریتانیا شد. ایالات متحد از جنگ دوم جهانی
با سیستم پایگاههای نظامی بسیار وسیع که تا آن
زمان سابقه نداشت، وارد عرصة کاملاً جدیدی شد. به
عقيدة جیمس بلاکر مشاور عمده سردستیار ستاد مشترک
سلاحهای ارتش زمینی به این سیستم پایگاههای
خارجی همزمان در پایان جنگ دوم جهانی با بیش از
30 هزار تأسیسهای پراکنده در 2 هزار نقطه مستقر
در تقریباً 100 کشور و منطقه از مدار شمالی تا
مدار جنوبی گسترده بود. پایگاههای نظامی ایالات
متحده همة قارهها و جزیرههای بین قارهها را در
بر میگرفت. بلاکر مینویسد: « در کنار انحصار
هستهای ایالات متحده نمادی بهطور جهانی
شناختهتر از این سیستم پایگاهها در خارج در
تائيد وضعیت ابرقدرتی ملت ما وجود نداشت» (1).
پس از جنگ، موضع رسمی ایالات متحده
در مورد این پایگاهها این بود که آنها به هر
ترتیب که ممکن است، حفظ شوند و پایگاههای جدیدی
بر آنها افزوده گردد. رئیس جمهور هاری ترومن در
کنفرانس پتسدام در 7 اوت 1945 اعلام داشت: « هر
چند ایالات متحده برای کسب سود و بدست آوردن
امتیاز خودخواهانه از جنگ نمیکوشد، با اینهمه ما
پایگاههای نظامی لازم را برای حمایت کامل از
منافع ما و ُصلح در جهان حفظ میکنیم.
پایگاههایی که کارشناسان نظامی ما آنها را برای
حمایت از ما اساسی تلقی میکنند، تصاحب خواهد شد.
ما این پايگاهها را بنا بر موافقتها مطابق با
منشور سازمان ملل متحد بدست میآوریم» (2).
با اینهمه، گرایش فرمانروا از
پایان جنگ دوم جهانی تا جنگ کره کاهش شمار
پایگاههای ایالات متحده در خارج بود. به عقیدة
بلاکر «نیمی از پایگاهها از زمان جنگ طی دو سال
در پی شکست ژاپن و نیمی از پایگاهها که تا 1947
حفظ شده بودند در 1949 برچیده شدند» (ص 32). با
اینهمه، این کاهش شمار پایگاهها در خارج در پس
از جنگ با جنگ کره قطع شد و شمار پایگاهها، سپس،
طی جنگ ویتنام افزایش یافت. پس از جنگ ویتنام شمار
پایگاههای ایالات متحده در خارج دوباره کاهش
یافت. در 1988، شمار پایگاهها اندکی پایینتر از
شمار آنها در پایان جنگ کره بود، اما مدل جهانی
بسیار متفاوت از مدل آغاز دورة پس از جنگ دوم
جهانی را با کاهش ناگهانی در جنوب آسیا و
خاورمیانه - آفریقا بازتاب می داد: (بنگرید به
جدول شماره 1).
جدول 1. پایگاههای ایالات متحد در
فراسوی دریا – در خارج از منطقه 1988 – 1947
جیمس ر. بلاکر، پايگاههای خارجی
ایالات متحده (نیویورک
Praeger،
1990)
جدول 1002
از حیث تاریخی، پایگاه ها اغلب طی
جنگها بدست آمدهاند. مثلاً، پایگاه دریایی
ایالات متحده در گوانتانامو در کوبا در پی جنگ
اسپانیا - آمریکا تصرف شد، هر چند این پايگاه از
حیث فنی « اجاره شده»، اما این اجاره دایمی است.
طبق قرارداد، حاکميت ایالات متحده بر پایگاه تنها
با موافقت متقابل کوبا و ایالات متحده منتفی
میگردد. البته، مدت مدیدی است که پرداختهای
ناچیز سالیانه (که به دولت ایالات متحده «حق»
بهرهبرداری از این قسمت از خاک کوبا را میدهد،
بدون در نظر گرفتن رأی دولت و مردم کوبا واریز شده
است. از انقلاب کوبا به این سو، چکهای صادر شده
از جانب ایالات متحده برای پرداخت اجارة پایگاه
تنها یک بار وصول شدند نخستین فقره این چکها پس
از انقلاب پرداخت شد). همه چکهای بعدی توسط کوبا
نگهداری شدهاند، بی آنکه دریافت شوند. زیرا کوبا
خواستار است که این پایگاه از سرزمیناش برچیده
شود.
بسیاری از پایگاههای کنونی ایالات
متحده در پی جنگهای زیر بدست آمده است: جنگ دوم
جهانی، جنگ کره، جنگ ویتنام، جنگ خلیج (فارس) و
جنگ در افغانستان. پایگاههای نظامی آمریکا در
اوکیناوا که به طور رسمی به ژاپن تعلق دارد، میراث
اشغال ژاپن توسط ایالات متحده طی جنگ دوم جهانی
است.
مانند همة امپراتوریها،
ایالات متحده برای ترک برخی از پایگاههای مشخص
زیر تصرف خود سکوت اختیار میکند. پايگاههایی که
طی جنگ بدست آمدهاند و همچون موقعیت پیش آمده
برای جنگ معین در آینده نگریسته شدهاند، اغلب بر
آمادگی در برابر یک دشمن به کلی جدید دلالت دارند.
طبق گزارش کمیتة فرعی دربارة موافقتهای امنیت و
درگیریها در خارج و گزارش کمیتة رابطههای خارجی
سنای ایالات متحده از 21 دسامبر 1970: « به محض
این که پايگاه آمریکا در خارج تأسیس شد، دینامیک
خاص مستقلاش را توسعه داد. مأموریتهای آغازین
میتوانند کهنه شوند. اما مأموریتهای جدید نه فقط
با حذف حفظ موجودیت خود، بلکه در واقع اغلب برای
خارج توسعه یافتهاند. درون ادارههای خیلی نزدیک
به دولت - دپارتمان دولت و دفاع - ابتکارهای بسیار
کمی یافتهایم که هدف شان کاهش یا حذف بی اهمیت
این تأسیسها در خارج باشد» (صص 20-19). در
سالهای 1950 و 1960، ایالات متحده دکترین ويژة «
منع دسترسی استراتژیک» را توسعه داد که بر حسب آن
هیچ عقب نشینی نمیتواند در هر پايگاه که میتواند
بالقوه در فرجام کار توسط شوروی استفاده شود،
انجام گیرد. بیشتر پایگاههای ایالات متحده به
عنوان « محاصره » و « سدبندی» کمونیسم توجیه
شدهاند. با وجود این، از زمان فروپاشی اتحاد
شوروی، ایالات متحده کوشیده است تمامی سیستم
پایگاهها را حفظ کند و آنها را همچون امر ضروری
برای فراافکنی جهانی قدرت خود و حمایت از منافع
خود در خارج توجیه کند.
پس از جنگ سرد
شفافیت و نوسازی (گلاسنوست و
پرسترویکا) در پایان دهة 1980 که فروپاشی نظامهای
زیر فرمانروایی شوروی در اروپای شرقی در 1989 و
سقوط اتحاد شوروی در 1991 را در پی داشت، اميد
زيادی را در برچيدن سريع سيستم پايگاههای ايالات
متحده، به ويژه نزد کسانی برانگيخت که طبق بیان
نامههای رسمی باور کرده بودند که این پایگاهها
هیچ هدفی جز جلوگیری از خطر شوروی ندارند. با
اینهمه، وزارت دفاع در گزارش وزیر دفاع خود در
1989 (ص 410) تصریح میکند که « فراافکنی قدرت»
ایالات متحده برای « گسترشهای آينده» ضروری است.
2 اوت 1990، رئیس جمهور بوش طی
گفتههایی نشان داد که هر چند سیستم پایگاهها در
خارج باید در جدول حفظ شوند، نیازهای ایالات متحده
در زمينة امنیت جهانی میتواند از 1995 بنا بر
نیروی فعالی پایینتر از 25% نیروی 1990 تأمین
گردد. همان روز عراق به کویت تجاوز کرد. ورود
چشمگير گروههای نظامی ایالات متحده به خاورمیانه
طی جنگ خلیج (فارس) بر مبنای هژمونی و قدرت نظامی
ایالات متحده به اعلام « نظم نوجهانی» منتهی
گردید. در آن وقت بوش اعلام داشت: « به عنایت
پروردگار، ما يک بار برای همیشه از سندروم ویتنام
رهایی یافتهایم» (3) از این روست که پایگاههای
جدید نظامی یکی پس از دیگری در خاورمیانه، بويژه
در عربستان سعودی که از بیش از یک دهه هزاران
سرباز آمریکایی در آن مستقرند، بر پا میگردد.
هر چند دستگاه اداری کلینتون بیش
از دستگاه اداری بوش پدر روی ضرورت کاهش درگیری
نظامی ایالات متحده در خارج اصرار ورزید، اما هیچ
کوششی برای کاهش «حضور گسترده» ایالات متحده که
پایگاههای نظامی بسیار دوردست اش گواه آن است، به
عمل نیاورد.
همانطور که لوس آنجلس تایمز (در
ژانویه 2003 گزارش داد: دگرگونی اساسی به طور
پایدار بیشتر نمایشگر کاهش شمار گروههای مستقر
در خارج به سود گسترش بسیار متداول گروهها در
دوره های بسیار کوتاه بود و
« دفتر
Army war college»
در 1999 افشاء کرد که حضور دایمی گروهها در خارج
به طور چشمگیر افزایش یافته است، گستردگیهای
کاربردی به طور تصاعدی افزایش یافتهاند [...] پیش
از این، جریان عادی عبارت از این بود که عضوهای
نیروهای مسلح به طور معمول برای اقامتهای چندین
ساله و اغلب همراه با خانوادههایشان در خارج
مستقر باشند. امروز آنها برای مدتهای نامعین و
تقریباً همیشه مستقر شدهاند، بی آنکه
خانوادههایشان همراه آنها باشند. بنابراین،
استقرار آنها همزمان متعدد و طولانی هستند. به
عقيدة وزارت دفاع، پیش از 11 سپتامبر پیاپی و
پیوسته بیش از 60000 نظامی، فعالیتها و تمرینهای
نظامی در یک کشور معین را هدایت میکردند. با آنکه
تأسیسهای نظامی اروپا کاهش یافتهاند، دادههای
وزارت دفاع نشان میدهند که شیوة جدید کاربرد
پرسنل نظامی بهنحوی است که ارتش زمینی 135 روز در
سال، نیروی دریایی 170 روز در سال و نیروی هوایی
176 روز در سال به خارج اعزام میگردند. در ارتش
زمینی، اکنون هر سرباز بهطور متوسط 14 هفته برای
مأموریت به خارج اعزام میگردد».
علاوه بر گسترشهای متعدد دورهای
نیروها، از پایگاههای مورد بحث برای از پیش تعیین
کردن دستگاهها و وسیلهها به منظور گسترش سریع
استفاده می شود. مثلاً ایالات متحده وسیلهها و
تجهیزهای بریگاد سنگین را برای استفاده در کویت و
همچنین تجهیزهای بریگاد سنگین فرعی را همراه با
وسیلههای گـردان تانـک بـرای مقابله با خطر از
پیش معین کـرده بـود (گـزارش وزیر دفاع، 1996 صص
14- 13).
دهة 1990 با دخالت نظامی در بالکان
و افزایش پشتیبانی ایالات متحده از فعالیتهای ضد
شورشی در آمریکای جنوبی در چارچوب «برنامه کلمبیا»
به پایان رسید. در پی سوء قصدهای تروریستی 11
سپتامبر 2001 علیه « مرکز تجارت جهانی» و براه
انداختن «جنگ علیه تروریسم»، افزایش سریع شمارگان
پایگاههای نظامی ایالات متحده و توسعة جغرافیايی
آن متداول شده است.
بر مبنای ساختار گزارش 2001 وزارت
دفاع، ایالات متحده از این پس مالک تأسیسهای
نظامی در 38 کشور و سرزمین مشخص است. اگر
پایگاههای نظامی سرزمینها و مالکیتهای زیر
اقتدار ایالات متحده در خارج از 50 ایالت و ناحیة
کلمبیا را بر آن بیفزاییم، شمار پایگاهها به 44
میرسد. با اینهمه، این شمارگان خیلی کم است، چون
پایگاههای مهم استراتژيک پيشرفته از جمله برخی از
پایگاهها را در بر نمیگیرد که ایالات متحده شمار
زیادی از سربازاناش را مثلاً در عربستان سعودی،
کوزوو و ُبسنی در آنها جا داده است. البته، برخی
از پایگاههای تازه احداث شده ایالات متحده جزو
این شمارگان نیست. طبق برنامه کلمبیا - که بهطور
اساسی علیه نیروهای چریکی کلمبیا، علیه دولت
نافرمان ونزوئلا و جنبش تودهای عظیم مخالف با
لیبرالیسم نو در اکوادور ساخته پرداخته شده،
ایالات متحده از این پس در روند توسعة حضور نظامی
در منطقههای آمریکای لاتین و کارائیب گام نهاده
است. در این میان پورتوریکو به عنوان صفحة گردان
منطقه جانشین پاناما شده است. در همان حال، ایالات
متحده چهار پایگاه نظامی جدید در مانتا، اکوادور و
همچنین در آرویا، کوراسائو و کومالایا، سالوادر
برپا کرده است که همه به عنوان «موضعهای جدید
کاربردی» توصیف شده اند. از 11 سپتامبر ایالات
متحده در پاکستان، قرقیزستان، ازبکستان و
تاجیکستان و همچنین در کویت، قطر، ترکیه و
بلغارستان پایگاههای نظامی دایر کرده که شامل
60000 سرباز است. پایگاه مهم دریایی ایالات متحده
در دیهگوگارسیا در اقیانوس هند در این فعالیت
جنبة تعیینکننده دارد. در مجموع، ایالات متحده
اکنون در خارج در نزدیک 60 کشور و سرزمین مشخص
پایگاه نظامی دارد. (4)
نمودار
بنا بر دیدگاه معینی، این تعداد
حتی میتواند آنگونه که هست، بهطور واهی ناچيز
تلقی گردد. همة مسئلههای دادرسی و آمریت در رابطه
با پایگاههای مستقر در کشورهای خارج در اساسنامه
موافقتنامههای قدرتها بررسی شده است. طی
سالهای جنگ سرد، این سندها بهطور عادی سندهای
عمومی بودند. آنها در حال حاضر اغلب به عنوان
سندهای سری طبقهبندی شدهاند؛ مثل سندهایی که به
کویت، امارات متحده عربی، عمان و در موقعیت های
معین به عربستان سعودی مربوط اند.
امپریالیسم از خلاء وحشت دارد. در
خارج از کشورهای بالکان و جمهوریهای پیشین آسیای
مرکزی شوروی که در گذشته در داخل قلمرو و نفوذ
شوروی یا جزو خود اتحاد شوروی بود، پایگاههای
پیشرفتهای که اکنون بدست آمدهاند در منطقههایی
هستند که ایالات متحده کاهشهای بنیادی شمار
پایگاههایش را انجام داده بود. در 1990، پیش از
جنگ خلیج (فارس)، ایالات متحده هیچ پایگاه در
آسیای جنوبی نداشت و تنها 10% شمار پایگاههایی
بود که در منطقه خاورمیانه - آفریقا در 1947 در
اختیار داشت در آمریکای لاتین و کارائیب شمار
پایگاههای ایالات متحده در فاصله 1947 و 1990
تقریباً به دو سوم تنزل یافت. از دیدگاه ژئوپلیتیک
این امر برای یک هژمونی اقتصادی و نظامی جهانی
همچون هژمونی ایالات متحده، حتی در دوره موشکهای
رزمناوها با برد دور یک شکل واقعی به حساب میآید
پس پیدایش پایگاههای جدید در خاورمیانه، در آسیای
جنوبی، در آمریکای لاتین و در کارائیب از 1990 که
به عنوان نتیجه جنگ خلیج (فارس)، جنگ در افغانستان
و برنامه کلمبیا به نمایش درآمد میتواند به مثابه
تأیید دوبارة قدرت نظامی و امپریال ایالات متحده
در مکانهایی باشد که این قدرت با فرسایش معینی
روبرو بوده است.
دکترین نظامی تصریح میکند که
اهمیت استراتژيک پايگاه نظامی در خارج فراتر از
جنگی پیش میرود که طی آن تصاحب شده بود و
برنامهریزی مأموریتهای بالقوه دیگر که از این
تملکها استفاده میکنند باید تقریباً بی درنگ
روبراه گردد. این دلیلی است که بهخاطر آن ساخت
پایگاهها در افغانستان، پاکستان و در سه جمهوری
قدیمی شوروی در آسیای مرکزی ناگزیر از جانب روسیه
و چین به عنوان خطرهای اضافی برای امنیت شان تلقی
شده است. روسیه پیش از این نارضاییاش را در برابر
چشمانداز پایگاههای دائمی نظامی ایالات متحده در
آسیای مرکزی ابراز کرده بود. در مورد چین،
همانطور که گاردین لندن در 10 ژانویه 2002 نوشت
پایگاه مانا در قرقیزستان که هواپيماهای امریکا
روزانه در آن فرود میآیند « در 250 هزار کیلومتری
مرز غربی چین قرار دارد. با پایگاههای ایالات
متحده در شرق ژاپن، جنوب کرة جنوبی و حمایت نظامی
واشنگتن در تایوان، چین خود را در محاصره احساس
میکنند».
فراافکنی قدرت نظامی ایالات متحده
در منطقههای جدید بر پایة تأسیس پایگاههای نظامی
نباید به طور قطعی فقط در ارتباط با هدفهای
مستقیم نظامی اندیشیده شود. از این پایگاهها
همیشه به منظور ارتقاء هدفهای سیاسی و اقتصادی
سرمایهداری ایالات متحده استفاده میشود. در مثل
شرکتها و دولت ایالات متحده از دیرباز تصمیم خود
را در ساختن راه مطمئن برای عبور لولههای نفت و
گاز طبیعی زیر کنترل ایالات متحده که از دریای خزر
و آسیای مرکزی تا دریای عمان پیش میرود از
افغانستان و پاکستان عبور میکند، اعلام داشتند.
جنگ در افغانستان و ساختن پایگاههای نظامی ایالات
متحده در آسیای مرکزی به مثابه یک فرصت برای تحقق
بخشیدن چنین خط لولهها بود. طرفدار اصلی این
سیاست شرکت یونیکال بود (زیرا شهادت نمایندة این
شرکت در برابر کمیسیون رابطههای بینالمللی مجلس
نمایندگان در فوریه 1998 زیر عنوان « جاده جدید
ابریشم: طرح خط لوله در افغانستان» در مونتلی
ريویو دسامبر 2001 به آن گواهی می دهد) (5). 31
دسامبر 2001 رئیس جمهور بوش، زالمه خلیل زاد
افغانی اصل و عضو شورای امنیت ملی را به عنوان
فرستاده ويژه در افغانستان انتخاب کرد. خلیل زاد
مشاور پیشین یونیکال، که طرح ساختمان خط لوله از
راه افغانستان را دنبال میکرد، نزد دولت ایالات
متحده به نفع سیاست خیرخواهانه نسبت به رژيم
طالبان وساطت میکرد. او پس از موشک باران هدفها
در افغانستان (برای از پا درآوردن اوسامه بن لادن)
در 1998 از جانب دولت کلینتون تغییر سیاست داد.
در هنگام جنگ افغانستان، رسانههای
ایالات متحده طبق معمول دربارة هدفهای کشور خود
در زمينة نفت در منطقه سکوت کردند. با اینهمه، یک
مقاله منتشر شده در صفحه بازرگانی نیویورک
تایمز(15 دسامبر 2001) یادآور شد که « بخش دولتی
امکانهایی را بررسی کرد که پس از سقوط رژیم
طالبان راه به روی طرحهای انرژی در این منطقه که
بیش از 6% ذخیرههای نفت ثابت شده جهانی و تقریباً
45% ذخیرههای گاز را در اختیار دارند، گشوده
میشود». ریچارد باتلر عضو «شورای رابطههای
خارجی» در یک سخنرانی که در نیویورک تایمز (18
ژانویه 2002) انتشار یافت، اعتراف کرد که « جنگ
افغانستان از حیث سیاسی ساختن خط لوله در خلال
افغانستان و پاکستان را برای نخستین بار از زمان
نبرد بین یونیکال و کمپانی آرژانتینی بریداس در
مورد امتیاز افغان در میانه دهه 1990 ممکن ساخته
است» به یقين بدون حضور قوی نظامی ایالات متحده در
منطقه و استقرار پایگاهها به عنوان نتیجه جنگ
تقریباً مسلم است که ساختن چنین خط لوله ناممکن
خواهد بود.
شوک بازگشت
تاریخ میآموزد که پايگاههای
نظامی در خارج همچون شمشیر دو لبهاند. توضیح
بسیار روشن در تصدیق آن « جنگ علیه تروریسم» کنونی
است. به راستی، نمیتوان دربارة این واقعیت شک کرد
که سوء قصدهای آخرین دهه یا بیشتر همزمان رهبری
شده علیه نیروهای ایالات متحده در خارج و هدفها
در داخل خود ایالات متحده در بخش بزرگی یک واکنش
در برابر نقش فزایندة آنها به عنوان قدرت نظامی
خارجی در منطقههایی چون خاورمیانه است که در آن
ایالات متحده تنها وارد کنشهای نظامی و حتی جنگ
در مقیاس بزرگ نشده است، بلکه از 1990 هزاران
سرباز مستقر کرده است. برخی از سعودیها معتقدند
که استقرار پایگاههای ایالات متحده در عربستان
سعودی در واقع اشغال کشور بسیار مقدس اسلام است که
می بایست بهر قیمت دفع شود.
درک پایگاههای نظامی ایالات متحده
به مثابه تجاوز به حاکمیت ملی کشورهای «پذیرنده»
آنها تنها به این دلیل رواج یافته که وجود این
پايگاهها به طور اجتناب ناپذیر مداخله در
سیاستهای داخلی است. همانطور که گزارش کمیسیون
فرعی دربارة موافقتهای پنهانی امنیت و تعهدها در
خارج به کمیسیون امور خارجی سنا در 1970 خاطرنشان
میکند: «پايگاهها در خارج، وجود بخشهایی از
نیروهای مسلح ایالات متحده، برنامه های مشترک،
تمرینهای هماهنگ و پیوسته، یا برنامههای کمک
نظامی افراطی ... تقریباً درگیری ایالات متحده در
امور داخلی دولت پذيرنده را تضمين میکنند» (ص
20). چنین کشورهایی بیش از پیش در امپراتوری
ایالات متحده جای می گیرند.
بدین ترتیب پایگاههای نظامی
ایالات متحده در خارج بیش از پیش موجب اعتراضهای
مهم اجتماعی در کشورهای مربوط میگردد. حتی با عقب
نشینی نیروهای ایالات متحده در 1992، این
پایگاهها در فیلی پین به مثابه میراث استعماری
ایالات متحده در این کشور ارزیابی میشود. تقریباً
مثل همه پایگاههای نظامی ایالات متحده در خارج،
آنها مجموعهای از مسئلههای اجتماعی را
آفریدهاند. چنانکه شهر
olongapo
در جوار پایگاه ایالات متحده در
Subic Bay
به تمامی به « استراحت و سرگرمی» سربازان ایالات
متحده اختصاص یافته و بیش از 50 هزار روسپی را
پناه داده است.
پایگاههای اوکیناوا که در پی از
دست دادن پايگاهها در فیلیپین به مرکز سیستم
پايگاههای ایالات متحده در اقیانوس آرام تبدیل
شدهاند، رابطة تناقض آمیزی را با مردم حفظ
میکنند. به نوشتة چالمرز جانسون رئیس « انستیتوی
پژوهشهای سیاسی در ژاپن» در کتاب اش(blowback
2000)
جزيرة اوکیناوا، این ایالت ژاپنی، بطور اساسی یک
مستعمره نظامی پنتاگون یک پناه گاه عظیم است که در
آن کلاه سبزهای برهای و (DIA
(Defence intelligence Agency
، بی صحبت از نیروی هوایی و دریایی، میتوانند
کارهایی انجام دهند که جرئت ایجاد آنها را در
ایالات متحده ندارند. این مستعمره برای روبراه
کردن قدرت آمریکا در آسیا که در خدمت استراتژی
بزرگ دوفاکتو است، دایمی کردن و افزایش قدرت
هژمونیک آمریکا در این منطقه حساس و حیاتی را هدف
خود قرار داده است» (ص 64)
در 1995، اعتراضها علیه
پایگاههای اوکیناوا اوج بی سابقهای یافت. این
اعتراضها واکنش در برابر تجاوز به یک دختر بچه 12
ساله ژاپنی توسط سه نظامی ایالات متحده بود که
اتومبیلی را برای حمل او به یک نقطه دورافتاده
اجاره کردند و پس از تجاوز او را به قتل رساندند و
نیز واکنش در برابر تأیید عاری از کمترین ظرافت
دریاسالار ریچارد س. ماکه فرمانده مجموع نیروهای
ایالات متحده در اقیانوس آرام بود که خطاب به
مطبوعات گفته بود: « من فکر میکنم که [این تجاوز]
بکلی احمقانه است. آنها (سربازان) در برابر اجارة
اتومبیل مجاز بودند یک روسپی در اختیار داشته
باشند». اعتراضهای وسیع زیر رهبری سازمان موسوم
به « زنان اوکیناوا علیه خشونت نظامی عمل میکنند»
تنها واکنش در برابر چنین تجاوز تبهکارانه نبود.
به نوشته یک روزنامه محافظه کار ژاپنی به نام «
نیون کای زه شیمبون»: در فاصله 1972 و 1995
نظامیان ایالات متحده مرتکب 4716 فقره جرم شدند که
هر روز یک جرم می شود. موافقت بین ژاپن و ایالات
متحده برای مدیریت پایگاه اوکیناوا به مقامهای
اتازونی اجازه می دهد درخواست مقامهای ژاپنی را
برای تسلیم نظامیان مظنون رد کنند. از این رو،
سربازان برای جرمشان اندک بیمی به خود راه نمی
دهند.
علی رغم اعتراضهای عظیم تودهای،
تعقیب بمبارانهای ایالات متحده به خاک ،
Porto Rico Vieques
که به عنوان تمرین بمبارانهای آینده در نقطههایی
چون خلیج فارس انجام گرفته، بدرستی نشان میدهد که
پورتوریکو به داشتن موقعیت استعماری ادامه میدهد.
در کنار موقعیت بمباران
Vieques،
پنتاگون آنچه را زیر نام «outer
range»
با تقریباً 200000 میل مربع در آبهای نزدیک
پورتوریکو در اختیار دارد، یک ایستگاه مراقبت زیر
دریایی و یک منطقه تمرین برای جنگ الکترونیک را در
بر میگیرد. اینها مورد استفاده نیروی دریایی و
تهیهکنندگان ارتش های مختلف برای پابرجا ماندن
سیستمهای سلاح ها است. (6)
استفاده کنونی از پایگاه دریایی
گوانتانامو در کوبا برای زندانی کردن و بازجویی از
زندانیان جنگ ایالات متحده در افغانستان، علی رغم
مخالفت کوبا و نیز در شرایطی که اعتراض جهانی را
برانگیخته، شکل خشن دیگری در تأیید قدرت
امپراتورانه ایالات متحده بر پایة این پايگاه ها
است.
جهانی شدن قدرت
همانطور که دیدهایم، ایالات
متحده زنجیرهای از پایگاههای نظامی و هوایی
پیرامون سیاره به عنوان وسیله گسترش سریع نیروهای
هوایی و دریایی برای حفظ هژمونی سیاسی و اقتصادی
خود مستقر کرده است. این پايگاهها آنگونه که
مورد انگلستان در قرن 19 و آغاز قرن 20 بود، تنها
جزو مکمل امپراتوری استعماری نیستند، بلکه آنها
«در نبود کلونیالیسم» اهمیت بسیار زیادی دارند
(7). ایالات متحده که برای حفظ سیستم اقتصادی
امپراتوری بدون کنترل سیاسی صوری حاکمیت سرزمین
ملت های دیگر تلاش کرده است، از این پایگاهها
برای اِعمال فشار بر ملتهایی استفاده شده که
کوشیدهاند با سیستم امپراتورانه گسست کنند یا راه
مستقلی را دنبال کنند. ایالات متحده این کشورها را
تهدیدی برای منافع خود تلقی کنند. بدون گسترش
جهانی نیروهای نظامی ایالات متحده در این
پایگاهها و بدون آمادگی ایالات متحده در بهره
گیری از این پایگاهها برای دخالتهای نظامی خود
جلوگیری از گسست و خروج سرزمینهای متعدد پیرامونی
بسیار وابستة اقتصادی ناممکن خواهد بود.
بدین ترتیب قدرت سیاسی، اقتصادی و
مالی ایالات متحده نیازمند کاربرد دورهای قدرت
نظامی است. دیگر کشورهای پیشرفته سرمایهداری متصل
به این سیستم نیز به عنوان ضامن اصلی قاعدههای
بازی به ایالات متحده وابستهاند. بنابراین، به
لحاظ وضعیت، پایگاههای نظامی ایالات متحده باید
نه به عنوان پديدة سادة «نظامی، بلکه به عنوان
نقشهنگاری (Cartographie)
حوزة امپراتورانة زیر فرمانروایی ایالات متحده و
نوک پیکان آن در پیرامون نگریسته شود. آنچه از این
پس روشن است و باید تکرار شود، این است که چنین
پايگاههایی اکنون در سرزمینهایی بدست آمده که
ایالات متحده بسیاری از «حضور پیشرفته»اش را از
دست داده بود: مثل آسیای جنوبی، منطقه خاورمیانه -
آفریقا، آمریکای لاتین و کارائیب یا در منطقههایی
که پایگاههای ایالات متحده پیش از این وجود
نداشت، مثل بالکان و آسیای مرکزی. پس در این مورد
نمیتوان تردید کرد که آخرین ابرقدرت موجود در حال
حاضر در مسیر توسعه امپراتورانه در پی هدف ارتقاء
منافع سیاسی و اقتصادیاش و جنگ کنونی علیه
تروریسم است که در بسیاری جنبهها محصول نامستقیم
فرافکنی قدرت ایالات متحده است و یا هم اکنون به
منظور توجیه فرافکنی جدید این قدرت مورد استفاده
قرار میگیرد.
آنهایی که مخالفت با این وضعیت
چيزها را انتخاب میکنند، نباید توهم داشته باشند.
توسعة جهانی قدرت نظامی از جانب دولت هژمونیک
سرمایهداری جهانی بخش مکمل جهانی شدن اقتصادی
است. در این شکل توسعهگرایی نظامی در عین حال رد
جهانی شدن سرمایهداری و امپریالیسم و بنابراین
خود سرمایه داری است.
نویسندگان:
جان بلامی فوستر، هاری ماگداف و روبر دبلیو ماک
چسنی، ناشران مشترک مونتلی ریویو. ترجمه از
انگلیسی به فرانسه کریستین ویویه.
جان بلامی فوستر
اقتصاددان و جامعه شناس محیط زیست،
استاد جامعه شناسی در دانشگاه اورگون و مدیر مشترک
مونتلی ریویو (نیویورک) از سال 2000 . نوشتههای
او عبارتند از: اکولوژی ضد سرمایهداری (2000)،
اکولوژی مارکس (2000)؛ « ولع سود» ( باهمکاری فرد
ماگداف و فردریک باتل 2000)، سرمایهداری و عصر
انفورماسیون (با روبر دبلیو ماک چسنی و الن
مایکسین وود 1998) و غیره.
هاری ماگداف
رهبر بررسیهای بهرهوری برای
WPA
در نیودال روزولت در دهة 1930. او دستیار ويژة
وزير تجارت هانری والاسن بود. او بهخاطر تحلیل
های اقتصادی امپریالیسم شهرت دارد. او از 1969
مدیر مشترک مونتلی ریویو است. « جهانی شدن با چه
فرجامی؟ (1993)، امپریالیسم از زمان عصر
استعمار تا زمان حاضر (1977) و عصر امپریالیسم
(1969) و بسیاری دیگر از اثرهای اوست.
روبر دبلیو ماک چسنی
تحلیلگر رسانههای مشهور
بینالمللی و مدیر پژوهشهای « انستیتوی بررسی
ارتباطهای دانشگاه ایلی نویز» و مدیر مشترک
مونتلی ریویو از سال 2000 است. «رسانههای ما نه
رسانههای آنها (2002)، « رسانههای اشرافی،
دموکراسی بی روح» و بسیاری دیگر از اثرهای اوست.
منبع: مجموعة «نظم جدید امپراتورانه» نشر دانشگاهی
فرانسه بخش مجله ها، پاریس، ژانویه 2003
پی نوشت:
1-
جیمس ا. بلاکر، پايگاههای خارجی ایالات متحده،
نیویورک، پره گر، 1990، صص 37 و 9
2-
س. ت. ساندرز، پادگانهای خارجی آمریکا، امپراتوری
اجارهای ، آکسفورد، دانشگاه آکسفورد، مطبوعات،
2000، ص 5
Cité dans Thoms J. McCormick, America’s Half
Century-
3
(Baltimore, Johns Hopkins University
Press, 1995), p. 249
4.
این سنجش شمار کشورها که پايگاههای ایالات متحده
در آن قرار دارند نمیتوانند بطور مستقیم با
رقمهای فراهم شده در بررسی پیش گفته بلاکر مقایسه
شود. زیرا این رقمها فقط پايگاههایی را در بر
میگیرد که وزارت دفاع در فهرستهای تأسیسهایاش
(بر پایه ارزش سرمایه گذاری) معرفی کرده، در صورتی
که ما در این جا 1- پایگاههای ذکر نشده در پایین
ساخت گزارش پنتاگون که شمار اساسی سربازان آمریکا
را جای میدهد و 2- موقعیتهای کارکردی پیشرفته را
که تازه در محلهای استراتژیک (بطور عمده در
خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوبی و آمریکای لاتین و
کارائیب) بدست آمده، گنجاندهایم. با اینهمه،
رقمهایی که اینجا ارائه شده، هر چند به دقت با
رقمهای پیش از این فراهم آمده مقایسهپذير نیست،
اما این را یادآوری میکند که انتشار جغرافیایی
پایگاههای ایالات متحده از پایان جنگ کره (و به
یقين نه از پایان جنگ ویتنام) که اکنون وارد مرحله
جدید توسعه شده کاهش نیافته است.
5-
داستان پروژه خط لوله که توسط یونيکال در آسیای
مرکزی طرح شد به تفصیل در اثر احمد رشید، طالبان
مورد بحث قرار گرفته است.
صص 180- 151 (New
Haven, Yale University Press, 2000)
- 6John
Lindsay-Poland, "U.S. Military Bases in Latin
America and the Carribean", Foreign Policy in
Focus 6, october 2001, http://foreignpolicyin
focus.org.
-7Harry
Magdoff, Imperdialism: From the Colonial Age to
the Present, New York, Monthly
Review Press, 1978, p. 205.
|