ناآراميهاي ژئوپولتيكي در خاورميانه
امانوئل والرشتاين
ترجمه: احمد مزارعي
بالاخره به هر شكلي "حاكميت" به
عراقيها بازگردانده شد ولي بايد ببينيم كه آيا
جنگ چريكي بر ضد آمريكاييها متوقف خواهد شد يا
نه؟ شش ماه به طول خواهد انجاميد يا پنج سال ادامه
خواهد يافت؟ چهار معضل در خاورميانه وجود دارند كه
در ارتباط با يكديگر و تاثيرگذار بر يكديگر و موجب
تغييرات مهم و ناآراميهاي متعدد در آينده خواهند
بود.
سئوال اول اينكه، آيا در عراق
دولتي باثبات بر سر كار خواهد ماند يا نه؟ اكنون
به وضوح ميتوان در عراق مشاهده نمود كه
ناسيوناليسم اين كشور متشكل از سني، شيعه، و
لائيكها به وجود آمده و همگي بر اين امر وحدت نظر
دارند كه در عراق بايد دولتي مستقل و ملي با همه
عناصر تشكيلدهنده يك دولت تشكيل شود و بتواند نقش
منطقهاي خود را ايفا نمايد. البته رهبران مذهبي
چندان به مسئله وجود تعدد احزاب و آزاديهاي
دموكراتيك باور ندارند ولي در مورد به وجود آمدن
دولتي مستقل و عراقي نيرومند هيچ شكي ندارند. ما
در آينده در كشور عراق با دولتي بعثي و به شيوهي
نوين روبرو خواهيم بود كه در سه زمينه با حكومت
قبلي خود فرق دارد. يكم، برعكس دورهي گذشته اين
دولت نه تنها توسط نخبگان سني بلكه توسط روشنفكران
سني و شيعه اداره خواهد شد. دوم دولت نوين برعكس
دولت سابق كه بيشتر كلاسيك و از لائيكها تشكيل
ميشد، از وزن سنگينتر اسلامي برخوردار خواهد بود
و سوم اينكه در دولت آينده زنان در مرحلهي
فرودستتري قرار خواهند گرفت. هم اكنون اياد علاوي
خود را به مثابه صدام حسين آينده عراق نوين وانمود
ميكند و ميكوشد در يك محاكمه مخفي با صدام نيز
تصفيه حساب كند.
اينكه تشكيل چنان دولتي براي ملت
عراق و آمريكا فايدهمند خواهد بود، امر نامعلومي
است. بدون شك دولت عراق براي مدتي براي رتق و فتق
امور خود به نيروهاي آمريكايي نياز خواهد داشت و
آمريكا به عنوان دولتي اشغالگر در عراق خواهد بود.
اما ادامه حضور آمريكا در عراق به زيان دولت عراق
است. به همين مناسبت دولت عراق طي شش ماه تا يك
سال آينده از آمريكا خواهد خواست كه نيروهاي خود
را از عراق خارج كند و اين چيزي است كه با رضايت
كامل دولت آمريكا روبرو خواهد شد. آيا در اين مدت
انتخابات خواهد بود يا نه، معلوم نيست.
موضوع مهم ديگري كه موجب عدم
استقرار در منطقه خواهد بود مسئله كردها ميباشد.
دولت عراق تاكنون رغبتي بر اعطاء فدراليسم به
كردها از خود نشان نداده و كردها نيز حاضر نيستند
با دولتي كه حقوق آنان را به رسميت نشناسد كنار
بيايند. كردها غالبا سني مذهب اما تمايلات مذهبي
در آنان ضعيف است، برعكس، آنان ملتي بزرگ و داراي
خواستهاي كلاسيك مليگرايي ميباشند. آنان تاريخي
پر از رنج و مشقت را از سر گذرانيده و هنگامي كه
پس از جنگ جهاني اول فرصتي پيش آمد تا به استقلال
دست يابند متاسفانه آمادگي لازم در ميان آنان وجود
نداشت و از طرفي آنان براي كشورهاي بزرگ در آن
زمان وزنه چنداني به حساب نميآمدند. لذا كردستان
را ميان كشورهاي منطقه تقسيم نمودند كه در هيچ يك
از اين كشورها برخورد درستي با آنان نشد.
براين اساس كردها براي احقاق حقوق
ملي خود به مبارزات قهرآميز روي آوردند و به دنبال
هر نيرويي بودند كه از آنان حمايت كند؛ به آمريكا
روي آورده و كوشيدند تا به آمريكا ثابت كنند كه
دوستان خوبي برايشان خواهند بود. اينكه آمريكا در
گذشته به آنها خيانت ورزيد يا نه، بحث ديگري است.
با وجود همهي اينها، آنها دوباره در سال 2003
به آمريكا روي آوردند. در همان زمان يكي از
نزديكترين دوستان كردها دانيل ميتران به آنها
هشدار داد كه از نزديكي به آمريكا بر حذر باشند
اما كردها اهميت نداده و راه نزديكي با آمريكا را
در پيش گرفتند و امروز معلوم ميشود كه دانيل
ميتران درست ميگفته است.
در حالي كه كردها خواستار پشتيباني
آمريكا از برقراري فدراليسم و حقوق خود بودند، اما
پرزيدنت بوش آيتالله سيستاني را بر كردها ترجيح
داد و در حقيقت بايد گفت كه در مقابل ايالات متحده
انتخاب ديگري هم وجود نداشت. آمريكا ميتواند تنها
به ادامهي چتر حفاظتي هوايي براي كردها ادامه دهد
نه بيشتر.
كردها سياست آمريكا را درك كردند و براي همين در
ادامه يافتن هم پيمان در منطقه اين بار به طرف
اسرائيل روي آوردند كه اين كشور با خوشحالي به
درخواست آنان پاسخ داد. اما اسرائيل ممكن است
بتواند از نظر تكنولوژيكي به كردها كمك كند ولي
دولت اسرائيل نميتواند براي دفاع از كردها سرباز
به آنجا گسيل دارد. و اين چيزي است كه كردها نياز
دارند و يا در آينده نياز پيدا خواهند كرد. از آن
سو اسرائيل خود دچار مشكلاتي است كه به زودي
بيشتر و بيشتر خواهد شد. شارون به دروغ مدعي است
كه ميخواهد از منطقه غزه خارج شود، ولي او
خواستار تغييراتي جزيي است. مقاومت از طرف نيروهاي
راستگرا در اسرائيل آنقدر زياد است كه موفقيت
شارون را بسيار محدود ميكند. از اينها گذشته
مشكل عمده ديگر اينكه شارون تاكنون نتوانسته جنبش
مقاومت ملت فلسطين را تضعيف نموده و هر روز بر شدت
راديكاليسم و اسلاميزه شدن آن افزوده ميشود.
راسترويهاي شارون شرايطي را خلق
كرده كه هر روزنهاي را براي حل مسالمتآميز مسئله
مسدود نموده است. شارون، باراك و پرز، اينگونه
تصور كردند كه شرايط جهان به سود آنها در حركت
است در حالي كه اين نظر كاملا اشتباه بود و شرايط
به زيان دولت اسرائيل مهيا شده است.
دولت اسرائيل در سي سال گذشته در
تمام زمينههاي سياسي، اقتصادي و امنيتي خود به
دولت امريكا تكيه نموده و در اين زمينه هيچ
محدوديتي براي اسرائيل نبوده است. در زمان حكومت
بوش ميتوان گفت كه بين اين دو كشور يك سياست
هماهنگي كامل برقرار شده و اسرائيل در قله هرم اين
نوع سياست قرار گرفته است. سئوال اين است كه آيا
اين نوع سياست براي هميشه ادامه پيدا خواهد كرد؟
مشكل امروز اسرائيل جنگ بوش در
عراق است. از آن سو اين جنگ هر روز مخالفان دولت
بوش را گستردهتر ميكند. نظرسنجيهاي افكار عمومي
براي اولين بار نشان داده كه اغلب مردم امريكا
باور دارند كه شروع اين جنگ خطا بوده است. اين
مخالفتها به آن جايي رسيده كه شخصيتهاي درجه اول
دولتي نيز وارد ميدان شده و مثلا سناتور فريتز
هولينگ در مخالفت با جنگ مقاله مينويسد و اظهار
ميدارد كه ايالت متحده امريكا در نتيجه اين جنگ
در جهان دچار شكست معنوي شده است و دولت امريكا در
صدد تجديد نظر در سياست جنگ خود در عراق است. زمان
زيادي طول نخواهد كشيد كه ملت امريكا در رابطه خود
با دولت اسرائيل به گونه ديگري بنگرد. وقتي اين
اتفاق بيفتد همچنان كه در دهه گذشته در اروپا
اتفاق افتاد و مردم اروپا نسبت به اسرائيل تجديد
نظر كردند، آنگاه اسرائيل خود را در بحراني حقيقي
خواهد يافت.
اكنون به موضوع چهارم و مسئله مهم
ايران ميپردازيم. ايران يكي از قدرتهاي متوسط در
نظام فعلي جهاني است با جمعيتي بزرگ. ايران داراي
ثروت زياد، كادرهاي ورزيده و وارث يكي از تمدنهاي
بزرگ باستاني است و جايگاه مهمي در همسايگي شيعيان
عراق در جنوب دارد. اين درست است كه ايران دولتي
استبدادي دارد كه از طرف اكثريت مردم مورد قبول
نيست، اما اين وضعيت موجب تاثيرگذاري بر موقعيت
ژئوپولتيكي مهم اين كشور نيست همچنان كه
ديكتاتوري دولت چين نيز از اهميت ژئوپولتيكي اين
كشور نميكاهد.
مسئله ايران براي بسياري كشورها
دستيابي اين كشور به سلاح اتمي است. با كساني كه
ميگويند دولت ايران در اين زمينه با جهانيان
صراحت ندارد موافقم و ميدانم كه دولت ايران
ميكوشد كه به سلاح اتمي دست يابد و شك ندارم كه
ايران در سه سال آينده يا بيشتر به سلاح اتمي
دسترسي پيدا خواهد كرد و يكي از اعضاي باشگاه اتمي
جهان خواهد شد.
اما براي اين سياست و عملكرد دولت
ايران دلايلي وجود دارد. يكم اين كه به آنها
نميشود رشوه داد تا از موضع خود دست بردارند
اگرچه با كره شمالي هم نميشود اما در مورد ايران
مسئله جديتر است. مهمتر اين كه ايران به انرژي
اتمي نياز دارد و اگر بخواهد به دست آورد بايد
صنايع و تكنولوژي اتمي خود را گسترش دهد و موضوع
بسيار مهم ديگر اين كه ايران از طرف كشورهايي
همچون روسيه، پاكستان، هند، امريكا و اسرائيل كه
اتمي هستند در محاصره است. هر رهبري در ايران براي
به دست آوردن سلاح اتمي كوشش نكند، باورنكردني و
عجيب خواهد بود. از آن طرف ايران دليلي نميبيند
كه به عضويت باشگاهي در نيايد كه پيش از آن
پاكستان، هند و اسرائيل به عضويت آن درآمدهاند.
ايران تنها با يك خطر روبروست. اين
خطر امريكا نيست بلكه همانا حمله اسرائيل به
تاسيسات اتمي ايران است از آن نوع كه در سال 1981
در مورد عراق انجام داد و اسرائيل با جديت روي اين
مسئله مطالعه ميكند.
اما بايد گفت كه جهان امروز با سال
1981 فرق بسيار دارد. در آن سال اسرائيل به علت
مظلوم نمايي مورد حمايت جهانيان قرار گرفت. اما
امروز با تهاجم امريكا به عراق و سياستهاي
اسرائيل در قبال مردم فلسطين جاي هيچگونه همدلي
با اسرائيل را نگذاشته است. حتي در درون امريكا هم
بسيار اندكاند كساني كه از اين عمل دولت اسرائيل
حمايت كنند. انجام اين عمل براي دولت اسرائيل
بسيار گران تمام خواهد شد و باعث نفوذ و تقويت هر
چه بيشتر جمهوري اسلامي در كشورهاي منطقه خواهد
گرديد. اين عمل دولت اسرائيل، همدلي و پشتيباني
همه ملتهاي منطقه را نسبت به ايران بيشتر خواهد
كرد.
دستگاه اداري بوش توفان آتشيني را
در خاورميانه به پا كرده كه دو كشور امريكا و
اسرائيل بهاي گزافي را براي آن خواهند پرداخت،
چيزي كه هرگز در مخيله نو محافظهكاران نميگنجيد.
اين مقاله از شهروند برگرفته شده
است.
|